«درنگ»ي درباره «پولانسكي»
اينك رستگاري
سينماي رومن پولانكسي در عين ورزيدگي هاي هنري، در ساحت شخصي، بستري كاملاًتجربه مند و متاثر از واقعيات زندگي اوست از تجربه كودكي و هجرت او از لهستان به هالوكاست گرفته تا وقايع فجيعي كه پس از «رزماري» دامن گير او شد، در مرگ همسر دومش «شارون تيت» درسال 1969 توسط افراد چالزمنس به اوج رسيد.
محمدرضا محقق - گروه ادب و هنر؛ سينماي رومن پولانكسي در عين ورزيدگي هاي هنري، در ساحت شخصي، بستري كاملاًتجربه مند و متاثر از واقعيات زندگي اوست از تجربه كودكي و هجرت او از لهستان به هالوكاست گرفته تا وقايع فجيعي كه پس از «رزماري» دامن گير او شد، در مرگ همسر دومش «شارون تيت» درسال 1969 توسط افراد چالزمنس به اوج رسيد.
در اين ميان اما شايد «اتهام فساد اخلاقي» كه سال ها دامن گير او شده - و هنوز هم هست- برجستگي خاصي را در كارنامه زندگي هنري او كه به طرز عجيبي (و كاملاً طبيعي!) در تلاقي با حرفه اوست منجر شد. تمام اين تاريخ اما در مقابله با يك خلق شگفت انگيز به يكباره از چشم مي افتد و آن آفرينش پديده دوست داشتني «محله چيني ها» ست.
نقطه طلايي «سينما ورزي» پولانسكي كه اتفاقاً در هاليوود شكل مي گيرد و پازل تاريخي- اجتماعي روند شكل گيري فرهنگ هاليوودي را كه توسط سينماگران يهودي - اروپايي به دنيا آمد كاملتر مي كند.
پولانسكي اما در تردد و ترديد ميان چند موقف از حبس هاي متفاوت درآمد و شد است و از دل همين روند منحصر بفرد است كه سينماي او شكل مي گيرد، قد مي كشد، و مي بالد. اگر هجرت ناخواسته به هالوكاست، تاريخي اجتناب ناپذير را براي شالوده فكني فكري و انديشگي و فرهنگي رومن كوچك رقم مي زند.چ
حتماً «بچه رزماري» و «محله چيني ها» هم ابتلاء او به «هاليوود»ي مساوي را جامه اي شكيل و فاخري پوشاند و در اين ميانه، راه طولاني او در پس دهه استثنايي «شصت» و شگفتي هاي تكرار ناشدني او در اين برهه «متعالي» زندگي اش، با اتفاقاتي دست به گريبان مي شود كه شايد همين ها و سرسختي ورزيدگي و عصبيت هاي دنباله اش، پولانسكي را منتهي به خلق «اوليورتوليت» مي كند.
در واقع روند تاريخي «پولانسكي» به سمت «اوليور...» به نوعي حركت در راه رسيدن به يك «رستگاري» است كه اتفاقاً بهترين حالت و موضع روي دادنش هم ساخته شده همين اثر دوست داشتني است كه به پرتره اي عميقاً آرام و سركش – هم چون ذات كودكانگي – از زندگي مي ماند اين «رستگاري» در ساخت اثري كه رومن آن را براي كودكانش مي داند، جلوه اي كاملاً «عيني» و «زميني» مي يابد آنچنان كه: «لحظاتي كه آنها (بچه ها) را به مدرسه مي برم، مهمترين لحظات اين روزهايم است. بهتريت لحظات اين روزهايم تماشاي آنها در حالي كه به سوي مدرسه قدم بر مي دارند بسيار چشمگير است. واقعاً كه لحظه تاثيرگذاري است.»
اين رستگاري گرچه بالطبع و به تبع همراه «آرامش» و مسكوني تحرك برانگيز است اما در عين حال از آن روح تاريخ مدار و گذشته آميز پولانسكي نمي كاهد، بلكه تهييجي است براي نوعي رجعت به هجرت از لهستان و آرامش از دست رفته اي كه در گير و دار تجربه هاي سخت سال هاي «جنگ» پي ريزي يك انسان عميقاً پايبند به تجربه هاي مدرج زندگيش را شكل مي دهد:
«نوعي متفاوت از كودكيم را در آنها (بچه ها) مي بينيم. كودكيم را از دريچه چشم آنها نگريسته و تصور مي كنم كه والدينم چگونه با مشكلات زمانه ما كنار مي آمدند چيزي كه خودم هم تا همين چندي پيش نمي دانستم. الان در بهترين دوران زندگيم به سر مي برم. درست است كه در لندن هم دوران فوق العاده خوشي را گذرانده ام اما آن مال گذشته است و الان شرايط عوض شده است.»
نكته ديگر در بعدي از پديده «پولانسكي» ظهور و بروز او در جريان نه چندان «پيدا» و ناپيداي سينماي اروپايي – يهودي در ساختار هاليود است.
آنچه مسلم است جريان نقاد اين ساختار چه در ساحت هاليوود ستيزي و چه در ميدان مبارزه با شاخصه هاي فرا سينمايي و تاريخ مدار «يهوديت» بايد به خاطر داشته باشد كه پاك شدن و (منزه گشتن؟!) عرصه گفتمان نقادانه شان از حيثيت سينمايي و به عبارتي كل تر «هنري» و صرفاً پديدار شدن عرصه اي براي مانورهاي سياسي – تاريخي ( با هر هدف و انگيزه اي) در نهايت به از اعتبار افتادن گفتمان آنها در ساحت هنر خواهد انجاميد. به ديگر سخن در نقد هاليوود و آينه نه چندان مات «يهودي گري» اش، آنچه لازم است تلاقي درست و منطقي درك تاريخي و تفوق بر فرهنگ و جامعه شناسي انساني و به ملازمه اش، «سينما شناسي» و نوعي هنرورزي نقادانه است.
بايد ياد بگيريم سينما را به مسلخ سياست نبريم و حواسمان باشد از ايجاد فضاهاي دو قطبي – بعضاً – مصنوعي و مجازي طرفي نخواهيم بست.
گرچه قريب به چهل سال قرار گرفتن يك نفر در سيبل متلاطم و موجاموج امپراطوري رسانه اي مي تواند متريال بالايي براي واكاوي هاي جهاني برايش فراهم آورد، اما آنچه «پولانسكي» را در جدار توجه و تنبه ما مي گرداند، آثار مبتلا و متفاخري است كه براي سينمايمان به ارمغان آورده و در اين ميان هيچ فرقي نمي كند كه ما در «محله چيني ها» و خواهر «بچه رزماري» كه نقش پدري سخت، صبور و سر بزير را براي «اوليورتوليت»بازي كرده در انگاره هاي ذهني و تخيلات ژورناليستي ما به «آرت فول داجر» فيلم «اوليورتوليت» شبيه تر باشد يا عال نما كردن «بيل سانكيس»!/
نقطه طلايي «سينما ورزي» پولانسكي كه اتفاقاً در هاليوود شكل مي گيرد و پازل تاريخي- اجتماعي روند شكل گيري فرهنگ هاليوودي را كه توسط سينماگران يهودي - اروپايي به دنيا آمد كاملتر مي كند.
پولانسكي اما در تردد و ترديد ميان چند موقف از حبس هاي متفاوت درآمد و شد است و از دل همين روند منحصر بفرد است كه سينماي او شكل مي گيرد، قد مي كشد، و مي بالد. اگر هجرت ناخواسته به هالوكاست، تاريخي اجتناب ناپذير را براي شالوده فكني فكري و انديشگي و فرهنگي رومن كوچك رقم مي زند.چ
حتماً «بچه رزماري» و «محله چيني ها» هم ابتلاء او به «هاليوود»ي مساوي را جامه اي شكيل و فاخري پوشاند و در اين ميانه، راه طولاني او در پس دهه استثنايي «شصت» و شگفتي هاي تكرار ناشدني او در اين برهه «متعالي» زندگي اش، با اتفاقاتي دست به گريبان مي شود كه شايد همين ها و سرسختي ورزيدگي و عصبيت هاي دنباله اش، پولانسكي را منتهي به خلق «اوليورتوليت» مي كند.
در واقع روند تاريخي «پولانسكي» به سمت «اوليور...» به نوعي حركت در راه رسيدن به يك «رستگاري» است كه اتفاقاً بهترين حالت و موضع روي دادنش هم ساخته شده همين اثر دوست داشتني است كه به پرتره اي عميقاً آرام و سركش – هم چون ذات كودكانگي – از زندگي مي ماند اين «رستگاري» در ساخت اثري كه رومن آن را براي كودكانش مي داند، جلوه اي كاملاً «عيني» و «زميني» مي يابد آنچنان كه: «لحظاتي كه آنها (بچه ها) را به مدرسه مي برم، مهمترين لحظات اين روزهايم است. بهتريت لحظات اين روزهايم تماشاي آنها در حالي كه به سوي مدرسه قدم بر مي دارند بسيار چشمگير است. واقعاً كه لحظه تاثيرگذاري است.»
اين رستگاري گرچه بالطبع و به تبع همراه «آرامش» و مسكوني تحرك برانگيز است اما در عين حال از آن روح تاريخ مدار و گذشته آميز پولانسكي نمي كاهد، بلكه تهييجي است براي نوعي رجعت به هجرت از لهستان و آرامش از دست رفته اي كه در گير و دار تجربه هاي سخت سال هاي «جنگ» پي ريزي يك انسان عميقاً پايبند به تجربه هاي مدرج زندگيش را شكل مي دهد:
«نوعي متفاوت از كودكيم را در آنها (بچه ها) مي بينيم. كودكيم را از دريچه چشم آنها نگريسته و تصور مي كنم كه والدينم چگونه با مشكلات زمانه ما كنار مي آمدند چيزي كه خودم هم تا همين چندي پيش نمي دانستم. الان در بهترين دوران زندگيم به سر مي برم. درست است كه در لندن هم دوران فوق العاده خوشي را گذرانده ام اما آن مال گذشته است و الان شرايط عوض شده است.»
نكته ديگر در بعدي از پديده «پولانسكي» ظهور و بروز او در جريان نه چندان «پيدا» و ناپيداي سينماي اروپايي – يهودي در ساختار هاليود است.
آنچه مسلم است جريان نقاد اين ساختار چه در ساحت هاليوود ستيزي و چه در ميدان مبارزه با شاخصه هاي فرا سينمايي و تاريخ مدار «يهوديت» بايد به خاطر داشته باشد كه پاك شدن و (منزه گشتن؟!) عرصه گفتمان نقادانه شان از حيثيت سينمايي و به عبارتي كل تر «هنري» و صرفاً پديدار شدن عرصه اي براي مانورهاي سياسي – تاريخي ( با هر هدف و انگيزه اي) در نهايت به از اعتبار افتادن گفتمان آنها در ساحت هنر خواهد انجاميد. به ديگر سخن در نقد هاليوود و آينه نه چندان مات «يهودي گري» اش، آنچه لازم است تلاقي درست و منطقي درك تاريخي و تفوق بر فرهنگ و جامعه شناسي انساني و به ملازمه اش، «سينما شناسي» و نوعي هنرورزي نقادانه است.
بايد ياد بگيريم سينما را به مسلخ سياست نبريم و حواسمان باشد از ايجاد فضاهاي دو قطبي – بعضاً – مصنوعي و مجازي طرفي نخواهيم بست.
گرچه قريب به چهل سال قرار گرفتن يك نفر در سيبل متلاطم و موجاموج امپراطوري رسانه اي مي تواند متريال بالايي براي واكاوي هاي جهاني برايش فراهم آورد، اما آنچه «پولانسكي» را در جدار توجه و تنبه ما مي گرداند، آثار مبتلا و متفاخري است كه براي سينمايمان به ارمغان آورده و در اين ميان هيچ فرقي نمي كند كه ما در «محله چيني ها» و خواهر «بچه رزماري» كه نقش پدري سخت، صبور و سر بزير را براي «اوليورتوليت»بازي كرده در انگاره هاي ذهني و تخيلات ژورناليستي ما به «آرت فول داجر» فيلم «اوليورتوليت» شبيه تر باشد يا عال نما كردن «بيل سانكيس»!/
0 نظرهای شما:
Post a Comment