بحران قرقيزستان نتيجه مرزبندي‌ مصنوعي ميان پارسي‌زبان‌هاي آسياي ميانه است

نگاهي دوباره به ريشه‌هاي بحران قرقيزستان
بحران قرقيزستان نتيجه مرزبندي‌ مصنوعي
ميان پارسي‌زبان‌هاي آسياي ميانه است

خبرگزاري فارس: يك كارشناس مسائل آسياي ميانه با اشاره به درگيري‌هاي خونين اخير در قرقيزستان، اين چالش را نتيجه مرزبندي‌هاي ناهماهنگ با فرهنگ بومي منطقه دانست كه از زمان استيلاي روس‌ها و بعدها حاكميت كمونيسم شوروي حاكم شده و با فروپاشي شوروي بالا گرفته‌ است.


به گزارش خبرگزاري فارس، جهانگير كرمي، كارشناس مسايل آسياي ميانه در گفت‌و‌گو با خبرنگار فارس، به بررسي ريشه‌هاي بحران اخير قرقيزستان پرداخته است.
كرمي در بخش اول اين مصاحبه به عنوان مقدمه به گذشته تاريخي منطقه پرداخته و مي‌گويد: درباره تحولات قرقيزستان بايد به جغرافياي منطقه توجه كرد. منطقه‌ي بحراني يعني منطقه اوش و جلال آباد در دره فرغانه قرار دارد. اين دره يك مجتمع فرهنگي انساني و يكي از مراكز اصلي تمدني آسياي مركزي است. در اينجا فرهنگ اسلامي مردم و به ويژه فرقه‌هاي صوفيه در كنار زبان مشترك فارسي در طول سده‌ها اين مجتمع فرهنگي و انساني را هويت بخشيده است.
وي در ادامه به دوره تاريخي بعدي يعني اشغال اين منطقه توسط روس‌ها و بعدها شوروي‌ اشاره كرد و مي‌افزايد: بعدها در دوره اشغال اين منطقه بوسيله روس‌ها، اين فرهنگ به مرور تحت تاثير فرهنگ روسي به عنوان فرهنگ غالب قرار گرفت. بعدها هم بويژه در دوره كمونيسم با تقسيم‌بندي تصنعي اين منطقه به سه واحد تاجيكستان، ازبكستان و قرقيزستان وضعيت به شكل فعلي در آمد. ريشه اين بحران فعلي را بايد در تصنعي بودن وضعيت مرزي اين منطقه در دوره كمونيسم دانست، درست است كه در اين منطقه سه گروه قومي مشخص ازبك، تاجيك و قرقيز سكونت دارند و البته گروه‌‌هاي قومي كوچكتري هم حضور دارند اما در هم تنيدگي فرهنگي، اجتماعي و جمعيتي موجود در منطقه امكان اينكه اين منطقه را مرزبندي كنيم عملا منتفي است. مثلا در داخل تاجيكستان ازبك‌ها حدود ده، پانزده درصد جمعيت را تشكيل مي‌دهند يا در داخل ازبكستان تاجيك‌ها حدود بيست درصد جمعيت را تشكيل مي‌دهند، در داخل قرقيزستان نيز به همين شكل ازبك‌ها درصدي از جمعيت را تشكيل مي‌دهند.
كرمي ادامه مي‌دهد: تا زماني كه مفهوم دولت ملي در اين منطقه وجود نداشت اين تقسيم‌بندي‌هاي قومي باعث بوجود آمدن بحران‌هاي حاد نمي‌شد؛ چرا كه مردم در كنار هم زندگي مي‌كردند و با وجود زبان‌هاي قومي خودشان زبان مشترك فارسي را استفاده مي‌كردند. دين اسلام و گروه‌هاي تصوف مرزهاي بين قوميت‌ها را در نورديده بود و در مجموع شكل واحدي به اين منطقه بخشيده شده بود، اما زماني كه تبديل شدند به سه مليت‌ جديد و سه كشور جديد و بعدها هم در دوره پس از فروپاشي هر كدام از اين كشورها سياست‌هاي حاد ملي را اتخاذ كردند و اين سياست‌هاي مليتي محدوديت‌هايي را براي اقليت‌هاي قومي بوجود آورد، مثلا در ازبكستان تاجيك‌ها حق استفاده از عنوان تاجيكي و يا استفاده از زبان فارسي را ندارند در داخل تاجيكستان هم محدوديت‌هايي براي ازبك‌ها وجود دارد. اين محدوديت‌هاي ناشي از سياست‌هاي دولت سازي و ملت‌سازي كه يك بخشي از آن تاكيد دارد بر تعريف خود در برابر ديگري، اينها در حقيقت ريشه‌هاي قومي اين حوادث اخير و نا‌آرامي‌ها است. اگر بخواهيم واقعيت‌هاي منطقه را ببينيم در مي‌يابيم كه بسياري از دلايل سياسي كه به عنوان ريشه‌هاي اين حوادث طرح مي‌شوند، رنگ مي‌بازند.

0 نظرهای شما: