حيمدرضا نقاشيان در گفتگوي اختصاصي با فارس:
امام خميني(ره) به روايت محافظش
خبرگزاري فارس: حيمدرضانقاشيان گفت: همه لحظاتي كه با امام بودم شيرين بود اما آنچه به دل من خيلي چسبيد، تحويل نگرفتن مجاهدين خلق[منافقين] توسط حضرت امام بود.
"حميدرضا نقاشيان " يكي از انقلابيون فعال در سال هاي ابتدايي شكل گيري جمهوري اسلامي است كه به دليل حضور در بيت حضرت امام رحمه الله عليه و ايفاي نقش در اداره جلسات و محافظت از امام راحل، از نزديك با بسياري از جريانات سياسي كشور آشنايي دارد. وي كه از سوي حضرت امام مامور خاتمه دادن به حيات گروه فرقان بوده و سپس با حضور در جبهه ها نقشي جدي را در تهيه ملزومات و پشتيباني جنگ داشته است، هماينك دستي در كار رسانه دارد و در سمت رئيس هيئت مديرة موسسه سخنگستر روزنامههاي ايراننيوز و صبح اقتصاد را منتشر ميكند. اين گفتگو تنها برشي كوتاه از زندگي پر تلاطم نقاشيان است كه به مرور خاطرات وي به روزها و ماه هاي ابتداي انقلاب اسلامي پرداخته است:
*فارس: در ابتدا خودتان را معرفي كنيد و مشاغل بعد از انقلاب خود را توضيح دهيد.
* نقاشيان: "بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدولله الذي هدانا لهذا وماكنا لنهتدي لو لا ان هدانا الله ". خدا را شكر كه در فضاي سياسي جمهوري اسلامي اين امكان فراهم شد كه در حد وسعمان بتوانم موضوعاتي كه انشااله تاثيرگذارهم بوده باشد را به عنوان مصاحبه بيان كنم. اينجانب حميد نقاشيان هستم .ابتدا فقط مقلد امام و سپس ذره اي از نوكران امام خميني (ره) در ابتداي ورود ايشان در بهمن 57 تا هميشه هستم. سر تيم حفاظتي حضرت امام را تا بعد از شهادت آقاي مطهري بر عهده داشتم كه بعد از آن مامور جمع آوري گروه "فرقان " شدم و سپس در زمان جنگ با آقاي "رفيق دوست " كار كرده و در زمان تشكيل وزارت اطلاعات دوره اي كوتاه با آقاي ري شهري و بعد تا سال 66 با آقاي ناطق در وزارت كشور بودم. از سال 66 تا امروز هم در بخش خصوصي و بيشتر كار فرهنگي مي كنم.
* فارس : قبل از انقلاب با چه گروه و يا جريان هائي كار ميكرديد؟
* نقاشيان: قبل از انقلاب به دليل فعاليتهاي زيرزميني كه داشتم مدتي فراري بودم و ابتدا با گروه "مجاهدين خلق " (كه بعدها به منافقين شهرت پيدا كردند) كار ميكردم اما در سال 54 با افشاء شدن جريانات و موضع گيريهاي اين گروه، مجموعه اي از بچه مسلمان هاي اين گروه از اين جريان جدا شديم. البته براي من از سالهاي 52- 53 طرز تفكر آنها كم كم مشخص شده بود. دورهاي نيز فعاليتهاي غيرجمعي داشتم و رساله حضرت امام (ره) را جمع آوري، چاپ و توزيعكرديم. در سال 55 كه مجموعه "فجر " تاسيس شد با اعضاي اين گروه شروع به همكاري كردم. بعدها شهيد عباس ناطق نوري رحمت الله عليه مجموعه "نداي اسلام " را تاسيس كرد و من با ايشان همكاري نزديك داشتم و با هم اين مجموعه را اداره ميكرديم، سپس براي توليد و نشر بيشتر نوارها و بيانيههاي حضرت امام (ره) و اينكه تنوعي هم در كارمان صورت بگيرد "كانون نشر نهضت " را با علي رسولي محلاتي و محمد هنردوست راه اندازي كرديم. همچنين توسط مرحوم عباس ناطق نوري به شهيد "بروجردي " معرفي شدم و به مجموعه "صف " كه گروهي توحيدي بود پيوستم و از سال 56 با آنها همكاري كردم و درسه عمليات هم با آنها حضور داشتم و كار تداركات و لجستيكيشان را انجام ميدادم. انقلاب كه پيروز شد مجموعه "صف "، مسئوليت حفاظت حضرت امام (ره) را به عهده گرفت و من هم به عنوان خادم در خدمت حضرت امام بودم.
* فارس: فقط در همان سه عمليات، مسئول لجستيك بوديد ؟
* نقاشيان: بله، همين گونه است. سازماندهي "صف " اين طور نبود كه كسي مسئول يك كار خاص شود اما به اعتبار سوابق من چون كار تجارت و حمل ونقل كرده بودم، بازار و روابط درون آن و نيز حمل و نقل را ميشناختم به اين اعتبار بخشي از اين كارها به من سپرده مي شد.
* فارس: خودتان هم در عمليات شركت ميكرديد؟
* نقاشيان: خير. اجازه نداشتم . ساختار عمليات كه طراحي ميشد .هر كسي مسئوليتي را ميپذيرفت .
* فارس:شما كارتان صرفا پشتيباني بود؟
* نقاشيان: بله. در هر عملياتي كه قرار بود انجام شود ابتدا ابعادش سنجيده ميشد، نيازمنديها فهرست شده و متكي به آن نيازها خواستههاي مربوطه را تامين ميكرديم. گاهي پشتيباني حمل و نقل در صحنه هم با من بود.
* فارس: معمولا نيازمنديها چه بود؟
* نقاشيان: نقشه ، آدرس، سلاح، مواد منفجره، موتور سيكلت، اتومبيل، بعضا لباسهاي فرم نظامي و شهرباني و از اين قبيل وسايل مورد نياز آنها بود.
* فارس: عملياتها را به ياد داريد؟
* نقاشيان: گروه صف جمعا پنج عمليات را انجام داده. يك عمليات انفجاري در خوانسالار، عمليات انفجاري مينيبوس در اصفهان و يك عمليات ديگر هم كه كاردار سفارت آمريكا را مورد حمله قرار داد و دو عمليات ناموفق هم داشتند كه افشا نشد.
* فارس: آن دو عمليات چه بود؟
* نقاشيان: به اين دليل كه دوستان تا به حال در مورد آن سخني نگفته اند، من هم ترجيح مي دهم صحبتي در اين زمينه نداشته باشم.
* فارس: در دوران تبعيد حضرت امام در خارج از كشورشما با ايشان ديداري داشتيد؟
* نقاشيان: در مدتي كه به صورت مخفيانه زندگي مي كردم، شش روز غير قانوني به كشور عراق رفتم. جريان هم از اين قرار بود كه فردي در مجموعه ما نفوذ كرده بود و از شهيد علي ناطق نوري پاسپورت من را گرفته بود تا برايم ويزاي عراق بگيرد ولي بعد معلوم شد آن شخص همكار ساواك بوده و پاسپورتم در اختيار ساواك قرار گرفت .لذا غير قانوني رفتم. به هنگام اقامت در كشور عراق به شهر نجف رفتم و يك شب حضرت امام را در منزلشان و دو شب ديگر در حرم حضرت امير(ع) ملاقات كردم، ولي چون اجازه نداشتم نزديك شوم فقط ايشان را از دور زيارت كردم .
* فارس: در آن ملاقات با امام خميني (ره) چه حسي داشتيد؟
* نقاشيان : يك حس نو يك حسي كه ميگفت اين مرد با بقيه متفاوت است . جهره ايشان از ذهنم بيرون نميرفت ديدار دوم من با ايشان در 12 بهمن وقتي كه آمدند داخل اقامتگاه صورت گرفت و احساسم در آن روز با ديدار اول بسيار متفاوت است. حسم در اولين دفعه، ديدار با يك مرجع تقليد و مرد تبعيد شده سياسي با ديدگاههاي مذهبي و تفكر سنتي بود. اما در طول سالهاي 55 تا 57 تحول فكري بسيار زيادي در ايران و جهان در خصوص شخصيت امام پيدا شد و ايشان مبارزه را علني كرده و بخشي از خود را بروز دادند، بخشي از اقيانوس زلال اخلاص و دين باوري را ، بيانيههاي خيلي صريحي مي دادند و مشي و نحوه برخورد با جريانات مبارازتي را ارائه فرمودند، جايگاه ايشان بين دانشگاهيان و جوانان نسبت به سال 54 و 55 بسيار تغييركرد. به همين دليل روزي كه حضرت امام (ره) حول و حوش غروب وارد اقامتگاه شدند "جذبه " اوليه ايشان همه وجودم را مال خود كرد و آن جذبه در من تاثيري گذاشت كه هنوز هم كه هنوز است زنده بوده و ريشه وجود مرا در بردارد.ايشان را مثل يك فرشته مثل يك ناجي مثل يك كسي كه براي پاسخ دادن به همه سئوالها آمده در وجودم گرفتم.
* فارس: در چهره، رفتار و برخوردشان چه شاخصه اي ديديد؟
* نقاشيان: حس ميكردم با يك كسي روبه رو هستم كه او همه مكنونات فكري و مغزي من را ميشناسد و من هم تمام وجود او را ميشناسم، يعني احساس ميكردم نگاه ايشان در من نفوذ داشته و اين جذبه و نور روحاني، من را تسخير خود كرده است. اين تسخير در مورد هيچ كس ديگري در زندگي من اتفاق نيفتاد و اتفاق نادري بود.
* فارس: از جريان حفاظت حضرت امام در روز 12 بهمن برايمان بگوييد.
* نقاشيان: كارها به پنج قسمت تقسيم شده بود، استقبال از امام در كرسي بهشت زهرا و اقامتگاه دست گروه صف بود. فرودگاه و مسير حركت با گروهاي ديگري بود كه مرحوم شهيد بهشتي فرودگاه را مديريت كردند و تيم آن را تعيين نمودند. تعدادي از بچههاي مدرسه علوي و تيمي از بچههاي نهضت آزادي مسئوليت اداره فرودگاه را به عهده داشتند. مسير حركت هم در اختيار آقاي رفيقدوست و يك تيم از موتلفه سپرده شده بود. فرودگاه و مسير حركت در اختيار ما نبود. تنها حفاظت بهشت زهرا و اقامتگاه، آن هم مجموعه مركزياش در اختيار بچه هاي گروه صف بود.
*فارس: اقامتگاه كجا بود؟
* نقاشيان: ابتداي ورود حضرت امام (ره) اقامتگاهي كه براي ايشان در نظر گرفته شده بود مدرسه " رفاه " بود اما متاسفانه گروهي كه حفاظت مجموعه اقامتگاه را بر عهده داشت، گروه لطفالله ميثمي از بچههاي مجاهدين خلق]منافقين[ بود كه اين هماهنگي توسط شهيد بهشتي صورت گرفت. اما اين كار با نيت كاملا خالصانه و به اعتبار اينكه اين بچهها را از مجاهدين خلق]منافقين[ جدا كنند صورت گرفت. ولي اين اعتماد براي اينكه رهبر انقلاب را به دست آنها بسپارند در بقيه آقايان وجود نداشت و مرحوم شاهآبادي، مرحوم مطهري و منتظري نسبت به اين كار معترض بودند به همين دليل آن مجموعه، حفاظت از مركزيت اقامت گاه و جان امام (ره) را به مجموعه "صف " سپردند.
* فارس: چه چيز باعث شده بود از مجاهدين خلق]منافقين[ سلب اعتماد شود؟
* نقاشيان: سوابق التقاطي و تفكر كم اعتقاد آنها به اسلام و مرجعيت باعث اين تصميم شد و نيز بعد هم سوابقي كه در زندان ها به وجود آمده بود كمك ميكرد به اينكه اين اعتماد به وجود نيايد. بعدا هم اثبات شد كه اين تصميم به حق بوده است.
* فارس:غير از اعمال و رفتارشان در زندان مورد عينيتري هم بابت رفتار مجاهدين خلق]منافقين[ وجود دارد؟
* نقاشيان: من از سال 51 يعني هجده سالگي با آنها آشنا هستم .يك همسايه داشتيم بنام آهنچي فرشاد آهنچي دائي او علي اقبالي از رده هاي بالاي سازمان بود. او مرا با سازمان آشنا كرد. اول اعلاميه ها را برايشان پخش ميكردم . از سال 54 به بعد سازمان رسما اعلام موضع ماركسيستي كرد والبته قبل از آن نيز ما در خانه هاي تيمي درسال هاي 52 - 53 با نماز خواندن آنها هم مشكل داشتيم و بعضي از آنها ما را مسخره ميكردند. تنها نكته مشترك ما كه باعث مي شددراين خانه هاي تيمي بمانيم، مبارزه با رژيم شاه بود. تو مبارزه يك حس ماجرا جوئي بود ما دوست داشتيم قهرمان بشيم . لذا مشتاقانه دنبال ميكرديم. اما بعد كه اعلام مواضع شد و يكسري از بچه ها مسيرشان را جدا كردند، روحانيت تكليف خود را با اينها روشن كرد.خدا رحمت كند مرحوم آسيد عبدالمجيد ايرواني را ، منزلشان درست روبروي منزل ما بود. من اوائل يك اعلاميه هم به داخل منزل ايشان مل انداختم و او فهميده بود كار من است. با مادرم راجع به نماز خواندن و مباني اعتقادي و ميزان دركم از اسلام حرف زده بود و بعدش با من در خصوص مباني فكري سلزمان چند تن جلسه گذاشت . من با اين جلسات تجهيز ميشدم و به جنگ هم تيميهام ميرفتم. بعد اعدام بديع زادگان گروهي كه تحت تاثير و رهبري لطفالله ميثمي بودند توقع داشتند رهبري مجاهدين خلق]منافقين[ به ميثمي سپرده شود چون او باجناق بديعزادگان بود. حال اينكه عدهاي نشستند دور هم و به مسعود رجوي مسئوليت دادند. البته من نقش كاظم رجوي برادر مسعود در انتخاب او را خيلي تاثير گذار مي دانم. با اطلاعاتي كه داشتم او عضو MI6 بود و از آن طرف هدايت ميشد.انگلستان در زندانها كرسي جذب داشت ويا كار چاق كني خيلي ها را جذب كرده بود. از مذهبي تا كمونيست دو آتيشه را در دستور جذب داشت. لذا بعد از اعدام بزرگان مجاهدين خلق]منافقين[، با آمدن مسعود رجوي سازمان در مركزيت دچار دگرديسي شد و تاثير اين موضعگيري ماركسيستي روي علما و شاگردان امام تاثير خود را گذاشت و باعث شده بود كه آقايان اعتماد خود را كاملا از دست بدهند. مجاهدين ديدگاههاي سنتي روحانيت را اصلا قبول نداشتند و امام را هم به عنوان يك مبارز سياسي ميدانستند، نه يك مرجع ديني و كسي كه ميتواند تاثير جهاني براي احياي تمدن اسلامي داشته باشد. اساسا اعتقاد به اسلام نداشتند و به صراحت در حرف هاي خود اين مطالب را ميگفتند. اقتصادي كه عسگري (از مجاهدين خلق) در كتاب " اقتصاد به زبان ساده " نوشت، از تفكر ماركس گرفته شده. زيرا مباني تحول كموني را درا قتصاد دخيل ديدند و همان را پايه تضاد در طبقات تشريح كرده و نهايتا به يك جامعه بي طبقه مي رسند، بورژوازي را محكوم مي كنند و ميرسند به يك فضاي كاملا سوسياليستي. اين را به عنوان يك الگوي بهينه تفكر اقتصادي كه امروز لازم است به دنيا ارايه شود، عرضه مي كنند. طبيعتا اين مدل مورد قبول بسياري از علما نبود البته بعضي از آقايان جذب شده بودند اما قاطبه علما كه خميرمايه عميق اسلامي داشتند اين تفكرات را قبول نداشته و ميدانستند التقاطي و كفرآميز است و خيلي از آنها را نجس ميدانستند.اما افرادي مانند آقاي لاهوتي و آقاي طالقاني و خوئيني ها آنها را قبول داشتند و اين حساسيتي كه آقاي مطهري و شاهآبادي و مفتح يا امثال اينها نسبت به مجاهدين خلق]منافقين[ نشان ميدادند در آقاي طالقاني و لاهوتي و موسوي خوئيني ها نبود.
* فارس: به چه دليل حفاظت از حضرت امام (ره) را بر عهده شما گذاشتند؟
* نقاشيان: من لطف خدا و توفيق آن را داشتم و از طرفي هم در كنار فضل خدا دوره هاي ورزش رزمي ديده بودم ، درجاهايي هم توانمنديهايي از خودم نشان داده بودم و در كارهايي هم مسئوليت آموزش نظامي داشتم. به اعتبار اين فعاليتها و سابقه ام حقير را معرفي كردند.
* فارس: چرا شهيد بروجردي شما را انتخاب كرد؟
* نقاشيان: اين سوال را بايد خود ايشان پاسخ بدهندكه چرا من را انتخاب كردند؟ اما بخش اعظمش بر ميگردد به " توفيق " من. زيرا هر كاري توفيق خود را ميخواهد و اينطور نيست كه آدم ها بتوانند براي ما توفيق بيافرينند بلكه خداي متعال به آدم توفيقهايي مي دهد. حتما دعايم مورد استجابت باريتعالي واقع شده بود.بخشي هم بخاطر لو رفته تر بودن من تو سازمان من بيشتر يه علما و ديگران براي جذب كمك مراجعه كرده بودم. شايد ايشان از بعد تحفظ اين اقدام را كرده باشندو اما من بدون معطلي قبول كردم.
* فارس: حضرت امام چند روز در مدرسه رفاه حضور داشتند؟
* نقاشيان: تنها يك شب حضرت امام (ره) در مدرسه رفاه ماندند، وقتي ايشان روز 12 بهمن وارد ايران شدند جمعيت نگراني از صبح تا شب منتظر بودند و با افكار بسيار پريشان، كه چه اتفاقاتي ميتواند رخ دهد؟ در آنجا حضور داشتند. نگراني و ذهن آشفته ما نشات گرفته از وقايع روز 8 بهمن بود. چون آن روز هم اعلام شده بود كه حضرت امام (ره) مي خواهند از پاريس به تهران بيايند اما بختيار فرودگاه را بسته و اجازه ورورد به حضرت امام را نمي دهد. مردم هم تظاهرات كنان خيابان انقلاب را پر كرده و با جمعيت ميليوني به سمت ميدان آزادي و از آنجا به سمت فرودگاه حركت مي كردند. ما در اقامتگاه بوديم كه شهيد بهشتي آمد و گفت: من در اين جريان، فتنه و توطئهاي حس ميكنم. كسي مي خواهد مردم را به سمت فرودگاه ببرد و اين ممكن است توطئهاي باشدكه دوباره مثل روز 17 شهريور اتفاق بدي بيفتد. اگر مردم به فرودگاه برسند ديگر كسي جلودارشان نخواهد بود و ميريزند در و پنجره را ميشكنند به اعتبار اين كه ميخواهند فرودگاه را باز كنند و چون منطقه هم نظامي است، نيروهاي بختيار به خود اجازه ميدهند از اين كار ممانعت كنند، ممكن است حادثهاي به بار بيايد كه ورود حضرت امام را به كلي به تاخير بيندازد. شهيد بهشتي اين موضوع را براي آيتالله رباني املشي و آيتالله طاهري خرمآبادي و آيت الله مهدوي كني در حضور من و در اقامتگاه مطرح كردند. در مدرسه رفاه به اين سه بزرگوار ماموريت دادند كه به اتفاق ما كه يك تيم بوديم به منطقه برويم و جلوي اين كار يعني تظاهرات مردم بسمت فرودگاه را بگيريم. ما ميني بوسي در اختيار گرفتيم و به دليل ازدحام جمعيت از بيراهه رفتيم. جمعيت از ميدان انقلاب تا ميدان آزادي را پر كرده بود و مردم داشتند به سمت فرودگاه ميرفتند تا آنجا را تصرف كنند. ما از بيراهههاي شمال تهران حركت كرديم و از باغ فيض سر در آورديم و از شمال ميدان آزادي وارد شديم كه آن موقع مي گفتند ميدان شهياد. كار ما از آنجا شروع شد، رفتيم روي مينيبوس و شروع كرديم به شعار دادن و مردم را متوجه شخصيتهايي كه درون ميني بوس بودند كرديم. اعلام مي كرديم: مردم توجه داشته باشيد توطئهاي در كار است، اتفاقي دارد ميافتد و شياطيني دارند شما را به سمت فرودگاه راهنمايي ميكنند، ما از پاريس پيغام داريم كه حضرت امام سه چهار روز آمدنشان به تاخير افتاده كسي به سمت فرودگاه نرود ما از طرف اقامتگاه به شما اين مطلب را مي گوييم. اين اتفاق خوشبختانه با فضل و كرم پروردگار نيفتاد و شاخصين مردم به اين ندا گوش دادند و شروع كردند جمعيت را دور مينيبوس ما جمع كردند. اين اولين و شايد آخرين تظاهراتي است كه از ميدان آزادي به سمت ميدان انقلاب شكل گرفت. ما آمديم جلوي مردم و شروع كرديم به شعار دادن. بيدارو هشيار كردن مردم كه توطئهاي در كار است ، مواظب باشيد. اين توطئه ميخواهد مردم را ببرد داخل فرودگاه و در آنجا حادثهاي بيافريند كه اصلا آمدن امام به تاخير بيفتد هشيار باشيد و نگذاريد اين اتفاق بيفتد، اين را به مردم گفتيم و آنها از ما حمايت كردند. آيتالله مهدوي را به همراه آيتالله رباني املشي و خرمآبادي را به روي ماشين بردم، مردم آنها را شناختند. اين فضا، فضايي شد كه مردم را از فرودگاه برگردانديم و آورديم به سمت ميدان انقلاب. ما مواجه با خيلي اتفاقات عجيب و غريب بوديم كه حس مي كرديم، تحليل مي كرديم اما تبيين آن براي مردم ميسر نبود. ساواكيها از اين كه مردم از تظاهرات به سمت فرودگاه برگردند جلوگيري و ممانعت ميكردند. حتي 3- 4 دفعه قصد داشتند ماشين ما را معلق كنند. ميكروفون در دست من بود و چند مرتبه نزديك بود كه از آن بالا بيفتم. مردم آنها را عقب ميزدند وساواك به بهانه اينكه اينها ميخواهند نگذارند امام بيايد اين كار را ميكردند و آشوب درست مي كردند. ما اين جو و آشوب را در وسط تظاهرات ميديديم تا اينكه رسيديم جلوي مسجد صاحبالزمان نزديك خيابان بهبودي كه ديگر مامورين علني آمدند و در ماشين را باز كردند و ما را شروع كردند به كتك زدن. آقاي رباني سرشان شكست، من هم دستم آسيب ديد. كتك بسيار مفصلي خورديم چون من جلوي آقايان ايستاده بودم و نميگذاشتم بروند انتهاي ميني بوس. در ميان درگيري اسلحه كمري كه همراه داشتم بدون اينكه كسي متوجه شود درآوردم و به زير صندليهاي ماشين انداختم. - دختر آقاي مهدوي كني كه در ماشين با ما بودند كلت را برداشتند و بعدا براي من فرستادند - دليل اين كار هم اين بود كه اگر مرا گرفتند و بردند داخل ماشينشان همراه خودم اسلحه نداشته باشم زيرا با اين حوادث آشنا بودم. روز 12 بهمن براي ورود حضرت امام (ره) به فرودگاه تهران طبق آرايشي كه براي فرودگاه انجام شده بود بچههاي نيروهوايي بايد ميرفتند استقبال و حضرت امام را پياده ميكردند و داخل ماشيني كه آماده شده بود مي بردند به داخل سالن فرودگاه؛ حفاظت بيروني با آنها بود از اين طرف هم حفاظت سالن با بچههاي نهضت آزادي بود. ما خيلي نگران بوديم كه هر لحظه ممكن است حادثهاي رخ دهد و اين اتفاقات و همه مسائل برعكس شود. تا عصر اتفاقات و تحليلهايي را كه به ذهن آدم خطور ميكرد و نگران مي شديم به جان خريديم، تا اينكه آقا رسيدند و وقتي تشريف آوردند يك مقدار سكونت خاطر پيدا كردم كه سالم هستند و تشريف آوردند. البته در همان اقامتگاه يك عدهاي ريختند دور امام و فضايي را به وجود آوردند كه من نگران شدم.
* فارس: اولين بار كه با حضرت امام هم كلام شديد در مورد چه موضوعي بود ؟
* نقاشيان: اولين حادثهاي كه موجب شد ما با حضرت امام (ره) همگام بشوم، آقا حرف بنده را بپذيرند و من آقا را دعوت كنم كه اين جور كه من ميگم از ميان جمعيت عبور كنند و بالا بيايند و بر روي صندلي كه از قبل آماده كرده بودم، بروند و براي عده اي كه منتظرو مشتاق ديدار ايشان هستند صحبت كنند. در رد و بدل شدن صحبت هايمان متوجه شدم. هم آقا شرايط من را درك كردند و متوجه شدند كه دارم فضاي موجود را مديريت ميكنم و چقدر با توجه اين كار را انجام ميدهم ، آن لحظه تاثيري بسياري در عمق وجود من گذاشتند. آقا 10 دقيقهاي با مردم صحبت كردند و آنها را دلداري دادند و فرمودند: " آنچه كه دارد پيش ميآيد خواست خداست، فضايي كه دارد مهيا ميشود فضايي است براي بيداري مسلمان ها و شما بدانيد كه ما در اين راه چه پيروز شويم و چه از بين برويم يكي از دو خير يا "احدي الحسنيين " است كه داريم انجام ميدهيم. " بعد از اين سخنراني كه اميد زيادي در دل بچه ها ايجاد كرد حضرت امام (ره) را برديم به طبقه فوقاني مدرسه رفاه، آنجا يكي از كلاس ها را براي استراحت ايشان آماده كرده بوديم. من هم وسايل شام را فراهم كردم و بردم خدمت امام (ره) و سفره كوچكي پهن كردم و ايشان تناول كردند. سر سفره فقط ايشان و حقير بوديم.
* فارس: فكر ميكرديد روزي سر سفره با امام، هم غذابشويد؟
* نقاشيان: در اين مدت سه ماه از 12 بهمن 57 تا 15 اريبهشت 58 كه من در خدمت امام بودم. اتفاقاتي بيشتر از اين برايم پيش آمده كه من و امام دوتايي باهم بوديم، اينها همه توفيق است. البته با نيت پاك هر چه از خدا بخواهي ميگيري.
* فارس: حس شما در خوردن شام اول با امام خميني (ره) چه بود؟
* نقاشيان: ناباوري. فكر مي كردم آيا من خواب ميبينم يا در بيداري اين اتفاق واقع مي شود كه من فلاني با اسم و مشخصات خودم كنار امام نشستم و دارم كنارشان غذا ميخورم و يا رختخواب برايشان مياندازم.
* فارس: ميتوانستيد غذا بخوريد؟
* نقاشيان: طبعا نه اما نميخواستم نشان دهم كه من اينقدر دكوراژه شدم (با خنده) شرايط غيرعادي دارم. خودم را طبيعي نشان ميدادم، خودم را جمع و جور ميكردم، امام هم اين را حس مي كرد. ايشان من را فرزند خودشان مي دانستند چون من درآن زمان يك جوان 24 ساله بودم. حس عاطفي امام محشر بود. واقعا كولاك بود.
* فارس: اولين جمله هايي كه بين شما و امام رد وبدل شد را به ياد داريد ؟
* نقاشيان: فكر كنم آن شب دو ديالوگ بين من و امام انجام شد. اولين بار زماني بود كه وقتي از حضرت امام (ره) خواهش كردم كه تشريف بياورند روي پلهها و براي بچه ها صحبت كنند. صداي من فراتر از آن هياهويي بود كه دور امام را گرفته بود و ايشان حس كرد من دارم با اين صداي بلند مجموعه را مديريت ميكنم تا اين فضا در اختيارم قرار بگيرد كه ايشان فرمودند: بله، بله شما درست ميگوييد. با كمك بچه هاي ديگر يك راهرو مانندي درست كرديم و امام را هدايت كرديم تا بر روي صندلي بنشينند و شروع كردند به صحبت كردن. دومين مرتبه هم همان شب در سر شام بود كه ايشان دو، سه مرتبه گفتند: "شما امروز خيلي خسته شديد ". ميگفتم نه به اندازه شما.
* فارس: حاج احمدآقا در هنگام شام در اتاق نبودند؟
* نقاشيان: حاج احمدآقا از خستگي از پا افتاده بود و اصلا آن شب به اقامتگاه نيامد. قبل از اينكه امام به مدرسه رفاه تشريف بياورند، آقاي ناطق ايشان را برده بودند منزل يكي از اقوامشان و از آنجا به اقامتگاه آمدند. احمدآقا هم فشار زيادي در راه تحمل كرده بودند كه مجبور مي شوند در همان منزل استراحت كنند.فردايش آمدند يه مدرسه علوي. آن شب حدود ساعت 10و 30دقيقه شب بود محل خواب و استراحت حضرت امام را آماده كردم، در اتاق را بستم و از آنجا خارج شدم تا امام بتوانند راحت تر استراحت كنند. ساعت 11 شب بود كه شهيد آيتالله مطهري (كه به نظر من ايشان معمار دوم انقلاب هستند يعني اگر لازم باشد آدم راجع به مطهري حرف بزند شايد بايد بگوييم كه پايگاه اصلي انقلاب در ايران را در عدم حضور امام يعني پانزده سال و حضور شان در نجف، شهيد مطهري طراحي كرد. بدون خود نمائي در كمال عقل و بصيرت ، بعضيها بدون اينكه توجه داشته باشند اشكال ميكنند به اينكه چطور ميشود كه آيتالله مطهري از محمد تقي شريعتي ميخواهد كه پسرت را بفرست حسينيه ارشاد، من از آقايان ميخواهم كه به او كرسي بدهند كه با جوانان حرف بزند. بعد هم خودشان به نحوه درس دادن و حرف زدن و ارائه اسلام دكتر شريعتي اشكال ايدئولوژيك بگيرند. اين از نظر من ايراد نيست بلكه مهندسي انقلاب است. شما در فضايي از شريعتي ميخواهيد كه او بيايد يك تاثير ويژه و به نظر من شگرفي در دانشگاهها و جامعه روشنفكري و تيپ جوان ما بگذارد و اينها را به گرايش ديني دعوت كند. كه سكوت و خفقان ايران را قبرستان اموات كرده و از سنگ صدا در مي آيد ولي از آدم نه.طبعا علي شريعتي از ديد شهيد مطهري مطلق نبود حالا بايد جو را تغيير ميداد و صحت و سقم آن را بعدا ميتوان تصحيح كرد. اين به نظر من معماري انقلاب بود و بعد هم خودشان بسياري از مكتوبات شريعتي را تصحيح كردند. من اين را تشبيه ميكنم به اينكه يك انسان در زمين لم يزرعي چند نهال بكارد، اين نهالها يك مقدار كه بزرگ ميشوند آنها را هرس كند آن طوري كه لازم است سر و سامانشان دهد. مطهري بر گردن انقلاب حق ويژه دارد همان طوري كه شهيد عراقي حق ويژه دارد. شهيد مهدي عراقي تودههاي عوام جامعه را بسيج كرد، مطهري خواص را، روشنفكران و تحصيلكردگان را بسيج كرد و به سمت دينداري هدايت كرد واين دو هر يك بازوئي مهم براي تحقق مهندسي انقلاب هستند.) به اتفاق آيتالله منتظري آمدند به اقامتگاه و گفتند: ما ميخواهيم با آقا حرف بزنيم. در جوابشان گفتم: ايشان خواب هستند و استراحت مي كنند. اما دوباره با اصرارگفتند: ما امشب ميخواهيم آقا را ببنيم، برو صدايشان كن! اولين باري بود كه من ميديدم كه يك كساني به خودشان اين جسارت را ميدهند و اينقدر احساس نزديكي با امام ميكنند كه مي گويند برو ايشان را از خواب بيدار كن. حسم اين بود كه كسي كه به عنوان رهبرتبعيدي اين انقلاب به ايران وارد شده و شان ايشان بالاتر از آن است كه ما اينجور تقاضاها را از ايشان داشته باشيم. نزديكي شهيد مطهري به امام را درك كردم. رابطه مطهري را با امام تا حدودي از قبل ميشناختم ولي حَسن نزديكي مطهري به امام را آن شب تازه درك كردم. با توجه به اصرار آقايان چارهاي نديدم جز اينكه بروم و خيلي آرام ببينم كه حضرت امام خواب هستند يا نه. آرام در اتاق را باز كردم و با كمال تعجب صداي امام را شنيدم كه فرمودند: اتفاقي افتاده؟ جرات پيدا كردم و همه در را باز كردم وگفتم: آقايان مطهري و منتظري آمده اند و اصرار دارند كه شما را از خواب بيداركنم، حتما موضوع مهمي است اما نمي دانم چه اتفاقي افتاده است؟ امام فرمودند: بسيار خب. از جايشان بلند شدند، ميخواستند رختخوابشان را خودشان جمع كنند كه من نگذاشتم و رختخواب را جمع كردم وكنار اتاق گذاشتم. حضرت امام كنار اتاق به ديوار تكيه دادند و گفتند: بگوييد به داخل بيايند. ازآقايان تقاضا كردم كه به داخل بيايند. آنها آمدند و پهلوي امام نشستند، من رفتم براي چاي درست كردن و اينكه كارهاي پذيرايي را انجام بدهم. يك جعبه كوچك گز با سه فنجان چاي داخل سيني گذاشتم و براي ميهمانان آوردم. از بچه هاي محافظ كسي غير از من نبود و همه كارهاي امام را شخصا انجام مي دادم. البته بچههاي ما در طبقه پايين و روي پلهها حضور داشتند و من نگراني از اين بابت كه شخص غريبه به ساختمان نفوذ كند و از پلهها بالا بيايد را نداشتم . تنها دغدغه ام خدمترساني به امام بود كه سعي مي كردم به نحو احسن انجام دهم. حتي در طول سه ماه در خلوت همه كار براي امام كردم- نميدانم شايسته است بگويم يا نه اما- من امام را حمام هم بردم. آقايان مشغول صحبت شدند و از حرف هايشان اين گونه برآمد كه آيت الله مطهري گفت: بايد شما را از اينجا ببريم، طيف دروني حفاظت حميد آقا را گذاشتيم (منظورشان من بودم) ولي طيف بيروني دست ما نيست و دست جرياناتي ديگر است. گله داشتند كه اين اقدامات بدون هماهنگي با ما صورت گرفته. امام به راحتي پذيرفتند و فرمودند: كجا برويم؟آقاي مطهري گفتند: مدرسه علوي را آماده كرده ايم، گروه نزديكي به ما ان مجموعه را آماده ميكند. شاخص ترين اين مجموعه شهيد " مهدي عراقي " بود كه امام به سرعت پذيرفتند. قرار شد ساعت هفت صبح آقاي ناطق اتومبيلشان را بياورند، امام را سوار كنيم ببريم به مدرسه علوي و اقامتگاه آنجا صورت گيرد كه اين كار صورت گرفت و ديدارها از همان لحظه در آنجا شروع شد.
*فارس: چند روز در مدرسه علوي بوديد؟
*نقاشان: از روز 13 بهمن صبح رفتيم و اگر اشتباه نكنم تا روز سيزدهم اسفند در علوي بوديم كه دركل سي روز شد.
*فارس: حفاظت اقامت گاه امام در اين سي روز دست موتلفه بود؟
*نقاشيان: كادر حفاظت بيرون مجموعه در اختيار موتلفه بود و كماكان تيم ما]گروه صف[ هم حضورداشت. اقامتگاه يكي از كلاسهاي مدرسه علوي بود، بعدها يك راهي را باز كرديم به منزل يكي از همسايگان و در آنجا به طور مخفي اقامت ميكردند. ما رفت و آمد به منزل ها و مجموعه پلهها را براي ورود به طبقه پايين و نمازخانه در اختيار داشتيم.
* فارس: شهيد محمد بروجردي مشغول به چه كاري بودند؟
*نقاشيان: شهيد بروجردي مشغول سه كار شدند. اول مشغول به ساماندهي آموزشي بچههايي شدند كه پراكنده بودند و اين 140-150 نفر عضو مجموعه صف،70 درصدشان بچههايي بودند كه همديگر را نميشناختند. كاري كه محمد بروجردي در آن ايام انجام داد، شروع كرد بچهها را جمع كردن، طبقهبندي كردن، ضرورتهاي آموزشي را طراحي كردن و نهايتا وارد كردن آنها به حوزه ورزش هاي زرمي بود و بعد هم جذب كميتهها كردن اين نيروها. يعني به محض اينكه كميتهها تشكيل شد، محمد بروجردي يك حوزه بزرگي از شهر تهران را برعهده گرفت و اين بچهها را در آن حوزه ها فعال كرد. بعد هم آنها را تقسيم كرد به جاهاي مختلف چون بعضي از اينها واقعا از نظر آموزش نظامي حرفهاي بودند و هر كدام ميتوانستند در يك كميته منشاء فعاليت اثرهاي بزرگي شوند. ضمنا خودش كار جمع آوري آرشيو را هم عهده دار شد. ماهم آرشيو خودمان را مه در باغ آقاي رسولي محلاتي بود يه ايشان داديم.البته دستور كار تا بعد از عزيمت امام به قم كماكان مخفي كاري بود زيرا اطمينان از تحقق مطلق پيروزي نبود و ايشان با هماهنگي شهيد شاه آيادي شديدا جانب احتياط را رعايت ميكرد.
*فارس: پيروزي چگونه اتفاق افتاد؟
*نقاشيان: يك روز قبل از پيروزي انقلاب يعني21 بهمن ماه، روزي است كه تا ظهر در اقامت گاه اتفاقي نيفتاد، ولي شهر بسيار شلوغ بود . حتي صداي دائمي رگبار مسلسل از خيابان ايران شنيده ميشد. مردم بعضي كلانتري ها را گرفته بودند. و همين موجب شد. از ظهر به بعد دولت اعلام حكومت نظامي ميكند كه مردم از ساعت 2 بعداز ظهر به بعد به منازلشان بروند وكسي از خانهاش بيرون نيايد. بنده با شنيدن اين خبر حس عجيبي كردم و آمديم خدمت حضرت امام ،.يعني نماز را به جماعت خوانديم رفتيم اندروني ومن ناهار امام را دادم و آمدم بالا ايشان هنوز مشغول استراحت نشده بودند ، برايشان نقل كردم كه همچين اتفاقي افتاده .بعد هم اظهارنظر كردم يعني كاري كه معمولا آدم جسارت نميكند نسبت به شخصيتي همچون حضرت امام انجام دهد. گفتم: آقا اگر مردم بروند در خانههايشان، ارتش اين جا را بمباران ميكند. آقا فرمودند: خب، ميگوييم نروند. اين جمله را فرمودند و بعد هم آن بيانيه مشهور را دادند. بيانيه را خود امام نوشتند و من آوردم بيرون و دادم به دست دوستاني كه كار انتشاراتي ميكردند. يك مجموعه انتشاراتي بزرگي درست شده بود در دبيرستان دخترانه علوي؛ رو به روي اقامتگاه به اندازه 100 متر بالاتر آنجا كار انتشارات و تداركات لجستيك صورت مي گرفت . بيانيه را به دست مرحوم علي درخشان كه در حزب شهيد شد، دادم( او بعدا در حزب رئيس دفتر شهيد بهشتي شد از قبل هم ايشان به آقاي بهشتي خيلي نزديك بود من بار ها ايشان را منزل شهيد بهشتي ديده بودم.) ايشان بردند و شروع كردند به منتشر كردن. همان موقع مردم شروع كردند تلفني به هم خبر دادن، هر كس هر جور كه ميتوانست اين بيانيه را براي ديگران نقل مي كرد. تاثير آن هم اين بود كه مردم در خيابانها ماندند و به جاي اينكه بروند داخل خانههايشان، ريختند داخل پادگانها و اين عكسالعمل جذاب و ماندگار و به نظر من استثنايي حضرت امام موجب پيروزي انقلاب بر ارتش و ته مانده دولت بختيار شد.
* فارس: در مدت اقامت حضرت امام در مدرسه علوي كارهاي ايشان بيشتر توسط چه كسي انجام مي شد؟
*نقاشيان:بسياري از امور توسط مرحوم حاج احمد آقا مديريت ميشد. هماهنگيها توسط ايشان صورت ميگرفت، يعني اگر شوراي انقلاب فعاليتي، كاري و يا پيشنهادي به ذهنشان ميرسيد به احمداقا ميگفتند و توسط ايشان با امام مطرح ميشد. بعداز اين مرحله است كه دخالت فيزيكي و حضوري امام صورت ميگرفت كه اگر لازم است با كسي ملاقات كنند يامصاحبهاي، سخنراني كنند و يا اقداماتي را انجام دهند.
* فارس: در مورد تشكيل دولت موقت برايمان بگوييد.
*نقاشيان: آنچه واقع شد براي تشكيل دولت موقت را شهيد مطهري مديريت كردند. در اصل طرح تشكيل دولت موقت را شهيد مطهري به شوراي انقلاب دادند. آنها نيز پذيرفتند و نظر مثبت خود را به حضرت امام اعلام كردند، ايشان هم اين موضوع را پذيرفتند.
* فارس: امام در اين مورد مطلب خاصي بيان نكردند؟
* نقاشيان: حضرت امام راضي به انتخاب آقاي بازرگان نبودند.
* فارس: اين نظر شما پس از گذشت 32 سال از حادثه است يا نه اين نظر در رفتار و چهره حضرت امام مشخص بود؟
* نقاشيان: يادم هست خود من به حضرت امام اعتراض كردم و گفتم كه آقا چرا بازرگان؟ چون من نهضت آزادي را ميشناختم و تفكرشان را ميدانستم.
* فارس: در اين مورد بيشتر برايمان توضيح دهيد؟
* نقاشيان: شب قبل از مراسم معرفي دولت موقت، شوراي انقلاب با امام ديدار داشت و پيشنهاد دولت موقت را مطرح كردند. نيمه بهمن بود، حضرت امام هم پذيرفتند. خبرش منعكس شد و ما هم اذيت شديم چون ما در دوره مبارزه سخنرانيهاي و جلسات نهضت آزادي را ديده بوديم. من خودم در3 -4 سخنراني از بختيارو از بازرگان در نهضت آزادي بودم با اينكه بختيار عضو "جبهه ملي " بود اما به عنوان يك ايدئولوگ سياسي، نهضت آزادي او را قبول داشت. در جريان رفتن بازرگان به پاريس هم بوديم و اينكه با امام چه نكاتي را مطرح كرد و حضرت امام چه پاسخهاي صريح و سليسي رابه او دادند. لذا او را در مسير و جهتي كه "انقلاب اسلامي " را مديريت كند، نميشناختيم. درست همان اتفاقاتي هم بعد از آن افتاد كه ما پيشبيني ميكرديم يعني يك مشت آدم "فوكل كرواتي و صوصولگرا " كه اينها بدتر از وزراي زمان شاه داراي تفكر غربي بودند. نهضت آزادي اين جور افراد را دور خودش جمع كرده بود و به عنوان دولت معرفي كردند كه ما هيچ كدام آنها را قبول نداشتيم اما با توجه به فضاي سياسي و شرايط انقلاب، همچنين نظر امام كه نمي شد مخالفت كرد. من فردا صبح كه خدمت حضرت امام رسيدم براي پذيرايي و كارهاي خدماتي، به آقا اعتراض كردم كه چرا بازرگان؟ آقا فرمودند: چه كسي ديگري را داريد؟ گفتم: خيليها. ايشان فرمودند: بين مردم شناخته شده نيستند. البته با همين دو محور هم شوراي انقلاب، بازرگان را معرفي كرده بود. عدم وجود شهرت كسي كه بتواند به عنوان شاكله تكنوكرات، رهبري يك دولت موقت را به عهده بگيرد، كه مهمتر از همه اينكه مردم هم او بشناسند. چون شناخت مردم هم موضوعيت داشت و من هم با حرف امام قانع شدم. امام هم شايد با همين دو جمله قانع شده بودند. چون كسي شهرت بازرگان را نداشت و كسي وجيه المله تر و اسلاميتر از بازرگان در مجموعه نهضت آزادي و گروههايي كه ما داشتيم وجود نداشت. شايد به تيم داشتن هم توجه شده بود. بالاخره نهضت آزادي حزبي بود كه تيم داشت و افراد مختلفي را در اختيار داشت. نياز نداشتند از فردا چراغ دست بگيرد راه بيفتد و شروع كند آدم معرفي كند. البته آدم هايشان " اجق وجق " بودند ولي تيم داشت.ضمنا قرار بود در مقابل بختيار هم ايستادگي كند. جمع اين مطالب انسان را مجاب نيكرد.
*فارس: در آن چند روز كه مدرسه علوي بوديد آقاي بازرگان براي جلسه خدمت حضرت امام مي آمد؟
* نقاشيان: بله. صبح روز پانزدهم بهمن ابتدا آقاي بازرگان آمد و رفت خدمت امام. آقا دو سه موضوع را با ايشان اتمام حجت كردند.
*فارس: چه موضوعاتي؟
* نقاشيان: من در جريان قرار نگرفتم.
*فارس: پس از كجا ميدانيد اتمام حجت كردند؟
* نقاشيان: براي اينكه بعد از پايان جلسه آقاي بازرگان برآشفته از اتاق بيرون آمدند. دوستان نزديكش از او ميپرسيدند: چه شد؟ او هم چند جمله اي گفت و در پايان هم گفت: من اين نكات را قبول نكردم. معلوم بود امام دو سه نكته را به او گفتند كه او هم قبول نكرده بود، اما بعدا در سخنرانيهايشان افشا شد. يكي اينكه حضرت امام گفته بود در انتخاب مسئول و وزرا دقت كنيد تا كساني كه حداقل پيراستگي اسلامي دارند را انتخاب كنيد كه بازرگان نپذيرفته بود و گفته بود شايد كه بتوانم اين كار را انجام بدهم و... يعني همه چيز را گِرد جواب ميداد. امام از ابتدا هم خواستار هماهنگي دولت موقت با شوراي انقلاب بودند و بر آن هم تاكيد ميكردند. آقاي بازرگان گفته بود، دولت اگر اختيار نداشته باشد نميتواند كارش را بكند اما امام فرموده بودند اختيارات شما را شوراي انقلاب خواهند داد. موضوع ديگر هم راجع به رابطه با كشورهاي خارجي بود كه از ابتدا امام حساسيت داشتند كه نهضت آزادي گرايشش در كشورهاي خارجي به چه سمتي است؟ در زماني كه شوراي سلطنت به پاريس رفته بود اين تلقي به وجود آمده بود كه آمريكاييها رغبت دارند در ايران يك دولت ملي سر كار بيايد و از آن حمايت ميكنند. "تفاوت استعمار امريكا با انگليس هم در همين است.امريكا از گرايشهاي مردمي حمايت ميكند تا بنوعي مردم را داشته باشد ولي انگليسها به قيمت رودر رو شدن با مردم از عوامل سنتي خود حمايت ميكنند. " اين با حضرت امام مطرح شده بود از جانب نهضت آزادي هم مطرح شده بود. يكي از بحثهايي كه بازرگان با امام در پاريس كرده بود همين بود كه شما بياييد برويد قم حوزهتان را اداره كنيد، ما با آمريكاييها مينشينم و دولت ملي تشكيل ميدهيم و شاه را هم نميگذاريم به مملكت برگردد كه امام نپذيرفته بودند. امام مي خواستند جمهوري اسلامي مستقر شود از ابتدا هم در ذهنشان " جمهوري اسلامي " مطرح بود . دو سه موضوع را امام مطرح كرده بودند كه بازرگان بخشي را پذيرفته بود و بخشي را نپذيرفته بود و نهايتا حتي اگر چهره حضرت امام را شما در روز تنفيذ مشاهده كنيد، چهرهاي دل ناگران بود. من پشت پرده ايستاده بودم و بعضي از حوادث را كنترل ميكردم. گهگاه روي سن ميآمدم و ميرفتم، در بعضي از فيلمها نشان داده ميشوم. احساس ميكردم امام كاري را ميكند كه راضي نيست و اين همان چيزي بود كه من معتقد بودم يعني مجبور بوديم بازرگان را انتخاب كنيم تا يك دورهاي بگذرد و به اجبار تن داديم چون پيروزي سريع انقلاب را ميخواستيم. ما بايد جايگزين دولت بختيار يك دولت را تعيين مي كرديم چون هر لحظه امان دادن به دولت بختيار و ديگران ممكن بود حوادث جديدي پيش بياورد كه از بين "بد " و "بدتر " به نظر من امام "بد " را انتخاب كردند.
* فارس: در مدت اقامت حضرت امام در مدرسه علوي سوء قصدي عليه ايشان صورت نگرفت؟
* نقاشيان: چندباري ورودي مشكوك داشتيم كه توانستيم كنترل كنيم. اما يك مرتبه خانمي در زماني كه ابوعمار(ياسر عرفات) براي ديدار امام آمده بودند همراه ايشان خانمي بود كه اجازه نداده بود تفتيش بدني شود كه اين كار او با اعتراض بچههاي محافظ مواجه شده بود. از رفتن او پيش امام ممانعت شده بود، به همين دليل خود ياسر عرفات را هم در راهروي پايين معطل كرده بودند. خبر اين ماجرا به من رسيد، به طبقه پايين رفتم و با يك ترفند خاصي اين خانم را از عرفات جدا كردم. آن خانم به سمتي از اقامتگاه هدايت كرديم و در يكي از اتاق ها نگه اش داشتيم. آنقدر نگه داشتيم تا حاضر شد او را بگرديم. وقتي توسط يكي از خواهرها مورد تفتيش قرارگرفت، متوجه شديم او دو سلاح همراه خود دارد. يكي به پا و ديگري را به كمر بسته بود . هر دو اسلحه را مصادره كرديم و اجازه ملاقات هم به او نداديم. بعد از دو هفته و بازجويي از او معلوم شدكه اين خانم يك ايراني است كه مقداري زبان معلق عربي بلده و خود را به عرفات جسبانده بود.
* فارس: شيرين ترين خاطره اي كه از حضرت امام در اين چند ماه داريد را براي ما ميگوييد؟
* نقاشيان: همه لحظاتي كه با امام بودم شيرين بود اما آنچه به دل من خيلي چسبيد، تحويل نگرفتن مجاهدين خلق]منافقين[ توسط حضرت امام بود. روز سوم ارديبهشت 58 شهيد قرني، توسط گروهك فرقان به شهادت رسيد. روز چهارم ارديبهشت نيز محمدرضا سعادتي دستگير ميشود. از چهار ارديبهشت تا هشتم ارديبهشت فشار گستردهاي از جانب خيليها روي احمدآقا بود كه تيم مجاهدين خلق]منافقين[ با امام ملاقات داشته باشند. از بيت آقاي طالقاني گرفته تا شخص آقاي لاهوتي اين فشار را وارد ميكردند. در آن فضا حمايت از مجاهدين خلق]منافقين[ عيب و ايراد نبود مگر اينكه "خواص " كه ما توقع نداشتيم آنها هم از اين گروه حمايت كنند. شما نگاه كنيد به تظاهراتي كه آن زمان انجام ميشد چقدر عكس و آرم آنها مطرح است. آنها در جامعه به اعتبار شهداي اوليهشان فضا داشتند. در جاهايي از رجوي به عنوان همكار كه بيايد و كاري را برعهده بگيرد دعوت شده بود. تنها چيزي كه مانع اين كار شده بود او را خيلي بازي نگيرند اين بود كه سازمان مجاهدين خلق]منافقين[ هميشه شرطشان اين بود كه آرمشان همه جا مطرح شود و خيلي از آقايان اين را نميپذيرفتند. غيرممكن بود كه آرم مجاهدين خلق]منافقين[كنار عكس حضرت امام يا آرم جمهوري اسلامي قرار بگيرد. اين شرط گذاشتنها سخت بود و به همين دليل به آنها ميدان نميدادند ولي امام از روز اول اعتقادش بر اين بودكه اينها قابل بازي گرفتن نيستند در فرايند تكميل اين اعتقاد به نظر من آقاي مطهري موثر بود. شهيد مطهري دو نامه در زمان اقامت امام در نجف براي ايشان نوشته يكي قبل از ديدار آقاي " حسين روحاني " با امام و ديگري بعد از ديدار او با امام است. حسين روحاني بيشتر براي گرفتن مشروعيت از امام به نجف رفته بود . زيرا آنها از بيرون كشور تأمين ميشدند. آنها به دنبال مشروعيت بخشيدن اعمالشان توسط حضرت امام بودند اما خوب توجيه بودند زيرا هم مشروعيت ندادند و هم شيوه مبارزه آنها را نفيكردند. بالاخره اين فشارها نتيجه داد و توانستند براي ديدار حضرت امام وقت بگيرند. روز 9 ارديبهشت آنها آمدند قم به دفتر امام و منتظر ديدار شدند. ما هم در اين ميان داريم با احمدآقا و ديگران بحث مي كنيم كه امام نيايند از اتاق بيرون بيايند. من يك جا نگراني از سلامت امام و حوادثي كه ا مكان داشت اتفاق بيفتد دارم و از طرف ديگر از 4- 5 سال پيش من به دليل اعمال و ايدئولوژي از آنها جدا شده بودم و يك تنفر ذاتي در وجود من شكل گرفته بود كه اينها انسان هاي پليدند و نبايد به بيت امام راهشان داد. يك همچين اتفاق در مدرسه علوي هم اتفاق افتاده بود. آقاي لاهوتي چند نفر از اينها را آورده بود در آنجا، يك روز كه حضرت آقا بعد از سخنراني براي استراحت به اتاق بغل رفتند متوجه شدند كه تعدادي از اينها دور هم نشسته اند. حضرت امام تا متوجه حضور آنها در اتاق شد به بهانه وضو گرفتن از اتاق خارج شدند، يعني حتي حاضر نشدند 2-3 دقيقه آنها را تحمل كنند. براي اينكه آنها از هر برخورد امام بهرهبرداري سوء ميكردند. به نظر من احمدآقا زير فشار مجبور شده بودند اين ديدار را بپذيرند. حاج احمدآقا به ما گفتند اين ديدار حتما انجام شود. امام هم يك جوري به ما گفتند كه شما كوتاه بياييد! مراحل بازرسي و امنيتي لازم را انجام دادم و آنها را به اتاق مورد نظر هدايت كردم. خدمت امام رفتم و به ايشان حضور اين افراد را اطلاع دادم. آنها تنها پنج نفر بودند؛ "مسعود رجوي، محمد حياتي، موسي خياباني،مهدي ابريشمچي . عليكرامتي، ". اين ديدار 15 دقيقه بيشتر طول نكشيد، بيشترين بحث آنها هم در اين مورد بود كه يك عدهاي در اين فضا به دنبال بد نام كردن سازمان مجاهدين خلق]منافقين[ هستند. آنها ادعا مي كردند: ما داريم كار ملي ميكنيم، كار مردمي انجام مي دهيم، ما از حضرت عالي پيروي ميكنيم و... . حضرت آقا ابتدا خوب گوش دادند. وقتي هريك صحبت ميكرد، امام با يك نگاه اورا ارزيابي ميكردن و بقيه وقت سرشون پايين بود. سپس چند دقيقه اي نصيحتشان كردند چون علت و سابقه دستگيري سعادتي به امام منتقل شده بود، ايشان هم نصيحتشان كردند كه گول اجانب را نخوريد، اينها از جواني شما استفاده سوء كرده و شما را به بازي ميگيرند. محتواي كلي حرف امام در اين چند دقيقه همين بود و بعد هم اين ملاقات تمام شد. اين تحويل نگرفتن امام خيلي به من چسبيد.
* فارس: در همين رابطه آيا خاطره ديگري داريد؟
* نقاشيان: روزهاي اول كه به شهر قم رفته بوديم اواخر اسفند 57 بود. هر دو شب، سه شب يك بار يكي از مراجع بزرگوار حضرت امام را به منزلشان دعوت ميكردند و يا خود امام اشتياق نشان ميدادند كه بروند و بازديد علما را پس دهند. چون همه علما و مراجع در زمان ورود امام به قم ، در مسجد امام حسن عسگري(ع) كه چند كيلومتري قم بود براي استقبال از ايشان آمده بودند و امام وظيفه خود مي دانستند كه استقبال آنها را پاسخ دهند. يك شب رفتيم منزل آيتالله "آسيد كاظم شريعتمداري ". بنده به همراه شيخ حسن صانعي در كنار حضرت امام در جلسه حضور داشتيم. حسن شريعتمداري و يك آقاي ديگر پذيرايي جلسه را برعهده داشتند. چند دقيقهاي كه از آغاز ديدار گذشت، آقاي شريعتمداري به امام گفت: چرا شما از بچههاي مجاهدين خلق]منافقين[ استفاده نميكنيد؟ حضرت امام تبسمي كردند و گفتند: من كه نجف بودم يكي، دوتاي از اينها آمدند به ديدن من در حرفهايشان هم از آيات قرآن و نهجالبلاغه خيلي استفاده مي كردند. اما اعتماد من را جلب نكردند و من را ياد ماجرايي انداختند كه در زمان "سيدعبدالمجيد همداني " در همدان وقتي ايشان مرجع بودند، اتفاق افتاده بود. ماجرا از اين قرار بود كه آقاسيد عبدالمجيد در مسجدي نماز ميخواند كه همسايه كاسب آن مسجد كليمي بود. در اثر مرور زمان اين فرد به دين اسلام گرايش پيدا كرده بود ونزد آقا مسلمان شده بود. ، از آن پس هر وقت آقا وارد مسجد ميشدند، ميديدند، كه آن تازه مسلمان در صف اول نماز نشسته است و مقدمات و تعقيبات را به صورت تمام و كمال انجام ميدهد. يك روز يواش يواش آسيد عبدالمجيد به تنگ آمدو آن تازه مسلمان را به منزل خودش دعوت كرد. سيد عبدالمجيد به او گفت: فلاني پدر من را ميشناسي؟ او گفت بله، آقا پرسيد مادر من را ميشناسي؟ او گفت بله ، آقا پرسيدند جد مرا چي ؟ اوگفت همه را ميشناسم . آقا فرمودند من هم كه پدر و مادرو جد تو را ميشناسم، سابقه زندگي تو را هم مي دانم، حالا بگو چي شده كه تو از ما مسلمانتر شدي؟ امام در ادامه فرمودند اين ماجرا موجب شد من جوري با اينها برخورد كنم كه به آنها نشان بدهم چطور شده كه شما از ما مسلمانتر شديد؟ اين رفتار باعث شد كه آنهاهم بفهمند اعتماد من را جلب نكردند. اين پاسخ را كه امام به آقاي شريعتمداري دادند. من جون گرفتم درونم درياي وجد بود خيلي به آدم حس قوي مي داد كه امام همه چيز را ميداند و نسبت به اينها توجيه است مرامشون را ميشناسد، دقت و ظرافت را حس ميكنند و توجه دارند.. پيش ميآمد در اين ملاقاتهاي مردمي كه پيرزن يا پيرمردي ميآمدند و ميگفتند بگذاريد ما دست امام را ببوسيم. امام نه تنها اجاره نميداد دستش را ببوسند، حتي گاهي شانه يا صورت آنها را ميبوسيدند و آنها را مينشاندند كنار خود و احترامشان ميكردند. ما تعجب ميكرديم كه اتفاقي يك كساني وارد ميشدند و مورد احترام امام واقع ميشدند. كمكم براي ما جا افتا كه امام افراد را ميشناسند يا الهام بود يا مكاشفه بود ،كه ما نميفهميديم.
* فارس: در اين مدت كه در محضر حضرت امام بوديد، بارزترين و شاخصترين رفتارايشان براي شما چه بود؟
* نقاشيان: آرامش ايشان بود. ايران در كوران حوادث، تغييرات، انقلاب، دستگيري، محاكمات، اعمال دولت موقت و... بود اما ايشان مثل كوه آرام بود. هيچ وقت آدم احساس نميكرد خبري امام را برانگيخته و او را به هم ريخته باشد. من به خيلي از آقايان نزديك بودم و در خيلي از جلسات حضور داشتم . گه گاه ميديدم تا اتفاقي ميافتاد، بعضي از آنها از جاي خود بلند ميشدند، بعضي راه ميرفتند، بعضي نماز و بعضي استغفار ميكردند وحتي بعضي هم عصبي ميشدند و شروع ميكرند تلفن زدن به اين طرف و آن طرف. اما حضرت امام با وجود اين همه اتفاق در آن دوران به قول ما عوام، كَكِشان نميگزيد، توجيه بودند و همه چيز برايشان منتظره تلقي مي شد.
* فارس: علت جدا شدن شما از حفاظت امام چه بود؟
* نقاشيان: ماموربراي انجام كار ديگري شدم. علتش هم اين بود كه روز دوم مراسم شهادت استاد مطهري در مدرسه فيضيه قم، آقاي هاشمي رفسنجاني در سخنراني خود حزب توده را مخاطب قرار دادند و به آنها پرخاش كردند كه، شماييد داريد از اين كارها ميكنيد. تحليل ايشان هم اين بود كه آنها مي دانند يك ايدئولوگ چه تاثيري ميتواند داشته باشد. آنها هستندكه مي دانند اگر مطهري از بين برود براي انقلاب اسلامي چه هزينهاي بزرگي حادث ميشود. با اين تحليل، آقاي هاشمي شروع كردند با حزب توده برخورد كردن. من از قبل انقلاب در جلسات گروه فرقان گهگاه حضور داشتم و شناخت نسبي نسبت به تفكر آنها داشتم. همچنين بخش زيادي از اطلاعات آنها را از طريق شهيد بزرگوار و مظلومم ,عباسعلي ناطق نوري به استاد شهيد مطهري مي رساندم و حتي از جانب ايشان ماموريت پيدا كرده بودم كه در اين جلسات باقي بمانم و اطلاعات انها را به ايشان برسانم. شهيدمطهري تفكر آنها را شقوقي از ريشه هاي ماترياليسم ميدانستند و با آنها در مقدمه چاپ دوم كتاب علل گرايش به ماديگري برخوردي صريح و جدي كردند. با توجه به اين شناخت نسبي كه داشتم در همان جلسه ختم در مدرسه فيضيه، در گوش حضرت امام گفتم: آقاي هاشمي اشتباه ميكنند، اين جريان مربوط به گروه فرقان كه مذهبي هستند مربوط ميباشد. حضرت امام سرشان را بالا كردند رو به من و فرمودند: مگر تو اينها را ميشناسي؟ گفتم: بله، شهيد مطهري هم خوب اينها را ميشناختند. آقا گفتند: به آشيخ اكبر بگوييد بعد از اتمام جلسه به خانه ما بيايند. بعد از مراسم آقاي هاشمي را مطلع كرديم. آقاي هاشمي به منزل امام تشريف آوردند. من به امام توضيح دادم كه گروه فرقان چه كساني هستند و چه كارهايي ميكردند و ديدگاهش چيست، توضيح دادم كه انحراف و اشتباه آنها كجا بوده و چگونه شهيد مطهري با آنها برخورد كرد و نهايتا از چه زماني بغض و كينه مطهري را پيدا كردند. به امام گفتم اين مشي و منش كه آقاي قرني و مطهري را تروركرده اند نشات ميگيرد از تفكر متدولوژيك چپ مابانه در جامعه شناسي اسلامي وجعل عناوين " زر، زور و تزوير " مرحوم شريعتي كه يك بحث انحرافي او بود. امام فرمودند: شما كه اينها را ميشناسيد، برويد و اين موضوع را جمع كنيد چون آنطور كه شما ميگوييد اينها قصد ترور تمامي ما را دارند و حتي در منزل آقاي بهشتي هم رفت و آمد دارند. گفتم: بله، آقاي بهشتي 2 - 3 نفر از اينها را خوب ميشناسد. حتي كسي كه در خانه شهيد بهشتي رفت و آمد داشت قاتل شهيد قرني بود كه در زمان محاكمه معلوم شد. آقاي هاشمي هم با شنيدن اين صحبت ها حرف هاي من را تاييد كرد و گفت: حميد آقا كار خودتان است . بياييد تهران و شروع كنيد. من به تهران آمدم و ابتدا رفتم خدمت آقاي بهشتي و از ايشان اختيارات گرفتم. خدمت آقاي مهدوي كني جهت گرفتن امكانات رفتم. سراغ آقاي آشيخ علي اكبر ناطق نوري جهت گرفتن كمك فكري و سازماندهي رفتم. يك مجموعه اطلاعاتي كوچكي را تشكيل داديم و شروع كرديم با اين جريان برخورد كردن.
* فارس : از چه زماني و چه دوره اي مير حسين موسوي را مي شناسيد؟
* نقاشيان : من او را از زمان تشكيل حزب جمهوري اسلامي و آغاز به كار ارگان سياسي حزب يعني روزنامه حزب مي شناسم. به عبارتي سي سال، البته شخصي ولي به طور غير مستقيم دوره ابتدائي جنگ، بعد وزارت اطلاعات و آخر هم وزارت كشور با كابينه او كار مي كرده ام . لذاست كه در شناخت افكار و روحيات او و اطرافيان او حاذقم.
* فارس : 22 خرداد 88 را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
* نقاشيان : منظور از 22 خرداد انتخابات دهم رياست جمهوري است و طبعا توقع داريد حقير برداشت خود را بي پرده و صريح بيان كنم؟من وقوع ماجراهاي قبل و بعد از انتخابات دهم را مصداق آيه شريفه اول سوره عنكبوت ميدانم. كه مي فرمايد: "اعوذ بالله من الشيطان الرجيم . احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون؟ "[آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: ايمان آورديم، به حال خود رها مىشوند و آزمايش نخواهند شد؟!] ملت بزرگ و متدين و انقلابي ايران فوق دكتراي مقاومت را در طول سي سال از آن خود نموده بود و نياز داشت اين درجه از حضور را به فوق تخصص بلوغ و بصيرت ارتقاع دهد. لذا خداي بزرگ آنان را به فتنه اي سخت و پيچيده كه خلاصه چهار سال تدبير و تلاش سرويس هاي استكباري و عوامل در آب نمك خوابيده و همراهي ضد انقلاب داخلي مبتلا نمود و اين ملت از اين امتحان نيز سر افراز بيرون آمد.
* فارس : به جز عامل ابتلاي الهي ريشه هاي اين حادثه را چه مي دانيد؟
* نقاشيان : به خواب رفتن بعد از جنگ. ما بعد از جنگ خيال كرديم دشمني با اسلام تمام شده، به جاي آنكه سخن جهاد اكبر رسول الله (ص) را مبناي مشي خود قرار بدهيم، رفتيم دنبال ساختن كشور و ويرانه هاي جنگ و از خودمان غافل شديم و دشمن هم كه ما را به خواب ديد با داستان سازندگي و اصلاحات قالمان گذاشت. يك وقت بيدار شديم كه بايد اين همه هزينه كنيم. تا موضع انقلاب را از اول براي خود و فرزندانمان مرور كنيم و ياد بگيريم ديگه بعد از يك پيروزي نخوابيم، ياد بگيريم سازندگي را با چشم بيدار انجام بديم. دقت داشته باشيم دشمن از ما هوشيار تر و هدفمند تره. شش دانگ حواسمون به راه اماممون باشه و بدونيم دشمن براي نفوذ از خودي نمايانده ها استفاده ميكنه. مماشات با انحراف از راه امام نتيجه اش درز ورود دشمن است . متاسفانه همه خوابمون برده بود .دشمن تا درز صندوق انتخابات اومد ، خدا نخواست. خدا امام و رهبري را دوست داشت . مومنين را دوست داشت، فتنه دشمن را نقش بر آب كرد. ما را هم بيدار. ما هر جا مقاومت كرديم نصر با ماست ملت هم با ما ميمونند . و هر جا كوتاه اومديم دو تا ضرر مي كنيم . اول مردم را از دست ميدهيم و بعد هم عزتمان را.
* فارس : به نظر شما ما بعد از جنگ كجا ها منحرف شديم؟
* نقاشيان : اين سئوال شما هم سئوال خوبيه هم من زمان را براي پاسخ دقيق زود ميدونم. اما سعي ميكنم بي جواب نگذارم. اساسا همه جا ، ما تو سياست اهل مماشات شديم . تو فرهنگ وا داديم ، تو اقتصاد به خطا رفتيم. تو روابط اجتماعي كوتاه اومديم . و اگه جرئت انتشارش را دارين براي هر بخشي مصاديقش را بگم؟ خارجي ها اومدن تو سازندگي دائم تعريفمون را كردند هي ازشون قرض كرديم. و تا خرخره بدهكار شديم. سررسيد پرداخت ها رسيد پول نداشتيم . براي اينكه آبرو ريزي نكنند به سفرا گفتيم باهاشون رفيق بشين. اونام گاماس گاماس چم ما رو خوندن . تو سخن راني بهشون داد ميزديم و تو مذاكره بهشون باد. بگم؟ تو فرهنگ سروش تا گوگوش ميدون پيدا كردند. تو اقتصاد فراماسونها كشور را بلعيدند. بگم؟ اصل 44 را زيركانه وقتي پيشنهاد كردند كه آماده شده بودند كلش را خودشون بخرند. در اين بخش الان هم غافليم. تو روابط اجتماعي شديم فرنگي . تبليغاتمون تو شهر شد عين تبليغات شهر لندن ، آخه ميخواهيم كم نياريم. كنار پاركمون بجاي تبليع دين يك پاپيون بزرگ درست كرديم كه جبران سي سال پاپيون نزدن ها بشه. سرويس و خدماتمون شد غربي با اونها افتاديم تو مسابقه.
* فارس: من يك اسم را خدمت شما ميگويم، هرآنچه كه به ذهنتان رسيد به من بگوييد؛ " سيد روح الله موسوي خميني "
* نقاشيان: ناجي اسلام در عصر حاضر.
* فارس: نكته خاصي وجود دارد كه در اين موضوع شما به آن اشاره كنيد.
* نقاشيان: شما ميخواهيد امام را به نسل امروز و فرداي كشور معرفي كنيد؟ امام يك مظروفي است كه به اعتبارو گنجايش ظرف تجلي وجود ميكند.، جايگزين ميشود. درست مثل نور. شما اگر حجاب هايي كه درفضاي دل و خانهتان ايجاد شده را برداريد، نور وارد مي شود. امام هم همين طوري بودند. اين كساني كه ساليان دراز با امام بودند و امام را نفهميدند و دنبال دور زدن ايشان بودند، دنبال استفاده از امام براي منويات خود بودند. همه اينها رسوا ميشوند، نه اينكه امام بخواهد آنها رسوا شوند، حجاب دلشان آنها را رسوا ميكند. يك اتفاق بدي دارد بعد از جريان انتخابات دهم ميافتد و آن اين كه ما يك جنبههايي از امام نشان ميدهيم كه اين جنبهها براي كساني كه با امام بودند و او را ميشناسند و با منويات امام آشنايند، خيلي جنبههاي ثابت، درست و عميق ماندگاري است. بايد با جريان فتنه برخورد مناسب كرد، بايدبا آنها استدلالي بحث كرد و وابسته بودن شان به جريان بيروني و تجدد طلبي فرهنگي آنها، ديدگاه غلطشان راجع به جمهوري اسلامي و تحت تاثير غرب قرارگرفتن اينها را بايد افشا كرد. كما اينكه 9 دي واقعا اين جريان را افشا كرد اما در بستر معرفي تفكر امام چقدر لازم است همه حرفهايي كه در سال 58 ادبياتش كاربرد داشته در سال 89 بزنيم. من نميدانم اين چقدر مطالعه شده است، اين اشتباه بزرگي است كه هر سخنراني اي از امام پخش ميكنيم شرائط آن روز را تشريح نكنيم. سود جو ها براي انحراف نسل نو به ما انگ ميزنند كه امام را در جهت برخورد با اينها استفاده ميكنيم و اين هم درست است هم ميتواند شيطنت آنها باشد. بخدا قسم امام با بيانات روشن و سيره عملي خود و مهمتر از همه براي انقلاب و هدايت نسل هاي آينده بيمه نامه نوشتند و مهم اين است كه ما هوشيارانه و با نيت خالص از آن بهره برداري كنيم.
*فارس: در ابتدا خودتان را معرفي كنيد و مشاغل بعد از انقلاب خود را توضيح دهيد.
* نقاشيان: "بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدولله الذي هدانا لهذا وماكنا لنهتدي لو لا ان هدانا الله ". خدا را شكر كه در فضاي سياسي جمهوري اسلامي اين امكان فراهم شد كه در حد وسعمان بتوانم موضوعاتي كه انشااله تاثيرگذارهم بوده باشد را به عنوان مصاحبه بيان كنم. اينجانب حميد نقاشيان هستم .ابتدا فقط مقلد امام و سپس ذره اي از نوكران امام خميني (ره) در ابتداي ورود ايشان در بهمن 57 تا هميشه هستم. سر تيم حفاظتي حضرت امام را تا بعد از شهادت آقاي مطهري بر عهده داشتم كه بعد از آن مامور جمع آوري گروه "فرقان " شدم و سپس در زمان جنگ با آقاي "رفيق دوست " كار كرده و در زمان تشكيل وزارت اطلاعات دوره اي كوتاه با آقاي ري شهري و بعد تا سال 66 با آقاي ناطق در وزارت كشور بودم. از سال 66 تا امروز هم در بخش خصوصي و بيشتر كار فرهنگي مي كنم.
* فارس : قبل از انقلاب با چه گروه و يا جريان هائي كار ميكرديد؟
* نقاشيان: قبل از انقلاب به دليل فعاليتهاي زيرزميني كه داشتم مدتي فراري بودم و ابتدا با گروه "مجاهدين خلق " (كه بعدها به منافقين شهرت پيدا كردند) كار ميكردم اما در سال 54 با افشاء شدن جريانات و موضع گيريهاي اين گروه، مجموعه اي از بچه مسلمان هاي اين گروه از اين جريان جدا شديم. البته براي من از سالهاي 52- 53 طرز تفكر آنها كم كم مشخص شده بود. دورهاي نيز فعاليتهاي غيرجمعي داشتم و رساله حضرت امام (ره) را جمع آوري، چاپ و توزيعكرديم. در سال 55 كه مجموعه "فجر " تاسيس شد با اعضاي اين گروه شروع به همكاري كردم. بعدها شهيد عباس ناطق نوري رحمت الله عليه مجموعه "نداي اسلام " را تاسيس كرد و من با ايشان همكاري نزديك داشتم و با هم اين مجموعه را اداره ميكرديم، سپس براي توليد و نشر بيشتر نوارها و بيانيههاي حضرت امام (ره) و اينكه تنوعي هم در كارمان صورت بگيرد "كانون نشر نهضت " را با علي رسولي محلاتي و محمد هنردوست راه اندازي كرديم. همچنين توسط مرحوم عباس ناطق نوري به شهيد "بروجردي " معرفي شدم و به مجموعه "صف " كه گروهي توحيدي بود پيوستم و از سال 56 با آنها همكاري كردم و درسه عمليات هم با آنها حضور داشتم و كار تداركات و لجستيكيشان را انجام ميدادم. انقلاب كه پيروز شد مجموعه "صف "، مسئوليت حفاظت حضرت امام (ره) را به عهده گرفت و من هم به عنوان خادم در خدمت حضرت امام بودم.
* فارس: فقط در همان سه عمليات، مسئول لجستيك بوديد ؟
* نقاشيان: بله، همين گونه است. سازماندهي "صف " اين طور نبود كه كسي مسئول يك كار خاص شود اما به اعتبار سوابق من چون كار تجارت و حمل ونقل كرده بودم، بازار و روابط درون آن و نيز حمل و نقل را ميشناختم به اين اعتبار بخشي از اين كارها به من سپرده مي شد.
* فارس: خودتان هم در عمليات شركت ميكرديد؟
* نقاشيان: خير. اجازه نداشتم . ساختار عمليات كه طراحي ميشد .هر كسي مسئوليتي را ميپذيرفت .
* فارس:شما كارتان صرفا پشتيباني بود؟
* نقاشيان: بله. در هر عملياتي كه قرار بود انجام شود ابتدا ابعادش سنجيده ميشد، نيازمنديها فهرست شده و متكي به آن نيازها خواستههاي مربوطه را تامين ميكرديم. گاهي پشتيباني حمل و نقل در صحنه هم با من بود.
* فارس: معمولا نيازمنديها چه بود؟
* نقاشيان: نقشه ، آدرس، سلاح، مواد منفجره، موتور سيكلت، اتومبيل، بعضا لباسهاي فرم نظامي و شهرباني و از اين قبيل وسايل مورد نياز آنها بود.
* فارس: عملياتها را به ياد داريد؟
* نقاشيان: گروه صف جمعا پنج عمليات را انجام داده. يك عمليات انفجاري در خوانسالار، عمليات انفجاري مينيبوس در اصفهان و يك عمليات ديگر هم كه كاردار سفارت آمريكا را مورد حمله قرار داد و دو عمليات ناموفق هم داشتند كه افشا نشد.
* فارس: آن دو عمليات چه بود؟
* نقاشيان: به اين دليل كه دوستان تا به حال در مورد آن سخني نگفته اند، من هم ترجيح مي دهم صحبتي در اين زمينه نداشته باشم.
* فارس: در دوران تبعيد حضرت امام در خارج از كشورشما با ايشان ديداري داشتيد؟
* نقاشيان: در مدتي كه به صورت مخفيانه زندگي مي كردم، شش روز غير قانوني به كشور عراق رفتم. جريان هم از اين قرار بود كه فردي در مجموعه ما نفوذ كرده بود و از شهيد علي ناطق نوري پاسپورت من را گرفته بود تا برايم ويزاي عراق بگيرد ولي بعد معلوم شد آن شخص همكار ساواك بوده و پاسپورتم در اختيار ساواك قرار گرفت .لذا غير قانوني رفتم. به هنگام اقامت در كشور عراق به شهر نجف رفتم و يك شب حضرت امام را در منزلشان و دو شب ديگر در حرم حضرت امير(ع) ملاقات كردم، ولي چون اجازه نداشتم نزديك شوم فقط ايشان را از دور زيارت كردم .
* فارس: در آن ملاقات با امام خميني (ره) چه حسي داشتيد؟
* نقاشيان : يك حس نو يك حسي كه ميگفت اين مرد با بقيه متفاوت است . جهره ايشان از ذهنم بيرون نميرفت ديدار دوم من با ايشان در 12 بهمن وقتي كه آمدند داخل اقامتگاه صورت گرفت و احساسم در آن روز با ديدار اول بسيار متفاوت است. حسم در اولين دفعه، ديدار با يك مرجع تقليد و مرد تبعيد شده سياسي با ديدگاههاي مذهبي و تفكر سنتي بود. اما در طول سالهاي 55 تا 57 تحول فكري بسيار زيادي در ايران و جهان در خصوص شخصيت امام پيدا شد و ايشان مبارزه را علني كرده و بخشي از خود را بروز دادند، بخشي از اقيانوس زلال اخلاص و دين باوري را ، بيانيههاي خيلي صريحي مي دادند و مشي و نحوه برخورد با جريانات مبارازتي را ارائه فرمودند، جايگاه ايشان بين دانشگاهيان و جوانان نسبت به سال 54 و 55 بسيار تغييركرد. به همين دليل روزي كه حضرت امام (ره) حول و حوش غروب وارد اقامتگاه شدند "جذبه " اوليه ايشان همه وجودم را مال خود كرد و آن جذبه در من تاثيري گذاشت كه هنوز هم كه هنوز است زنده بوده و ريشه وجود مرا در بردارد.ايشان را مثل يك فرشته مثل يك ناجي مثل يك كسي كه براي پاسخ دادن به همه سئوالها آمده در وجودم گرفتم.
* فارس: در چهره، رفتار و برخوردشان چه شاخصه اي ديديد؟
* نقاشيان: حس ميكردم با يك كسي روبه رو هستم كه او همه مكنونات فكري و مغزي من را ميشناسد و من هم تمام وجود او را ميشناسم، يعني احساس ميكردم نگاه ايشان در من نفوذ داشته و اين جذبه و نور روحاني، من را تسخير خود كرده است. اين تسخير در مورد هيچ كس ديگري در زندگي من اتفاق نيفتاد و اتفاق نادري بود.
* فارس: از جريان حفاظت حضرت امام در روز 12 بهمن برايمان بگوييد.
* نقاشيان: كارها به پنج قسمت تقسيم شده بود، استقبال از امام در كرسي بهشت زهرا و اقامتگاه دست گروه صف بود. فرودگاه و مسير حركت با گروهاي ديگري بود كه مرحوم شهيد بهشتي فرودگاه را مديريت كردند و تيم آن را تعيين نمودند. تعدادي از بچههاي مدرسه علوي و تيمي از بچههاي نهضت آزادي مسئوليت اداره فرودگاه را به عهده داشتند. مسير حركت هم در اختيار آقاي رفيقدوست و يك تيم از موتلفه سپرده شده بود. فرودگاه و مسير حركت در اختيار ما نبود. تنها حفاظت بهشت زهرا و اقامتگاه، آن هم مجموعه مركزياش در اختيار بچه هاي گروه صف بود.
*فارس: اقامتگاه كجا بود؟
* نقاشيان: ابتداي ورود حضرت امام (ره) اقامتگاهي كه براي ايشان در نظر گرفته شده بود مدرسه " رفاه " بود اما متاسفانه گروهي كه حفاظت مجموعه اقامتگاه را بر عهده داشت، گروه لطفالله ميثمي از بچههاي مجاهدين خلق]منافقين[ بود كه اين هماهنگي توسط شهيد بهشتي صورت گرفت. اما اين كار با نيت كاملا خالصانه و به اعتبار اينكه اين بچهها را از مجاهدين خلق]منافقين[ جدا كنند صورت گرفت. ولي اين اعتماد براي اينكه رهبر انقلاب را به دست آنها بسپارند در بقيه آقايان وجود نداشت و مرحوم شاهآبادي، مرحوم مطهري و منتظري نسبت به اين كار معترض بودند به همين دليل آن مجموعه، حفاظت از مركزيت اقامت گاه و جان امام (ره) را به مجموعه "صف " سپردند.
* فارس: چه چيز باعث شده بود از مجاهدين خلق]منافقين[ سلب اعتماد شود؟
* نقاشيان: سوابق التقاطي و تفكر كم اعتقاد آنها به اسلام و مرجعيت باعث اين تصميم شد و نيز بعد هم سوابقي كه در زندان ها به وجود آمده بود كمك ميكرد به اينكه اين اعتماد به وجود نيايد. بعدا هم اثبات شد كه اين تصميم به حق بوده است.
* فارس:غير از اعمال و رفتارشان در زندان مورد عينيتري هم بابت رفتار مجاهدين خلق]منافقين[ وجود دارد؟
* نقاشيان: من از سال 51 يعني هجده سالگي با آنها آشنا هستم .يك همسايه داشتيم بنام آهنچي فرشاد آهنچي دائي او علي اقبالي از رده هاي بالاي سازمان بود. او مرا با سازمان آشنا كرد. اول اعلاميه ها را برايشان پخش ميكردم . از سال 54 به بعد سازمان رسما اعلام موضع ماركسيستي كرد والبته قبل از آن نيز ما در خانه هاي تيمي درسال هاي 52 - 53 با نماز خواندن آنها هم مشكل داشتيم و بعضي از آنها ما را مسخره ميكردند. تنها نكته مشترك ما كه باعث مي شددراين خانه هاي تيمي بمانيم، مبارزه با رژيم شاه بود. تو مبارزه يك حس ماجرا جوئي بود ما دوست داشتيم قهرمان بشيم . لذا مشتاقانه دنبال ميكرديم. اما بعد كه اعلام مواضع شد و يكسري از بچه ها مسيرشان را جدا كردند، روحانيت تكليف خود را با اينها روشن كرد.خدا رحمت كند مرحوم آسيد عبدالمجيد ايرواني را ، منزلشان درست روبروي منزل ما بود. من اوائل يك اعلاميه هم به داخل منزل ايشان مل انداختم و او فهميده بود كار من است. با مادرم راجع به نماز خواندن و مباني اعتقادي و ميزان دركم از اسلام حرف زده بود و بعدش با من در خصوص مباني فكري سلزمان چند تن جلسه گذاشت . من با اين جلسات تجهيز ميشدم و به جنگ هم تيميهام ميرفتم. بعد اعدام بديع زادگان گروهي كه تحت تاثير و رهبري لطفالله ميثمي بودند توقع داشتند رهبري مجاهدين خلق]منافقين[ به ميثمي سپرده شود چون او باجناق بديعزادگان بود. حال اينكه عدهاي نشستند دور هم و به مسعود رجوي مسئوليت دادند. البته من نقش كاظم رجوي برادر مسعود در انتخاب او را خيلي تاثير گذار مي دانم. با اطلاعاتي كه داشتم او عضو MI6 بود و از آن طرف هدايت ميشد.انگلستان در زندانها كرسي جذب داشت ويا كار چاق كني خيلي ها را جذب كرده بود. از مذهبي تا كمونيست دو آتيشه را در دستور جذب داشت. لذا بعد از اعدام بزرگان مجاهدين خلق]منافقين[، با آمدن مسعود رجوي سازمان در مركزيت دچار دگرديسي شد و تاثير اين موضعگيري ماركسيستي روي علما و شاگردان امام تاثير خود را گذاشت و باعث شده بود كه آقايان اعتماد خود را كاملا از دست بدهند. مجاهدين ديدگاههاي سنتي روحانيت را اصلا قبول نداشتند و امام را هم به عنوان يك مبارز سياسي ميدانستند، نه يك مرجع ديني و كسي كه ميتواند تاثير جهاني براي احياي تمدن اسلامي داشته باشد. اساسا اعتقاد به اسلام نداشتند و به صراحت در حرف هاي خود اين مطالب را ميگفتند. اقتصادي كه عسگري (از مجاهدين خلق) در كتاب " اقتصاد به زبان ساده " نوشت، از تفكر ماركس گرفته شده. زيرا مباني تحول كموني را درا قتصاد دخيل ديدند و همان را پايه تضاد در طبقات تشريح كرده و نهايتا به يك جامعه بي طبقه مي رسند، بورژوازي را محكوم مي كنند و ميرسند به يك فضاي كاملا سوسياليستي. اين را به عنوان يك الگوي بهينه تفكر اقتصادي كه امروز لازم است به دنيا ارايه شود، عرضه مي كنند. طبيعتا اين مدل مورد قبول بسياري از علما نبود البته بعضي از آقايان جذب شده بودند اما قاطبه علما كه خميرمايه عميق اسلامي داشتند اين تفكرات را قبول نداشته و ميدانستند التقاطي و كفرآميز است و خيلي از آنها را نجس ميدانستند.اما افرادي مانند آقاي لاهوتي و آقاي طالقاني و خوئيني ها آنها را قبول داشتند و اين حساسيتي كه آقاي مطهري و شاهآبادي و مفتح يا امثال اينها نسبت به مجاهدين خلق]منافقين[ نشان ميدادند در آقاي طالقاني و لاهوتي و موسوي خوئيني ها نبود.
* فارس: به چه دليل حفاظت از حضرت امام (ره) را بر عهده شما گذاشتند؟
* نقاشيان: من لطف خدا و توفيق آن را داشتم و از طرفي هم در كنار فضل خدا دوره هاي ورزش رزمي ديده بودم ، درجاهايي هم توانمنديهايي از خودم نشان داده بودم و در كارهايي هم مسئوليت آموزش نظامي داشتم. به اعتبار اين فعاليتها و سابقه ام حقير را معرفي كردند.
* فارس: چرا شهيد بروجردي شما را انتخاب كرد؟
* نقاشيان: اين سوال را بايد خود ايشان پاسخ بدهندكه چرا من را انتخاب كردند؟ اما بخش اعظمش بر ميگردد به " توفيق " من. زيرا هر كاري توفيق خود را ميخواهد و اينطور نيست كه آدم ها بتوانند براي ما توفيق بيافرينند بلكه خداي متعال به آدم توفيقهايي مي دهد. حتما دعايم مورد استجابت باريتعالي واقع شده بود.بخشي هم بخاطر لو رفته تر بودن من تو سازمان من بيشتر يه علما و ديگران براي جذب كمك مراجعه كرده بودم. شايد ايشان از بعد تحفظ اين اقدام را كرده باشندو اما من بدون معطلي قبول كردم.
* فارس: حضرت امام چند روز در مدرسه رفاه حضور داشتند؟
* نقاشيان: تنها يك شب حضرت امام (ره) در مدرسه رفاه ماندند، وقتي ايشان روز 12 بهمن وارد ايران شدند جمعيت نگراني از صبح تا شب منتظر بودند و با افكار بسيار پريشان، كه چه اتفاقاتي ميتواند رخ دهد؟ در آنجا حضور داشتند. نگراني و ذهن آشفته ما نشات گرفته از وقايع روز 8 بهمن بود. چون آن روز هم اعلام شده بود كه حضرت امام (ره) مي خواهند از پاريس به تهران بيايند اما بختيار فرودگاه را بسته و اجازه ورورد به حضرت امام را نمي دهد. مردم هم تظاهرات كنان خيابان انقلاب را پر كرده و با جمعيت ميليوني به سمت ميدان آزادي و از آنجا به سمت فرودگاه حركت مي كردند. ما در اقامتگاه بوديم كه شهيد بهشتي آمد و گفت: من در اين جريان، فتنه و توطئهاي حس ميكنم. كسي مي خواهد مردم را به سمت فرودگاه ببرد و اين ممكن است توطئهاي باشدكه دوباره مثل روز 17 شهريور اتفاق بدي بيفتد. اگر مردم به فرودگاه برسند ديگر كسي جلودارشان نخواهد بود و ميريزند در و پنجره را ميشكنند به اعتبار اين كه ميخواهند فرودگاه را باز كنند و چون منطقه هم نظامي است، نيروهاي بختيار به خود اجازه ميدهند از اين كار ممانعت كنند، ممكن است حادثهاي به بار بيايد كه ورود حضرت امام را به كلي به تاخير بيندازد. شهيد بهشتي اين موضوع را براي آيتالله رباني املشي و آيتالله طاهري خرمآبادي و آيت الله مهدوي كني در حضور من و در اقامتگاه مطرح كردند. در مدرسه رفاه به اين سه بزرگوار ماموريت دادند كه به اتفاق ما كه يك تيم بوديم به منطقه برويم و جلوي اين كار يعني تظاهرات مردم بسمت فرودگاه را بگيريم. ما ميني بوسي در اختيار گرفتيم و به دليل ازدحام جمعيت از بيراهه رفتيم. جمعيت از ميدان انقلاب تا ميدان آزادي را پر كرده بود و مردم داشتند به سمت فرودگاه ميرفتند تا آنجا را تصرف كنند. ما از بيراهههاي شمال تهران حركت كرديم و از باغ فيض سر در آورديم و از شمال ميدان آزادي وارد شديم كه آن موقع مي گفتند ميدان شهياد. كار ما از آنجا شروع شد، رفتيم روي مينيبوس و شروع كرديم به شعار دادن و مردم را متوجه شخصيتهايي كه درون ميني بوس بودند كرديم. اعلام مي كرديم: مردم توجه داشته باشيد توطئهاي در كار است، اتفاقي دارد ميافتد و شياطيني دارند شما را به سمت فرودگاه راهنمايي ميكنند، ما از پاريس پيغام داريم كه حضرت امام سه چهار روز آمدنشان به تاخير افتاده كسي به سمت فرودگاه نرود ما از طرف اقامتگاه به شما اين مطلب را مي گوييم. اين اتفاق خوشبختانه با فضل و كرم پروردگار نيفتاد و شاخصين مردم به اين ندا گوش دادند و شروع كردند جمعيت را دور مينيبوس ما جمع كردند. اين اولين و شايد آخرين تظاهراتي است كه از ميدان آزادي به سمت ميدان انقلاب شكل گرفت. ما آمديم جلوي مردم و شروع كرديم به شعار دادن. بيدارو هشيار كردن مردم كه توطئهاي در كار است ، مواظب باشيد. اين توطئه ميخواهد مردم را ببرد داخل فرودگاه و در آنجا حادثهاي بيافريند كه اصلا آمدن امام به تاخير بيفتد هشيار باشيد و نگذاريد اين اتفاق بيفتد، اين را به مردم گفتيم و آنها از ما حمايت كردند. آيتالله مهدوي را به همراه آيتالله رباني املشي و خرمآبادي را به روي ماشين بردم، مردم آنها را شناختند. اين فضا، فضايي شد كه مردم را از فرودگاه برگردانديم و آورديم به سمت ميدان انقلاب. ما مواجه با خيلي اتفاقات عجيب و غريب بوديم كه حس مي كرديم، تحليل مي كرديم اما تبيين آن براي مردم ميسر نبود. ساواكيها از اين كه مردم از تظاهرات به سمت فرودگاه برگردند جلوگيري و ممانعت ميكردند. حتي 3- 4 دفعه قصد داشتند ماشين ما را معلق كنند. ميكروفون در دست من بود و چند مرتبه نزديك بود كه از آن بالا بيفتم. مردم آنها را عقب ميزدند وساواك به بهانه اينكه اينها ميخواهند نگذارند امام بيايد اين كار را ميكردند و آشوب درست مي كردند. ما اين جو و آشوب را در وسط تظاهرات ميديديم تا اينكه رسيديم جلوي مسجد صاحبالزمان نزديك خيابان بهبودي كه ديگر مامورين علني آمدند و در ماشين را باز كردند و ما را شروع كردند به كتك زدن. آقاي رباني سرشان شكست، من هم دستم آسيب ديد. كتك بسيار مفصلي خورديم چون من جلوي آقايان ايستاده بودم و نميگذاشتم بروند انتهاي ميني بوس. در ميان درگيري اسلحه كمري كه همراه داشتم بدون اينكه كسي متوجه شود درآوردم و به زير صندليهاي ماشين انداختم. - دختر آقاي مهدوي كني كه در ماشين با ما بودند كلت را برداشتند و بعدا براي من فرستادند - دليل اين كار هم اين بود كه اگر مرا گرفتند و بردند داخل ماشينشان همراه خودم اسلحه نداشته باشم زيرا با اين حوادث آشنا بودم. روز 12 بهمن براي ورود حضرت امام (ره) به فرودگاه تهران طبق آرايشي كه براي فرودگاه انجام شده بود بچههاي نيروهوايي بايد ميرفتند استقبال و حضرت امام را پياده ميكردند و داخل ماشيني كه آماده شده بود مي بردند به داخل سالن فرودگاه؛ حفاظت بيروني با آنها بود از اين طرف هم حفاظت سالن با بچههاي نهضت آزادي بود. ما خيلي نگران بوديم كه هر لحظه ممكن است حادثهاي رخ دهد و اين اتفاقات و همه مسائل برعكس شود. تا عصر اتفاقات و تحليلهايي را كه به ذهن آدم خطور ميكرد و نگران مي شديم به جان خريديم، تا اينكه آقا رسيدند و وقتي تشريف آوردند يك مقدار سكونت خاطر پيدا كردم كه سالم هستند و تشريف آوردند. البته در همان اقامتگاه يك عدهاي ريختند دور امام و فضايي را به وجود آوردند كه من نگران شدم.
* فارس: اولين بار كه با حضرت امام هم كلام شديد در مورد چه موضوعي بود ؟
* نقاشيان: اولين حادثهاي كه موجب شد ما با حضرت امام (ره) همگام بشوم، آقا حرف بنده را بپذيرند و من آقا را دعوت كنم كه اين جور كه من ميگم از ميان جمعيت عبور كنند و بالا بيايند و بر روي صندلي كه از قبل آماده كرده بودم، بروند و براي عده اي كه منتظرو مشتاق ديدار ايشان هستند صحبت كنند. در رد و بدل شدن صحبت هايمان متوجه شدم. هم آقا شرايط من را درك كردند و متوجه شدند كه دارم فضاي موجود را مديريت ميكنم و چقدر با توجه اين كار را انجام ميدهم ، آن لحظه تاثيري بسياري در عمق وجود من گذاشتند. آقا 10 دقيقهاي با مردم صحبت كردند و آنها را دلداري دادند و فرمودند: " آنچه كه دارد پيش ميآيد خواست خداست، فضايي كه دارد مهيا ميشود فضايي است براي بيداري مسلمان ها و شما بدانيد كه ما در اين راه چه پيروز شويم و چه از بين برويم يكي از دو خير يا "احدي الحسنيين " است كه داريم انجام ميدهيم. " بعد از اين سخنراني كه اميد زيادي در دل بچه ها ايجاد كرد حضرت امام (ره) را برديم به طبقه فوقاني مدرسه رفاه، آنجا يكي از كلاس ها را براي استراحت ايشان آماده كرده بوديم. من هم وسايل شام را فراهم كردم و بردم خدمت امام (ره) و سفره كوچكي پهن كردم و ايشان تناول كردند. سر سفره فقط ايشان و حقير بوديم.
* فارس: فكر ميكرديد روزي سر سفره با امام، هم غذابشويد؟
* نقاشيان: در اين مدت سه ماه از 12 بهمن 57 تا 15 اريبهشت 58 كه من در خدمت امام بودم. اتفاقاتي بيشتر از اين برايم پيش آمده كه من و امام دوتايي باهم بوديم، اينها همه توفيق است. البته با نيت پاك هر چه از خدا بخواهي ميگيري.
* فارس: حس شما در خوردن شام اول با امام خميني (ره) چه بود؟
* نقاشيان: ناباوري. فكر مي كردم آيا من خواب ميبينم يا در بيداري اين اتفاق واقع مي شود كه من فلاني با اسم و مشخصات خودم كنار امام نشستم و دارم كنارشان غذا ميخورم و يا رختخواب برايشان مياندازم.
* فارس: ميتوانستيد غذا بخوريد؟
* نقاشيان: طبعا نه اما نميخواستم نشان دهم كه من اينقدر دكوراژه شدم (با خنده) شرايط غيرعادي دارم. خودم را طبيعي نشان ميدادم، خودم را جمع و جور ميكردم، امام هم اين را حس مي كرد. ايشان من را فرزند خودشان مي دانستند چون من درآن زمان يك جوان 24 ساله بودم. حس عاطفي امام محشر بود. واقعا كولاك بود.
* فارس: اولين جمله هايي كه بين شما و امام رد وبدل شد را به ياد داريد ؟
* نقاشيان: فكر كنم آن شب دو ديالوگ بين من و امام انجام شد. اولين بار زماني بود كه وقتي از حضرت امام (ره) خواهش كردم كه تشريف بياورند روي پلهها و براي بچه ها صحبت كنند. صداي من فراتر از آن هياهويي بود كه دور امام را گرفته بود و ايشان حس كرد من دارم با اين صداي بلند مجموعه را مديريت ميكنم تا اين فضا در اختيارم قرار بگيرد كه ايشان فرمودند: بله، بله شما درست ميگوييد. با كمك بچه هاي ديگر يك راهرو مانندي درست كرديم و امام را هدايت كرديم تا بر روي صندلي بنشينند و شروع كردند به صحبت كردن. دومين مرتبه هم همان شب در سر شام بود كه ايشان دو، سه مرتبه گفتند: "شما امروز خيلي خسته شديد ". ميگفتم نه به اندازه شما.
* فارس: حاج احمدآقا در هنگام شام در اتاق نبودند؟
* نقاشيان: حاج احمدآقا از خستگي از پا افتاده بود و اصلا آن شب به اقامتگاه نيامد. قبل از اينكه امام به مدرسه رفاه تشريف بياورند، آقاي ناطق ايشان را برده بودند منزل يكي از اقوامشان و از آنجا به اقامتگاه آمدند. احمدآقا هم فشار زيادي در راه تحمل كرده بودند كه مجبور مي شوند در همان منزل استراحت كنند.فردايش آمدند يه مدرسه علوي. آن شب حدود ساعت 10و 30دقيقه شب بود محل خواب و استراحت حضرت امام را آماده كردم، در اتاق را بستم و از آنجا خارج شدم تا امام بتوانند راحت تر استراحت كنند. ساعت 11 شب بود كه شهيد آيتالله مطهري (كه به نظر من ايشان معمار دوم انقلاب هستند يعني اگر لازم باشد آدم راجع به مطهري حرف بزند شايد بايد بگوييم كه پايگاه اصلي انقلاب در ايران را در عدم حضور امام يعني پانزده سال و حضور شان در نجف، شهيد مطهري طراحي كرد. بدون خود نمائي در كمال عقل و بصيرت ، بعضيها بدون اينكه توجه داشته باشند اشكال ميكنند به اينكه چطور ميشود كه آيتالله مطهري از محمد تقي شريعتي ميخواهد كه پسرت را بفرست حسينيه ارشاد، من از آقايان ميخواهم كه به او كرسي بدهند كه با جوانان حرف بزند. بعد هم خودشان به نحوه درس دادن و حرف زدن و ارائه اسلام دكتر شريعتي اشكال ايدئولوژيك بگيرند. اين از نظر من ايراد نيست بلكه مهندسي انقلاب است. شما در فضايي از شريعتي ميخواهيد كه او بيايد يك تاثير ويژه و به نظر من شگرفي در دانشگاهها و جامعه روشنفكري و تيپ جوان ما بگذارد و اينها را به گرايش ديني دعوت كند. كه سكوت و خفقان ايران را قبرستان اموات كرده و از سنگ صدا در مي آيد ولي از آدم نه.طبعا علي شريعتي از ديد شهيد مطهري مطلق نبود حالا بايد جو را تغيير ميداد و صحت و سقم آن را بعدا ميتوان تصحيح كرد. اين به نظر من معماري انقلاب بود و بعد هم خودشان بسياري از مكتوبات شريعتي را تصحيح كردند. من اين را تشبيه ميكنم به اينكه يك انسان در زمين لم يزرعي چند نهال بكارد، اين نهالها يك مقدار كه بزرگ ميشوند آنها را هرس كند آن طوري كه لازم است سر و سامانشان دهد. مطهري بر گردن انقلاب حق ويژه دارد همان طوري كه شهيد عراقي حق ويژه دارد. شهيد مهدي عراقي تودههاي عوام جامعه را بسيج كرد، مطهري خواص را، روشنفكران و تحصيلكردگان را بسيج كرد و به سمت دينداري هدايت كرد واين دو هر يك بازوئي مهم براي تحقق مهندسي انقلاب هستند.) به اتفاق آيتالله منتظري آمدند به اقامتگاه و گفتند: ما ميخواهيم با آقا حرف بزنيم. در جوابشان گفتم: ايشان خواب هستند و استراحت مي كنند. اما دوباره با اصرارگفتند: ما امشب ميخواهيم آقا را ببنيم، برو صدايشان كن! اولين باري بود كه من ميديدم كه يك كساني به خودشان اين جسارت را ميدهند و اينقدر احساس نزديكي با امام ميكنند كه مي گويند برو ايشان را از خواب بيدار كن. حسم اين بود كه كسي كه به عنوان رهبرتبعيدي اين انقلاب به ايران وارد شده و شان ايشان بالاتر از آن است كه ما اينجور تقاضاها را از ايشان داشته باشيم. نزديكي شهيد مطهري به امام را درك كردم. رابطه مطهري را با امام تا حدودي از قبل ميشناختم ولي حَسن نزديكي مطهري به امام را آن شب تازه درك كردم. با توجه به اصرار آقايان چارهاي نديدم جز اينكه بروم و خيلي آرام ببينم كه حضرت امام خواب هستند يا نه. آرام در اتاق را باز كردم و با كمال تعجب صداي امام را شنيدم كه فرمودند: اتفاقي افتاده؟ جرات پيدا كردم و همه در را باز كردم وگفتم: آقايان مطهري و منتظري آمده اند و اصرار دارند كه شما را از خواب بيداركنم، حتما موضوع مهمي است اما نمي دانم چه اتفاقي افتاده است؟ امام فرمودند: بسيار خب. از جايشان بلند شدند، ميخواستند رختخوابشان را خودشان جمع كنند كه من نگذاشتم و رختخواب را جمع كردم وكنار اتاق گذاشتم. حضرت امام كنار اتاق به ديوار تكيه دادند و گفتند: بگوييد به داخل بيايند. ازآقايان تقاضا كردم كه به داخل بيايند. آنها آمدند و پهلوي امام نشستند، من رفتم براي چاي درست كردن و اينكه كارهاي پذيرايي را انجام بدهم. يك جعبه كوچك گز با سه فنجان چاي داخل سيني گذاشتم و براي ميهمانان آوردم. از بچه هاي محافظ كسي غير از من نبود و همه كارهاي امام را شخصا انجام مي دادم. البته بچههاي ما در طبقه پايين و روي پلهها حضور داشتند و من نگراني از اين بابت كه شخص غريبه به ساختمان نفوذ كند و از پلهها بالا بيايد را نداشتم . تنها دغدغه ام خدمترساني به امام بود كه سعي مي كردم به نحو احسن انجام دهم. حتي در طول سه ماه در خلوت همه كار براي امام كردم- نميدانم شايسته است بگويم يا نه اما- من امام را حمام هم بردم. آقايان مشغول صحبت شدند و از حرف هايشان اين گونه برآمد كه آيت الله مطهري گفت: بايد شما را از اينجا ببريم، طيف دروني حفاظت حميد آقا را گذاشتيم (منظورشان من بودم) ولي طيف بيروني دست ما نيست و دست جرياناتي ديگر است. گله داشتند كه اين اقدامات بدون هماهنگي با ما صورت گرفته. امام به راحتي پذيرفتند و فرمودند: كجا برويم؟آقاي مطهري گفتند: مدرسه علوي را آماده كرده ايم، گروه نزديكي به ما ان مجموعه را آماده ميكند. شاخص ترين اين مجموعه شهيد " مهدي عراقي " بود كه امام به سرعت پذيرفتند. قرار شد ساعت هفت صبح آقاي ناطق اتومبيلشان را بياورند، امام را سوار كنيم ببريم به مدرسه علوي و اقامتگاه آنجا صورت گيرد كه اين كار صورت گرفت و ديدارها از همان لحظه در آنجا شروع شد.
*فارس: چند روز در مدرسه علوي بوديد؟
*نقاشان: از روز 13 بهمن صبح رفتيم و اگر اشتباه نكنم تا روز سيزدهم اسفند در علوي بوديم كه دركل سي روز شد.
*فارس: حفاظت اقامت گاه امام در اين سي روز دست موتلفه بود؟
*نقاشيان: كادر حفاظت بيرون مجموعه در اختيار موتلفه بود و كماكان تيم ما]گروه صف[ هم حضورداشت. اقامتگاه يكي از كلاسهاي مدرسه علوي بود، بعدها يك راهي را باز كرديم به منزل يكي از همسايگان و در آنجا به طور مخفي اقامت ميكردند. ما رفت و آمد به منزل ها و مجموعه پلهها را براي ورود به طبقه پايين و نمازخانه در اختيار داشتيم.
* فارس: شهيد محمد بروجردي مشغول به چه كاري بودند؟
*نقاشيان: شهيد بروجردي مشغول سه كار شدند. اول مشغول به ساماندهي آموزشي بچههايي شدند كه پراكنده بودند و اين 140-150 نفر عضو مجموعه صف،70 درصدشان بچههايي بودند كه همديگر را نميشناختند. كاري كه محمد بروجردي در آن ايام انجام داد، شروع كرد بچهها را جمع كردن، طبقهبندي كردن، ضرورتهاي آموزشي را طراحي كردن و نهايتا وارد كردن آنها به حوزه ورزش هاي زرمي بود و بعد هم جذب كميتهها كردن اين نيروها. يعني به محض اينكه كميتهها تشكيل شد، محمد بروجردي يك حوزه بزرگي از شهر تهران را برعهده گرفت و اين بچهها را در آن حوزه ها فعال كرد. بعد هم آنها را تقسيم كرد به جاهاي مختلف چون بعضي از اينها واقعا از نظر آموزش نظامي حرفهاي بودند و هر كدام ميتوانستند در يك كميته منشاء فعاليت اثرهاي بزرگي شوند. ضمنا خودش كار جمع آوري آرشيو را هم عهده دار شد. ماهم آرشيو خودمان را مه در باغ آقاي رسولي محلاتي بود يه ايشان داديم.البته دستور كار تا بعد از عزيمت امام به قم كماكان مخفي كاري بود زيرا اطمينان از تحقق مطلق پيروزي نبود و ايشان با هماهنگي شهيد شاه آيادي شديدا جانب احتياط را رعايت ميكرد.
*فارس: پيروزي چگونه اتفاق افتاد؟
*نقاشيان: يك روز قبل از پيروزي انقلاب يعني21 بهمن ماه، روزي است كه تا ظهر در اقامت گاه اتفاقي نيفتاد، ولي شهر بسيار شلوغ بود . حتي صداي دائمي رگبار مسلسل از خيابان ايران شنيده ميشد. مردم بعضي كلانتري ها را گرفته بودند. و همين موجب شد. از ظهر به بعد دولت اعلام حكومت نظامي ميكند كه مردم از ساعت 2 بعداز ظهر به بعد به منازلشان بروند وكسي از خانهاش بيرون نيايد. بنده با شنيدن اين خبر حس عجيبي كردم و آمديم خدمت حضرت امام ،.يعني نماز را به جماعت خوانديم رفتيم اندروني ومن ناهار امام را دادم و آمدم بالا ايشان هنوز مشغول استراحت نشده بودند ، برايشان نقل كردم كه همچين اتفاقي افتاده .بعد هم اظهارنظر كردم يعني كاري كه معمولا آدم جسارت نميكند نسبت به شخصيتي همچون حضرت امام انجام دهد. گفتم: آقا اگر مردم بروند در خانههايشان، ارتش اين جا را بمباران ميكند. آقا فرمودند: خب، ميگوييم نروند. اين جمله را فرمودند و بعد هم آن بيانيه مشهور را دادند. بيانيه را خود امام نوشتند و من آوردم بيرون و دادم به دست دوستاني كه كار انتشاراتي ميكردند. يك مجموعه انتشاراتي بزرگي درست شده بود در دبيرستان دخترانه علوي؛ رو به روي اقامتگاه به اندازه 100 متر بالاتر آنجا كار انتشارات و تداركات لجستيك صورت مي گرفت . بيانيه را به دست مرحوم علي درخشان كه در حزب شهيد شد، دادم( او بعدا در حزب رئيس دفتر شهيد بهشتي شد از قبل هم ايشان به آقاي بهشتي خيلي نزديك بود من بار ها ايشان را منزل شهيد بهشتي ديده بودم.) ايشان بردند و شروع كردند به منتشر كردن. همان موقع مردم شروع كردند تلفني به هم خبر دادن، هر كس هر جور كه ميتوانست اين بيانيه را براي ديگران نقل مي كرد. تاثير آن هم اين بود كه مردم در خيابانها ماندند و به جاي اينكه بروند داخل خانههايشان، ريختند داخل پادگانها و اين عكسالعمل جذاب و ماندگار و به نظر من استثنايي حضرت امام موجب پيروزي انقلاب بر ارتش و ته مانده دولت بختيار شد.
* فارس: در مدت اقامت حضرت امام در مدرسه علوي كارهاي ايشان بيشتر توسط چه كسي انجام مي شد؟
*نقاشيان:بسياري از امور توسط مرحوم حاج احمد آقا مديريت ميشد. هماهنگيها توسط ايشان صورت ميگرفت، يعني اگر شوراي انقلاب فعاليتي، كاري و يا پيشنهادي به ذهنشان ميرسيد به احمداقا ميگفتند و توسط ايشان با امام مطرح ميشد. بعداز اين مرحله است كه دخالت فيزيكي و حضوري امام صورت ميگرفت كه اگر لازم است با كسي ملاقات كنند يامصاحبهاي، سخنراني كنند و يا اقداماتي را انجام دهند.
* فارس: در مورد تشكيل دولت موقت برايمان بگوييد.
*نقاشيان: آنچه واقع شد براي تشكيل دولت موقت را شهيد مطهري مديريت كردند. در اصل طرح تشكيل دولت موقت را شهيد مطهري به شوراي انقلاب دادند. آنها نيز پذيرفتند و نظر مثبت خود را به حضرت امام اعلام كردند، ايشان هم اين موضوع را پذيرفتند.
* فارس: امام در اين مورد مطلب خاصي بيان نكردند؟
* نقاشيان: حضرت امام راضي به انتخاب آقاي بازرگان نبودند.
* فارس: اين نظر شما پس از گذشت 32 سال از حادثه است يا نه اين نظر در رفتار و چهره حضرت امام مشخص بود؟
* نقاشيان: يادم هست خود من به حضرت امام اعتراض كردم و گفتم كه آقا چرا بازرگان؟ چون من نهضت آزادي را ميشناختم و تفكرشان را ميدانستم.
* فارس: در اين مورد بيشتر برايمان توضيح دهيد؟
* نقاشيان: شب قبل از مراسم معرفي دولت موقت، شوراي انقلاب با امام ديدار داشت و پيشنهاد دولت موقت را مطرح كردند. نيمه بهمن بود، حضرت امام هم پذيرفتند. خبرش منعكس شد و ما هم اذيت شديم چون ما در دوره مبارزه سخنرانيهاي و جلسات نهضت آزادي را ديده بوديم. من خودم در3 -4 سخنراني از بختيارو از بازرگان در نهضت آزادي بودم با اينكه بختيار عضو "جبهه ملي " بود اما به عنوان يك ايدئولوگ سياسي، نهضت آزادي او را قبول داشت. در جريان رفتن بازرگان به پاريس هم بوديم و اينكه با امام چه نكاتي را مطرح كرد و حضرت امام چه پاسخهاي صريح و سليسي رابه او دادند. لذا او را در مسير و جهتي كه "انقلاب اسلامي " را مديريت كند، نميشناختيم. درست همان اتفاقاتي هم بعد از آن افتاد كه ما پيشبيني ميكرديم يعني يك مشت آدم "فوكل كرواتي و صوصولگرا " كه اينها بدتر از وزراي زمان شاه داراي تفكر غربي بودند. نهضت آزادي اين جور افراد را دور خودش جمع كرده بود و به عنوان دولت معرفي كردند كه ما هيچ كدام آنها را قبول نداشتيم اما با توجه به فضاي سياسي و شرايط انقلاب، همچنين نظر امام كه نمي شد مخالفت كرد. من فردا صبح كه خدمت حضرت امام رسيدم براي پذيرايي و كارهاي خدماتي، به آقا اعتراض كردم كه چرا بازرگان؟ آقا فرمودند: چه كسي ديگري را داريد؟ گفتم: خيليها. ايشان فرمودند: بين مردم شناخته شده نيستند. البته با همين دو محور هم شوراي انقلاب، بازرگان را معرفي كرده بود. عدم وجود شهرت كسي كه بتواند به عنوان شاكله تكنوكرات، رهبري يك دولت موقت را به عهده بگيرد، كه مهمتر از همه اينكه مردم هم او بشناسند. چون شناخت مردم هم موضوعيت داشت و من هم با حرف امام قانع شدم. امام هم شايد با همين دو جمله قانع شده بودند. چون كسي شهرت بازرگان را نداشت و كسي وجيه المله تر و اسلاميتر از بازرگان در مجموعه نهضت آزادي و گروههايي كه ما داشتيم وجود نداشت. شايد به تيم داشتن هم توجه شده بود. بالاخره نهضت آزادي حزبي بود كه تيم داشت و افراد مختلفي را در اختيار داشت. نياز نداشتند از فردا چراغ دست بگيرد راه بيفتد و شروع كند آدم معرفي كند. البته آدم هايشان " اجق وجق " بودند ولي تيم داشت.ضمنا قرار بود در مقابل بختيار هم ايستادگي كند. جمع اين مطالب انسان را مجاب نيكرد.
*فارس: در آن چند روز كه مدرسه علوي بوديد آقاي بازرگان براي جلسه خدمت حضرت امام مي آمد؟
* نقاشيان: بله. صبح روز پانزدهم بهمن ابتدا آقاي بازرگان آمد و رفت خدمت امام. آقا دو سه موضوع را با ايشان اتمام حجت كردند.
*فارس: چه موضوعاتي؟
* نقاشيان: من در جريان قرار نگرفتم.
*فارس: پس از كجا ميدانيد اتمام حجت كردند؟
* نقاشيان: براي اينكه بعد از پايان جلسه آقاي بازرگان برآشفته از اتاق بيرون آمدند. دوستان نزديكش از او ميپرسيدند: چه شد؟ او هم چند جمله اي گفت و در پايان هم گفت: من اين نكات را قبول نكردم. معلوم بود امام دو سه نكته را به او گفتند كه او هم قبول نكرده بود، اما بعدا در سخنرانيهايشان افشا شد. يكي اينكه حضرت امام گفته بود در انتخاب مسئول و وزرا دقت كنيد تا كساني كه حداقل پيراستگي اسلامي دارند را انتخاب كنيد كه بازرگان نپذيرفته بود و گفته بود شايد كه بتوانم اين كار را انجام بدهم و... يعني همه چيز را گِرد جواب ميداد. امام از ابتدا هم خواستار هماهنگي دولت موقت با شوراي انقلاب بودند و بر آن هم تاكيد ميكردند. آقاي بازرگان گفته بود، دولت اگر اختيار نداشته باشد نميتواند كارش را بكند اما امام فرموده بودند اختيارات شما را شوراي انقلاب خواهند داد. موضوع ديگر هم راجع به رابطه با كشورهاي خارجي بود كه از ابتدا امام حساسيت داشتند كه نهضت آزادي گرايشش در كشورهاي خارجي به چه سمتي است؟ در زماني كه شوراي سلطنت به پاريس رفته بود اين تلقي به وجود آمده بود كه آمريكاييها رغبت دارند در ايران يك دولت ملي سر كار بيايد و از آن حمايت ميكنند. "تفاوت استعمار امريكا با انگليس هم در همين است.امريكا از گرايشهاي مردمي حمايت ميكند تا بنوعي مردم را داشته باشد ولي انگليسها به قيمت رودر رو شدن با مردم از عوامل سنتي خود حمايت ميكنند. " اين با حضرت امام مطرح شده بود از جانب نهضت آزادي هم مطرح شده بود. يكي از بحثهايي كه بازرگان با امام در پاريس كرده بود همين بود كه شما بياييد برويد قم حوزهتان را اداره كنيد، ما با آمريكاييها مينشينم و دولت ملي تشكيل ميدهيم و شاه را هم نميگذاريم به مملكت برگردد كه امام نپذيرفته بودند. امام مي خواستند جمهوري اسلامي مستقر شود از ابتدا هم در ذهنشان " جمهوري اسلامي " مطرح بود . دو سه موضوع را امام مطرح كرده بودند كه بازرگان بخشي را پذيرفته بود و بخشي را نپذيرفته بود و نهايتا حتي اگر چهره حضرت امام را شما در روز تنفيذ مشاهده كنيد، چهرهاي دل ناگران بود. من پشت پرده ايستاده بودم و بعضي از حوادث را كنترل ميكردم. گهگاه روي سن ميآمدم و ميرفتم، در بعضي از فيلمها نشان داده ميشوم. احساس ميكردم امام كاري را ميكند كه راضي نيست و اين همان چيزي بود كه من معتقد بودم يعني مجبور بوديم بازرگان را انتخاب كنيم تا يك دورهاي بگذرد و به اجبار تن داديم چون پيروزي سريع انقلاب را ميخواستيم. ما بايد جايگزين دولت بختيار يك دولت را تعيين مي كرديم چون هر لحظه امان دادن به دولت بختيار و ديگران ممكن بود حوادث جديدي پيش بياورد كه از بين "بد " و "بدتر " به نظر من امام "بد " را انتخاب كردند.
* فارس: در مدت اقامت حضرت امام در مدرسه علوي سوء قصدي عليه ايشان صورت نگرفت؟
* نقاشيان: چندباري ورودي مشكوك داشتيم كه توانستيم كنترل كنيم. اما يك مرتبه خانمي در زماني كه ابوعمار(ياسر عرفات) براي ديدار امام آمده بودند همراه ايشان خانمي بود كه اجازه نداده بود تفتيش بدني شود كه اين كار او با اعتراض بچههاي محافظ مواجه شده بود. از رفتن او پيش امام ممانعت شده بود، به همين دليل خود ياسر عرفات را هم در راهروي پايين معطل كرده بودند. خبر اين ماجرا به من رسيد، به طبقه پايين رفتم و با يك ترفند خاصي اين خانم را از عرفات جدا كردم. آن خانم به سمتي از اقامتگاه هدايت كرديم و در يكي از اتاق ها نگه اش داشتيم. آنقدر نگه داشتيم تا حاضر شد او را بگرديم. وقتي توسط يكي از خواهرها مورد تفتيش قرارگرفت، متوجه شديم او دو سلاح همراه خود دارد. يكي به پا و ديگري را به كمر بسته بود . هر دو اسلحه را مصادره كرديم و اجازه ملاقات هم به او نداديم. بعد از دو هفته و بازجويي از او معلوم شدكه اين خانم يك ايراني است كه مقداري زبان معلق عربي بلده و خود را به عرفات جسبانده بود.
* فارس: شيرين ترين خاطره اي كه از حضرت امام در اين چند ماه داريد را براي ما ميگوييد؟
* نقاشيان: همه لحظاتي كه با امام بودم شيرين بود اما آنچه به دل من خيلي چسبيد، تحويل نگرفتن مجاهدين خلق]منافقين[ توسط حضرت امام بود. روز سوم ارديبهشت 58 شهيد قرني، توسط گروهك فرقان به شهادت رسيد. روز چهارم ارديبهشت نيز محمدرضا سعادتي دستگير ميشود. از چهار ارديبهشت تا هشتم ارديبهشت فشار گستردهاي از جانب خيليها روي احمدآقا بود كه تيم مجاهدين خلق]منافقين[ با امام ملاقات داشته باشند. از بيت آقاي طالقاني گرفته تا شخص آقاي لاهوتي اين فشار را وارد ميكردند. در آن فضا حمايت از مجاهدين خلق]منافقين[ عيب و ايراد نبود مگر اينكه "خواص " كه ما توقع نداشتيم آنها هم از اين گروه حمايت كنند. شما نگاه كنيد به تظاهراتي كه آن زمان انجام ميشد چقدر عكس و آرم آنها مطرح است. آنها در جامعه به اعتبار شهداي اوليهشان فضا داشتند. در جاهايي از رجوي به عنوان همكار كه بيايد و كاري را برعهده بگيرد دعوت شده بود. تنها چيزي كه مانع اين كار شده بود او را خيلي بازي نگيرند اين بود كه سازمان مجاهدين خلق]منافقين[ هميشه شرطشان اين بود كه آرمشان همه جا مطرح شود و خيلي از آقايان اين را نميپذيرفتند. غيرممكن بود كه آرم مجاهدين خلق]منافقين[كنار عكس حضرت امام يا آرم جمهوري اسلامي قرار بگيرد. اين شرط گذاشتنها سخت بود و به همين دليل به آنها ميدان نميدادند ولي امام از روز اول اعتقادش بر اين بودكه اينها قابل بازي گرفتن نيستند در فرايند تكميل اين اعتقاد به نظر من آقاي مطهري موثر بود. شهيد مطهري دو نامه در زمان اقامت امام در نجف براي ايشان نوشته يكي قبل از ديدار آقاي " حسين روحاني " با امام و ديگري بعد از ديدار او با امام است. حسين روحاني بيشتر براي گرفتن مشروعيت از امام به نجف رفته بود . زيرا آنها از بيرون كشور تأمين ميشدند. آنها به دنبال مشروعيت بخشيدن اعمالشان توسط حضرت امام بودند اما خوب توجيه بودند زيرا هم مشروعيت ندادند و هم شيوه مبارزه آنها را نفيكردند. بالاخره اين فشارها نتيجه داد و توانستند براي ديدار حضرت امام وقت بگيرند. روز 9 ارديبهشت آنها آمدند قم به دفتر امام و منتظر ديدار شدند. ما هم در اين ميان داريم با احمدآقا و ديگران بحث مي كنيم كه امام نيايند از اتاق بيرون بيايند. من يك جا نگراني از سلامت امام و حوادثي كه ا مكان داشت اتفاق بيفتد دارم و از طرف ديگر از 4- 5 سال پيش من به دليل اعمال و ايدئولوژي از آنها جدا شده بودم و يك تنفر ذاتي در وجود من شكل گرفته بود كه اينها انسان هاي پليدند و نبايد به بيت امام راهشان داد. يك همچين اتفاق در مدرسه علوي هم اتفاق افتاده بود. آقاي لاهوتي چند نفر از اينها را آورده بود در آنجا، يك روز كه حضرت آقا بعد از سخنراني براي استراحت به اتاق بغل رفتند متوجه شدند كه تعدادي از اينها دور هم نشسته اند. حضرت امام تا متوجه حضور آنها در اتاق شد به بهانه وضو گرفتن از اتاق خارج شدند، يعني حتي حاضر نشدند 2-3 دقيقه آنها را تحمل كنند. براي اينكه آنها از هر برخورد امام بهرهبرداري سوء ميكردند. به نظر من احمدآقا زير فشار مجبور شده بودند اين ديدار را بپذيرند. حاج احمدآقا به ما گفتند اين ديدار حتما انجام شود. امام هم يك جوري به ما گفتند كه شما كوتاه بياييد! مراحل بازرسي و امنيتي لازم را انجام دادم و آنها را به اتاق مورد نظر هدايت كردم. خدمت امام رفتم و به ايشان حضور اين افراد را اطلاع دادم. آنها تنها پنج نفر بودند؛ "مسعود رجوي، محمد حياتي، موسي خياباني،مهدي ابريشمچي . عليكرامتي، ". اين ديدار 15 دقيقه بيشتر طول نكشيد، بيشترين بحث آنها هم در اين مورد بود كه يك عدهاي در اين فضا به دنبال بد نام كردن سازمان مجاهدين خلق]منافقين[ هستند. آنها ادعا مي كردند: ما داريم كار ملي ميكنيم، كار مردمي انجام مي دهيم، ما از حضرت عالي پيروي ميكنيم و... . حضرت آقا ابتدا خوب گوش دادند. وقتي هريك صحبت ميكرد، امام با يك نگاه اورا ارزيابي ميكردن و بقيه وقت سرشون پايين بود. سپس چند دقيقه اي نصيحتشان كردند چون علت و سابقه دستگيري سعادتي به امام منتقل شده بود، ايشان هم نصيحتشان كردند كه گول اجانب را نخوريد، اينها از جواني شما استفاده سوء كرده و شما را به بازي ميگيرند. محتواي كلي حرف امام در اين چند دقيقه همين بود و بعد هم اين ملاقات تمام شد. اين تحويل نگرفتن امام خيلي به من چسبيد.
* فارس: در همين رابطه آيا خاطره ديگري داريد؟
* نقاشيان: روزهاي اول كه به شهر قم رفته بوديم اواخر اسفند 57 بود. هر دو شب، سه شب يك بار يكي از مراجع بزرگوار حضرت امام را به منزلشان دعوت ميكردند و يا خود امام اشتياق نشان ميدادند كه بروند و بازديد علما را پس دهند. چون همه علما و مراجع در زمان ورود امام به قم ، در مسجد امام حسن عسگري(ع) كه چند كيلومتري قم بود براي استقبال از ايشان آمده بودند و امام وظيفه خود مي دانستند كه استقبال آنها را پاسخ دهند. يك شب رفتيم منزل آيتالله "آسيد كاظم شريعتمداري ". بنده به همراه شيخ حسن صانعي در كنار حضرت امام در جلسه حضور داشتيم. حسن شريعتمداري و يك آقاي ديگر پذيرايي جلسه را برعهده داشتند. چند دقيقهاي كه از آغاز ديدار گذشت، آقاي شريعتمداري به امام گفت: چرا شما از بچههاي مجاهدين خلق]منافقين[ استفاده نميكنيد؟ حضرت امام تبسمي كردند و گفتند: من كه نجف بودم يكي، دوتاي از اينها آمدند به ديدن من در حرفهايشان هم از آيات قرآن و نهجالبلاغه خيلي استفاده مي كردند. اما اعتماد من را جلب نكردند و من را ياد ماجرايي انداختند كه در زمان "سيدعبدالمجيد همداني " در همدان وقتي ايشان مرجع بودند، اتفاق افتاده بود. ماجرا از اين قرار بود كه آقاسيد عبدالمجيد در مسجدي نماز ميخواند كه همسايه كاسب آن مسجد كليمي بود. در اثر مرور زمان اين فرد به دين اسلام گرايش پيدا كرده بود ونزد آقا مسلمان شده بود. ، از آن پس هر وقت آقا وارد مسجد ميشدند، ميديدند، كه آن تازه مسلمان در صف اول نماز نشسته است و مقدمات و تعقيبات را به صورت تمام و كمال انجام ميدهد. يك روز يواش يواش آسيد عبدالمجيد به تنگ آمدو آن تازه مسلمان را به منزل خودش دعوت كرد. سيد عبدالمجيد به او گفت: فلاني پدر من را ميشناسي؟ او گفت بله، آقا پرسيد مادر من را ميشناسي؟ او گفت بله ، آقا پرسيدند جد مرا چي ؟ اوگفت همه را ميشناسم . آقا فرمودند من هم كه پدر و مادرو جد تو را ميشناسم، سابقه زندگي تو را هم مي دانم، حالا بگو چي شده كه تو از ما مسلمانتر شدي؟ امام در ادامه فرمودند اين ماجرا موجب شد من جوري با اينها برخورد كنم كه به آنها نشان بدهم چطور شده كه شما از ما مسلمانتر شديد؟ اين رفتار باعث شد كه آنهاهم بفهمند اعتماد من را جلب نكردند. اين پاسخ را كه امام به آقاي شريعتمداري دادند. من جون گرفتم درونم درياي وجد بود خيلي به آدم حس قوي مي داد كه امام همه چيز را ميداند و نسبت به اينها توجيه است مرامشون را ميشناسد، دقت و ظرافت را حس ميكنند و توجه دارند.. پيش ميآمد در اين ملاقاتهاي مردمي كه پيرزن يا پيرمردي ميآمدند و ميگفتند بگذاريد ما دست امام را ببوسيم. امام نه تنها اجاره نميداد دستش را ببوسند، حتي گاهي شانه يا صورت آنها را ميبوسيدند و آنها را مينشاندند كنار خود و احترامشان ميكردند. ما تعجب ميكرديم كه اتفاقي يك كساني وارد ميشدند و مورد احترام امام واقع ميشدند. كمكم براي ما جا افتا كه امام افراد را ميشناسند يا الهام بود يا مكاشفه بود ،كه ما نميفهميديم.
* فارس: در اين مدت كه در محضر حضرت امام بوديد، بارزترين و شاخصترين رفتارايشان براي شما چه بود؟
* نقاشيان: آرامش ايشان بود. ايران در كوران حوادث، تغييرات، انقلاب، دستگيري، محاكمات، اعمال دولت موقت و... بود اما ايشان مثل كوه آرام بود. هيچ وقت آدم احساس نميكرد خبري امام را برانگيخته و او را به هم ريخته باشد. من به خيلي از آقايان نزديك بودم و در خيلي از جلسات حضور داشتم . گه گاه ميديدم تا اتفاقي ميافتاد، بعضي از آنها از جاي خود بلند ميشدند، بعضي راه ميرفتند، بعضي نماز و بعضي استغفار ميكردند وحتي بعضي هم عصبي ميشدند و شروع ميكرند تلفن زدن به اين طرف و آن طرف. اما حضرت امام با وجود اين همه اتفاق در آن دوران به قول ما عوام، كَكِشان نميگزيد، توجيه بودند و همه چيز برايشان منتظره تلقي مي شد.
* فارس: علت جدا شدن شما از حفاظت امام چه بود؟
* نقاشيان: ماموربراي انجام كار ديگري شدم. علتش هم اين بود كه روز دوم مراسم شهادت استاد مطهري در مدرسه فيضيه قم، آقاي هاشمي رفسنجاني در سخنراني خود حزب توده را مخاطب قرار دادند و به آنها پرخاش كردند كه، شماييد داريد از اين كارها ميكنيد. تحليل ايشان هم اين بود كه آنها مي دانند يك ايدئولوگ چه تاثيري ميتواند داشته باشد. آنها هستندكه مي دانند اگر مطهري از بين برود براي انقلاب اسلامي چه هزينهاي بزرگي حادث ميشود. با اين تحليل، آقاي هاشمي شروع كردند با حزب توده برخورد كردن. من از قبل انقلاب در جلسات گروه فرقان گهگاه حضور داشتم و شناخت نسبي نسبت به تفكر آنها داشتم. همچنين بخش زيادي از اطلاعات آنها را از طريق شهيد بزرگوار و مظلومم ,عباسعلي ناطق نوري به استاد شهيد مطهري مي رساندم و حتي از جانب ايشان ماموريت پيدا كرده بودم كه در اين جلسات باقي بمانم و اطلاعات انها را به ايشان برسانم. شهيدمطهري تفكر آنها را شقوقي از ريشه هاي ماترياليسم ميدانستند و با آنها در مقدمه چاپ دوم كتاب علل گرايش به ماديگري برخوردي صريح و جدي كردند. با توجه به اين شناخت نسبي كه داشتم در همان جلسه ختم در مدرسه فيضيه، در گوش حضرت امام گفتم: آقاي هاشمي اشتباه ميكنند، اين جريان مربوط به گروه فرقان كه مذهبي هستند مربوط ميباشد. حضرت امام سرشان را بالا كردند رو به من و فرمودند: مگر تو اينها را ميشناسي؟ گفتم: بله، شهيد مطهري هم خوب اينها را ميشناختند. آقا گفتند: به آشيخ اكبر بگوييد بعد از اتمام جلسه به خانه ما بيايند. بعد از مراسم آقاي هاشمي را مطلع كرديم. آقاي هاشمي به منزل امام تشريف آوردند. من به امام توضيح دادم كه گروه فرقان چه كساني هستند و چه كارهايي ميكردند و ديدگاهش چيست، توضيح دادم كه انحراف و اشتباه آنها كجا بوده و چگونه شهيد مطهري با آنها برخورد كرد و نهايتا از چه زماني بغض و كينه مطهري را پيدا كردند. به امام گفتم اين مشي و منش كه آقاي قرني و مطهري را تروركرده اند نشات ميگيرد از تفكر متدولوژيك چپ مابانه در جامعه شناسي اسلامي وجعل عناوين " زر، زور و تزوير " مرحوم شريعتي كه يك بحث انحرافي او بود. امام فرمودند: شما كه اينها را ميشناسيد، برويد و اين موضوع را جمع كنيد چون آنطور كه شما ميگوييد اينها قصد ترور تمامي ما را دارند و حتي در منزل آقاي بهشتي هم رفت و آمد دارند. گفتم: بله، آقاي بهشتي 2 - 3 نفر از اينها را خوب ميشناسد. حتي كسي كه در خانه شهيد بهشتي رفت و آمد داشت قاتل شهيد قرني بود كه در زمان محاكمه معلوم شد. آقاي هاشمي هم با شنيدن اين صحبت ها حرف هاي من را تاييد كرد و گفت: حميد آقا كار خودتان است . بياييد تهران و شروع كنيد. من به تهران آمدم و ابتدا رفتم خدمت آقاي بهشتي و از ايشان اختيارات گرفتم. خدمت آقاي مهدوي كني جهت گرفتن امكانات رفتم. سراغ آقاي آشيخ علي اكبر ناطق نوري جهت گرفتن كمك فكري و سازماندهي رفتم. يك مجموعه اطلاعاتي كوچكي را تشكيل داديم و شروع كرديم با اين جريان برخورد كردن.
* فارس : از چه زماني و چه دوره اي مير حسين موسوي را مي شناسيد؟
* نقاشيان : من او را از زمان تشكيل حزب جمهوري اسلامي و آغاز به كار ارگان سياسي حزب يعني روزنامه حزب مي شناسم. به عبارتي سي سال، البته شخصي ولي به طور غير مستقيم دوره ابتدائي جنگ، بعد وزارت اطلاعات و آخر هم وزارت كشور با كابينه او كار مي كرده ام . لذاست كه در شناخت افكار و روحيات او و اطرافيان او حاذقم.
* فارس : 22 خرداد 88 را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
* نقاشيان : منظور از 22 خرداد انتخابات دهم رياست جمهوري است و طبعا توقع داريد حقير برداشت خود را بي پرده و صريح بيان كنم؟من وقوع ماجراهاي قبل و بعد از انتخابات دهم را مصداق آيه شريفه اول سوره عنكبوت ميدانم. كه مي فرمايد: "اعوذ بالله من الشيطان الرجيم . احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون؟ "[آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: ايمان آورديم، به حال خود رها مىشوند و آزمايش نخواهند شد؟!] ملت بزرگ و متدين و انقلابي ايران فوق دكتراي مقاومت را در طول سي سال از آن خود نموده بود و نياز داشت اين درجه از حضور را به فوق تخصص بلوغ و بصيرت ارتقاع دهد. لذا خداي بزرگ آنان را به فتنه اي سخت و پيچيده كه خلاصه چهار سال تدبير و تلاش سرويس هاي استكباري و عوامل در آب نمك خوابيده و همراهي ضد انقلاب داخلي مبتلا نمود و اين ملت از اين امتحان نيز سر افراز بيرون آمد.
* فارس : به جز عامل ابتلاي الهي ريشه هاي اين حادثه را چه مي دانيد؟
* نقاشيان : به خواب رفتن بعد از جنگ. ما بعد از جنگ خيال كرديم دشمني با اسلام تمام شده، به جاي آنكه سخن جهاد اكبر رسول الله (ص) را مبناي مشي خود قرار بدهيم، رفتيم دنبال ساختن كشور و ويرانه هاي جنگ و از خودمان غافل شديم و دشمن هم كه ما را به خواب ديد با داستان سازندگي و اصلاحات قالمان گذاشت. يك وقت بيدار شديم كه بايد اين همه هزينه كنيم. تا موضع انقلاب را از اول براي خود و فرزندانمان مرور كنيم و ياد بگيريم ديگه بعد از يك پيروزي نخوابيم، ياد بگيريم سازندگي را با چشم بيدار انجام بديم. دقت داشته باشيم دشمن از ما هوشيار تر و هدفمند تره. شش دانگ حواسمون به راه اماممون باشه و بدونيم دشمن براي نفوذ از خودي نمايانده ها استفاده ميكنه. مماشات با انحراف از راه امام نتيجه اش درز ورود دشمن است . متاسفانه همه خوابمون برده بود .دشمن تا درز صندوق انتخابات اومد ، خدا نخواست. خدا امام و رهبري را دوست داشت . مومنين را دوست داشت، فتنه دشمن را نقش بر آب كرد. ما را هم بيدار. ما هر جا مقاومت كرديم نصر با ماست ملت هم با ما ميمونند . و هر جا كوتاه اومديم دو تا ضرر مي كنيم . اول مردم را از دست ميدهيم و بعد هم عزتمان را.
* فارس : به نظر شما ما بعد از جنگ كجا ها منحرف شديم؟
* نقاشيان : اين سئوال شما هم سئوال خوبيه هم من زمان را براي پاسخ دقيق زود ميدونم. اما سعي ميكنم بي جواب نگذارم. اساسا همه جا ، ما تو سياست اهل مماشات شديم . تو فرهنگ وا داديم ، تو اقتصاد به خطا رفتيم. تو روابط اجتماعي كوتاه اومديم . و اگه جرئت انتشارش را دارين براي هر بخشي مصاديقش را بگم؟ خارجي ها اومدن تو سازندگي دائم تعريفمون را كردند هي ازشون قرض كرديم. و تا خرخره بدهكار شديم. سررسيد پرداخت ها رسيد پول نداشتيم . براي اينكه آبرو ريزي نكنند به سفرا گفتيم باهاشون رفيق بشين. اونام گاماس گاماس چم ما رو خوندن . تو سخن راني بهشون داد ميزديم و تو مذاكره بهشون باد. بگم؟ تو فرهنگ سروش تا گوگوش ميدون پيدا كردند. تو اقتصاد فراماسونها كشور را بلعيدند. بگم؟ اصل 44 را زيركانه وقتي پيشنهاد كردند كه آماده شده بودند كلش را خودشون بخرند. در اين بخش الان هم غافليم. تو روابط اجتماعي شديم فرنگي . تبليغاتمون تو شهر شد عين تبليغات شهر لندن ، آخه ميخواهيم كم نياريم. كنار پاركمون بجاي تبليع دين يك پاپيون بزرگ درست كرديم كه جبران سي سال پاپيون نزدن ها بشه. سرويس و خدماتمون شد غربي با اونها افتاديم تو مسابقه.
* فارس: من يك اسم را خدمت شما ميگويم، هرآنچه كه به ذهنتان رسيد به من بگوييد؛ " سيد روح الله موسوي خميني "
* نقاشيان: ناجي اسلام در عصر حاضر.
* فارس: نكته خاصي وجود دارد كه در اين موضوع شما به آن اشاره كنيد.
* نقاشيان: شما ميخواهيد امام را به نسل امروز و فرداي كشور معرفي كنيد؟ امام يك مظروفي است كه به اعتبارو گنجايش ظرف تجلي وجود ميكند.، جايگزين ميشود. درست مثل نور. شما اگر حجاب هايي كه درفضاي دل و خانهتان ايجاد شده را برداريد، نور وارد مي شود. امام هم همين طوري بودند. اين كساني كه ساليان دراز با امام بودند و امام را نفهميدند و دنبال دور زدن ايشان بودند، دنبال استفاده از امام براي منويات خود بودند. همه اينها رسوا ميشوند، نه اينكه امام بخواهد آنها رسوا شوند، حجاب دلشان آنها را رسوا ميكند. يك اتفاق بدي دارد بعد از جريان انتخابات دهم ميافتد و آن اين كه ما يك جنبههايي از امام نشان ميدهيم كه اين جنبهها براي كساني كه با امام بودند و او را ميشناسند و با منويات امام آشنايند، خيلي جنبههاي ثابت، درست و عميق ماندگاري است. بايد با جريان فتنه برخورد مناسب كرد، بايدبا آنها استدلالي بحث كرد و وابسته بودن شان به جريان بيروني و تجدد طلبي فرهنگي آنها، ديدگاه غلطشان راجع به جمهوري اسلامي و تحت تاثير غرب قرارگرفتن اينها را بايد افشا كرد. كما اينكه 9 دي واقعا اين جريان را افشا كرد اما در بستر معرفي تفكر امام چقدر لازم است همه حرفهايي كه در سال 58 ادبياتش كاربرد داشته در سال 89 بزنيم. من نميدانم اين چقدر مطالعه شده است، اين اشتباه بزرگي است كه هر سخنراني اي از امام پخش ميكنيم شرائط آن روز را تشريح نكنيم. سود جو ها براي انحراف نسل نو به ما انگ ميزنند كه امام را در جهت برخورد با اينها استفاده ميكنيم و اين هم درست است هم ميتواند شيطنت آنها باشد. بخدا قسم امام با بيانات روشن و سيره عملي خود و مهمتر از همه براي انقلاب و هدايت نسل هاي آينده بيمه نامه نوشتند و مهم اين است كه ما هوشيارانه و با نيت خالص از آن بهره برداري كنيم.
*فارس: با تشكر از اينكه وقتتان را به ما داديد.
*گفتگو از حسين جودوي
0 نظرهای شما:
Post a Comment