فلسفه یونان از نگاه گادامر
بن مایههای راهبرد هرمنوتیکی گادامر
متأثر از فلسفه یونان است
استاد فلسفه هنر با اشاره به اینکه گفتگوهای افلاطون تأثیری انکارناپذیر بر اندیشههای هرمنوتیکی گادامر داشته است، گفت: با دقت در آثار گادامر درمییابیم شالودهها و بن مایههای راهبرد هرمنوتیکی وی از فلسفه یونان و به ویژه اندیشههای افلاطون و ارسطو نشأت گرفته است.
به گزارش خبرنگار مهر، نشست بررسی "فلسفه یونان از نگاه گادامر" با سخنرانی دکتر محمد ضیمران عصر دیروز سه شنبه 4 خرداد در محل شهر کتاب برگزار شد.
دکتر ضیمران در ابتدای این نشست با اشاره به اهمیت ارسطو در فلسفه یونان باستان گفت: مهمترین چهره فلسفی در تفکر یونان ارسطو است.
دکتر ضیمران در ابتدای این نشست با اشاره به اهمیت ارسطو در فلسفه یونان باستان گفت: مهمترین چهره فلسفی در تفکر یونان ارسطو است.
وی افزود: گادامر میگوید همین ادعای هایدگر باعث شد کسی ارسطو به تفسیر آکوئیناس را مطالعه نکند. تفسیرهای کاتولیکی ارسطو در آلمان رها شد. در این دوره بود که هایدگر کتاب طبیعیات ارسطو را در کلاسهای خود تدریس کرد. در حقیقت طبیعیات ارسطو تبیین کننده تجربه بنیادین هستی است حال آنکه در "طبیعیات" توماسی قواعد خشک موجود است.
این استاد دانشگاه یادآور شد: در این زمان بود که گادامر به عنوان دستیار هایدگر به منطقه رور دعوت شد تا اخلاق نیکوماخوس ارسطو را تدریس کند اما بحران حاکم بر این منطقه گادامر را از سفر بازداشت. در این دوره بود که گادامر به فلسفه یونان سخت دلبسته شد. او در این زمان با پل فریدلندر استاد فلسفه افلاطون همکاری علمی خود را شروع کرد.
وی تصریح کرد: در نظر گادامر فلسفه کلاسیک بیش از هر چیز عبارت است از نوشتههای افلاطون و ارسطو. او ضمن ایراد سخنرانیهایی که بعداً تحت عنوان "سر آغاز فلسفه" به چاپ رسید یادآور شد آنچه در مورد پیشا سقراطیان میدانیم از قطعاتی که از نوشتههای افلاطون و ارسطو بر جای مانده ناشی میشود.
وی با یادآوری اینکه به منظور کشف و شناسایی سرآغاز فلسفه باید با آثار افلاطون و ارسطو آشنایی کامل پیدا کرد، گفت: لذا هر کس به فلسفه علاقه دارد باید فعالیت و جستجوی خود را با افلاطون آغاز کند. این همان کاری است که گادامر آن را به انجام رساند.
این استاد فلسفه در ادامه گفت: رساله دکتری و تز رساله هیئت علمی گادامر نیز به اندیشههای افلاطون و ارسطو پرداخته بود. بدیهی است که گادامر رساله اخلاق دیالکتیک افلاطون را به تأثیر از استادش هایدگر نوشت و در آن یادآور شد که سقراط شخصیتی است که افلاطون، در چارچوب تجربه او، در پی آن بود تا ثابت کند فلسفه شکلی از زندگی انسان است و نه نظریه یا فرضیه خاص. او نیز چون هایدگر مدعی بود که تفاوت آشکاری میان افلاطون و سقراط وجود ندارد.
وی افزود: گادامر تأکید مینمود که هدف اصلی دیالوگهای سقراطی اثبات این امر است که انسانها باید آنچه را که واقعاً و حقیقتاً خیر است دریابند تا بتوانند با دغدغههای روزمره خویش برخوردی معنی دار داشته باشند.
ضیمران گفت: گادامر یادآور شد خیر به عنوان مقولهای متافیزیکی مستقیماً از دغدغههای عملی که در گفتگوهای سقراطی به گونهای نمایشی تجسم یافته نشأت میگیرد. بر خلاف نظر هایدگر، گادامر معتقد بود نظریه به هیچ روی متضمن گسست از عمل و کنش نبوده بلکه امتداد و تعمیم آن است. گادامر بر خلاف استادش هایدگر اعلام کرد نظریه و عمل فلسفه آنگونه که افلاطون آن را طرح نموده دارای مشی و ماهیتی اخلاقی است.
استاد دانشگاه هنر در ادامه به تفاوت دیدگاه گادامر و هایدگر در مورد افلاطون پرداخت و گفت: بر خلاف هایدگر که در "هستی و زمان" خود اعلام کرد دیالکتیک افلاطون مایه سرشکستگی و شرمساری فلسفی است که ارسطو هم بیدرنگ آنرا مردود اعلام کرد، گادامر میگوید دیالکتیک تنها صورت ضروری تأمل فلسفی است که بخش اساسی زندگی آدمی را تشکیل میدهد. هگل این نکته را در اعماق وجود تاریخ انسان یافت.
ضیمران در ادامه خاطر نشان کرد: گادامر معتقد بود که هایدگر بدان جهت که آثار افلاطون را با تکیه بر انتقادات ارسطو مطالعه کرده بود، از اهمیت "ایده خیر" او غافل بود.
وی افزود: یکی دیگر از بحثهای اساسی گادامر که ریشه آن در فلسفه ارسطو نهفته بود مفهوم فرونسیس به معنای درایت، حکمت و فرزانگی است که در دفتر چهارم اخلاق نیکوماخوس آمده است. هایدگر میگفت مفهوم فرونسیس نه تنها راه را بر "هستی در جهان" هموار میسازد و آدمی را از درافتادن در ورطه تک ساحتی رها میگرداند بلکه این امکان را برای ما فراهم میکند تا در مورد وضعیت انضمامی و عینی زیست خود بصیرت پیدا کنیم.
ضیمران با اشاره به اینکه گادامر فرونسیس را سنگ بنای هرمنوتیک فلسفی خود قرار داد، افزود: به گفته او فهم و تفسیر به طور کلی ریشه در سه محور اساسی دارد. نخست اینکه ما آدمیان از تأثیر تاریخ بر کنار نیستیم. بدین معنا که شعور و آگاهی ما نه تنها از تاریخ تأثیر میپذیرد بلکه در مقابل پی آمدهای تاریخ نیز دارای سعه صدر است.
وی گفت: موضوع دوم این است که فهم و دریافت ما همواره امری است با واسطه. بدین معنا که ذهن ما در فهم هر پدیده نخست تحت تأثیر پیش داوری و تصورات پیشین بنیاد قرار دارد. موضوع سوم این است که عامل زبان که در گفتگو به کار میرود ما را در برابر دیگری قرار میدهد و ما در هر وضعیت وقتی با وجود، اندیشه، درک و واکنش دیگران روبرو شویم دچار تأمل میشویم و در یک مرحله خویشتن را ناگزیر از قبول افق اندیشه دیگری میبینیم.
این استاد دانشگاه هنر تصریح کرد: در اینجاست که ما به عنوان تفسیرگر یک پدیده و یا اندیشههای هر کس دیگری در مییابیم در این عالم تنها نیستیم و لذا در جریان گفتگو، رفته رفته در مییابیم که افق فکر و حقیقت مطروحه از ناحیه دیگری با افق اندیشه ما در هم میآمیزد. از اینروست که گادامر فهم و تفسیر را اموری انضمامی و تجربی میداند و مدعی است که نمیتوان فهم و تفسیر خود را اسیر قواعد و هنجارهای خاص نمود.
ضیمران تأکید کرد: گادامر در کتاب "حقیقت و روش" به تأسی از هایدگر که میگفت "زبان سراچه وجود است" اضافه میکند هستی که موضوع فهم و دریافت قرار گرفت زبان نام میگیرد. بی تردید گفتگوهای افلاطون تأثیری انکارناپذیر بر اندیشههای هرمنوتیکی گادامر داشته است. به ویژه اگر مقالات جالب کتاب "دیالوگ و دیالکتیک" را ملاحظه کنیم در مییابیم که شالودهها و بن مایههای راهبرد هرمنوتیکی گادامر از فلسفه یونان و به ویژه اندیشههای افلاطون و ارسطو نشأت گرفته است.
این استاد دانشگاه یادآور شد: در این زمان بود که گادامر به عنوان دستیار هایدگر به منطقه رور دعوت شد تا اخلاق نیکوماخوس ارسطو را تدریس کند اما بحران حاکم بر این منطقه گادامر را از سفر بازداشت. در این دوره بود که گادامر به فلسفه یونان سخت دلبسته شد. او در این زمان با پل فریدلندر استاد فلسفه افلاطون همکاری علمی خود را شروع کرد.
وی تصریح کرد: در نظر گادامر فلسفه کلاسیک بیش از هر چیز عبارت است از نوشتههای افلاطون و ارسطو. او ضمن ایراد سخنرانیهایی که بعداً تحت عنوان "سر آغاز فلسفه" به چاپ رسید یادآور شد آنچه در مورد پیشا سقراطیان میدانیم از قطعاتی که از نوشتههای افلاطون و ارسطو بر جای مانده ناشی میشود.
وی با یادآوری اینکه به منظور کشف و شناسایی سرآغاز فلسفه باید با آثار افلاطون و ارسطو آشنایی کامل پیدا کرد، گفت: لذا هر کس به فلسفه علاقه دارد باید فعالیت و جستجوی خود را با افلاطون آغاز کند. این همان کاری است که گادامر آن را به انجام رساند.
این استاد فلسفه در ادامه گفت: رساله دکتری و تز رساله هیئت علمی گادامر نیز به اندیشههای افلاطون و ارسطو پرداخته بود. بدیهی است که گادامر رساله اخلاق دیالکتیک افلاطون را به تأثیر از استادش هایدگر نوشت و در آن یادآور شد که سقراط شخصیتی است که افلاطون، در چارچوب تجربه او، در پی آن بود تا ثابت کند فلسفه شکلی از زندگی انسان است و نه نظریه یا فرضیه خاص. او نیز چون هایدگر مدعی بود که تفاوت آشکاری میان افلاطون و سقراط وجود ندارد.
وی افزود: گادامر تأکید مینمود که هدف اصلی دیالوگهای سقراطی اثبات این امر است که انسانها باید آنچه را که واقعاً و حقیقتاً خیر است دریابند تا بتوانند با دغدغههای روزمره خویش برخوردی معنی دار داشته باشند.
ضیمران گفت: گادامر یادآور شد خیر به عنوان مقولهای متافیزیکی مستقیماً از دغدغههای عملی که در گفتگوهای سقراطی به گونهای نمایشی تجسم یافته نشأت میگیرد. بر خلاف نظر هایدگر، گادامر معتقد بود نظریه به هیچ روی متضمن گسست از عمل و کنش نبوده بلکه امتداد و تعمیم آن است. گادامر بر خلاف استادش هایدگر اعلام کرد نظریه و عمل فلسفه آنگونه که افلاطون آن را طرح نموده دارای مشی و ماهیتی اخلاقی است.
استاد دانشگاه هنر در ادامه به تفاوت دیدگاه گادامر و هایدگر در مورد افلاطون پرداخت و گفت: بر خلاف هایدگر که در "هستی و زمان" خود اعلام کرد دیالکتیک افلاطون مایه سرشکستگی و شرمساری فلسفی است که ارسطو هم بیدرنگ آنرا مردود اعلام کرد، گادامر میگوید دیالکتیک تنها صورت ضروری تأمل فلسفی است که بخش اساسی زندگی آدمی را تشکیل میدهد. هگل این نکته را در اعماق وجود تاریخ انسان یافت.
ضیمران در ادامه خاطر نشان کرد: گادامر معتقد بود که هایدگر بدان جهت که آثار افلاطون را با تکیه بر انتقادات ارسطو مطالعه کرده بود، از اهمیت "ایده خیر" او غافل بود.
وی افزود: یکی دیگر از بحثهای اساسی گادامر که ریشه آن در فلسفه ارسطو نهفته بود مفهوم فرونسیس به معنای درایت، حکمت و فرزانگی است که در دفتر چهارم اخلاق نیکوماخوس آمده است. هایدگر میگفت مفهوم فرونسیس نه تنها راه را بر "هستی در جهان" هموار میسازد و آدمی را از درافتادن در ورطه تک ساحتی رها میگرداند بلکه این امکان را برای ما فراهم میکند تا در مورد وضعیت انضمامی و عینی زیست خود بصیرت پیدا کنیم.
ضیمران با اشاره به اینکه گادامر فرونسیس را سنگ بنای هرمنوتیک فلسفی خود قرار داد، افزود: به گفته او فهم و تفسیر به طور کلی ریشه در سه محور اساسی دارد. نخست اینکه ما آدمیان از تأثیر تاریخ بر کنار نیستیم. بدین معنا که شعور و آگاهی ما نه تنها از تاریخ تأثیر میپذیرد بلکه در مقابل پی آمدهای تاریخ نیز دارای سعه صدر است.
وی گفت: موضوع دوم این است که فهم و دریافت ما همواره امری است با واسطه. بدین معنا که ذهن ما در فهم هر پدیده نخست تحت تأثیر پیش داوری و تصورات پیشین بنیاد قرار دارد. موضوع سوم این است که عامل زبان که در گفتگو به کار میرود ما را در برابر دیگری قرار میدهد و ما در هر وضعیت وقتی با وجود، اندیشه، درک و واکنش دیگران روبرو شویم دچار تأمل میشویم و در یک مرحله خویشتن را ناگزیر از قبول افق اندیشه دیگری میبینیم.
این استاد دانشگاه هنر تصریح کرد: در اینجاست که ما به عنوان تفسیرگر یک پدیده و یا اندیشههای هر کس دیگری در مییابیم در این عالم تنها نیستیم و لذا در جریان گفتگو، رفته رفته در مییابیم که افق فکر و حقیقت مطروحه از ناحیه دیگری با افق اندیشه ما در هم میآمیزد. از اینروست که گادامر فهم و تفسیر را اموری انضمامی و تجربی میداند و مدعی است که نمیتوان فهم و تفسیر خود را اسیر قواعد و هنجارهای خاص نمود.
ضیمران تأکید کرد: گادامر در کتاب "حقیقت و روش" به تأسی از هایدگر که میگفت "زبان سراچه وجود است" اضافه میکند هستی که موضوع فهم و دریافت قرار گرفت زبان نام میگیرد. بی تردید گفتگوهای افلاطون تأثیری انکارناپذیر بر اندیشههای هرمنوتیکی گادامر داشته است. به ویژه اگر مقالات جالب کتاب "دیالوگ و دیالکتیک" را ملاحظه کنیم در مییابیم که شالودهها و بن مایههای راهبرد هرمنوتیکی گادامر از فلسفه یونان و به ویژه اندیشههای افلاطون و ارسطو نشأت گرفته است.
تاریخ انتشار، تهران: ۱۰:۱۷ , ۱۳۸۹/۰۳/۰۵
0 نظرهای شما:
Post a Comment