افسوس برای فیلمی که می‌توانست ماندگار باشد

نگاهی به"چهل سالگی"

افسوس برای فیلمی که می‌توانست ماندگار باشد


فیلم سینمایی "چهل سالگی" ساخته علیرضا رییسیان درامی خوش‌ساخت و قابل‌تامل است که در صورت حذف برخی صحنه‌ها و همچنین پررنگ شدن خطوط داستانی می‌توانست به اثری ماندگار تبدیل شود.


به گزارش خبرگزاری مهر، فیلم سینمایی "چهل سالگی" پنجمین ساخته علیرضا رییسیان پس از "پرونده هاوانا"، "ایستگاه متروک"، "سفر" و "ریحانه" و تا اینجا بهترین اثر اوست.
هرچند ماجرای اقتباس ادبی در تاریخ سینمای ایران حکایت شیرینی نیست (در حالیکه اکثر فیلم ها بی توجه به جریان ادبیات داستانی پیش می روند، همان میزان اندکی که بر اقتباس ادبی تکیه دارند نیز جز مواردی انگشت شمار، چندان تامل برانگیز نبوده و بیشتر به تخریب داستان مورد اقتباس شان پرداخته اند) اما جای خوشحالی است که "چهل سالگی" از معدود اقتباس‌های ادبی سال‌های اخیر سینمای ماست. منبع این اقتباس از یک سو یکی از داستان‌های معاصر است و از سوی دیگر همین اقتباس با برداشت از حکایت "کنیزک و پادشاه" در مثنوی مولوی ترکیب شده است. اما بدنه اصلی فیلم متعلق به داستانی با همین نام از ناهید طباطبایی است که با برخی تغییرات به تصویر کشیده شده است.
"چهل سالگی" درامی همراه کننده و جذاب است که این جدا از برخی امتیازهای فیلم مانند بازی قابل قبول لیلا حاتمی، موسیقی دلنشین کریستف رضاعی و تصویرهای چشم گیر محمود کلاری تا حد زیادی مدیون ایده مرکزی داستان است. هرچند فیلم روان ، زاویه ها و میزانسن ها دقیق و در سطح خوبی قرار دارد اما در اصل چیزی که به فیلم ضربه زده تغییراتی است که در داستان اصلی روی داده است.
کتاب طباطبایی، داستان زنی است به نام "آلاله" که کارمند اداره موسیقی است. او که زمانی دانشجوی رشته موسیقی بوده و ویولن سل می نواخته دو ماه مانده به چهلمین سالگرد تولدش دچار تشویش و بحران روحی می شود. آلاله تصور می‌کند که قدم به وادی پیری گذاشته و دیگر جذابیت پیشین خود را ندارد. او همچنین افسوس این را می خورد که چرا نوازندگی را به خاطر قطع رابطه‌ای در گذشته و شکستی عشقی و البته خانواده‌اش کنار گذاشته است. او همچنین به دلیل رابطه صمیمانه همسرش "فرهاد" و دختر دانشجویشان "شقایق"، در خانواده خود احساس غریبی می‌کند. اما آنچه بحران او را تشدید می کند بازگشت "هرمز شادان" عشق قدیمی اوست که پس از بیست سال برای رهبری ارکستر در یک کنسرت به ایران می‌آید. روبرو شدن با عشق قدیمی بیش از هر چیز ذهن آلاله را به خود مشغول می کند. فرهاد 45 ساله نیز با آنکه نگران آن است که نکند عشق قدیمی همسرش بار دیگر دوباره زنده شود اما آلاله را کاملا درک می کند و او را آزاد می گذارد تا این بحران را پشت سربگذارد. هرمز از آلاله می خواهد تا پس از بیست سال دوباره ساز بزند تا وقتی شش ماه بعد به ایران باز می گردد در ارکستر او بنوازد. در واقع این عشق موسیقی است که در آلاله زنده می شود و او را به زندگی باز می گرداند. کتاب به نوعی با خواب 19 ساله‌ آلاله آغاز و با تولد چهل سالگی‌اش به پایان می‌رسد.
در داستان طباطبایی تمرکز اصلی روی شخصیت زن (آلاله) است؛ داستان با او شروع می شود، ادامه می‌یابد و به پایان می‌رسد. به این ترتیب مخاطب با شخصیت آلاله همراه و در رویاها، خیالات، مکالمات و خلوت او حضور دارد. در فیلم آلاله تبدیل شده به "نگار تمدن" (لیلا حاتمی) 35 ساله که دچار بحران چهل سالگی نشده، چیزی که شخصیت او را در فیلم به هم می‌زند ورود همان عشق قدیمی است که به "کوروش کیان" (فرزان اطهری) تغییر نام داده است. همچنین در فیلم تمرکز اصلی روی شخصیت مرد یعنی "فرهاد" است و اوست که چهل ساله است و در آستانه بحران میانسالی. این درگیری های حسی و عاطفی فرهاد است که قصه را پیش می برد. این در حالی است که زمینه های لازم برای این تغییر پیش‌بینی نشده است و از آنجا که فیلم باید گذشته و اضطراب های زن را نیز مطرح کند محوریت تا حدودی دچار گسستگی شده و توازن روایت را برهم زده است.
هسته مرکزی فیلم جسورانه است و پتانسیل زیادی برای ایجاد کشمکش های دراماتیک دارد اما به عمد یا محافظه کاری این پتانسیل در خیلی جاها نادیده و به سادگی از کنار آن عبور شده است. از این رو موج احساس عاشقانه ای که باید در فیلم محسوس باشد و منجر به همذات پنداری مخاطب با شوهر شود چندان عمیق و تاثیرگذار نیست. صحنه های دو نفره بین زن و شوهر یا اندک است یا کم رنگ. عشق شوهر به زن و بازخوانی عشق زن به مردی در گذشته، خیلی محسوس نیست. مشکل اساسی فیلم در این است که قصه اصلی اش را دست کم می گیرد و به حاشیه هایی رو می آورد که مخمصه عاطفی فیلم را کم رنگ می کند.
تلاش کارگردان برای گنجاندن داستان "کنیزک و پادشاه" از دفتر اول مثنوی در فیلم بسیار گل درشت است و به نظر می‌رسد بیشتر برای شیر فهم کردن مخاطب به کار رفته و وجه دراماتیک ندارد. این ایده نه تنها کمکی به افزایش جذابیت فیلم نکرده که حس دافعه را نیز در مخاطب بر می انگیزاند.
ایده استفاده از از دستگاه شنود توسط مرد و شیوه ورود آن به داستان بی منطق، تحمیلی و ضعیف است و به شخصیت پردازی مرد آسیب زده است. شخصیت فرهاد در فیلم درون گراست اما از لحظه ای که با دستگاه شنود مکالمه های همسرش را استراق سمع می کند برای بیننده تبدیل به مردی شکاک و حسود می شود که با توجه به پی رنگ پذیرفتنی نیست.
نکته آزار دهنده دیگری که با حال و هوای قصه سنخیتی ندارد حضور استاد (عزت الله انتظامی) در فیلم است که جملات قصار و حکمت های عبرت آموز و ادیبانه از حرف هایش دائم تراوش می کند. حضور این شخصیت هیچ کمکی به پیشبرد قصه نکرده و فضایی الصاقی را القا می کند. این در حالی است با حذف آن هیچ اتفاقی نمی افتد و روایت دچار کوچک ترین نقصانی نخواهد شد.
انتخاب نامناسب و بازی ضعیف و مصنوعی بازیگر نقش کوروش (فرزان اطهری) به رغم جذابیت های ظاهری نیز ضربه بزرگی به فیلم وارد کرده است. او در اولین حضور سینمایی اش فقط زمانی خوب بازی می کند که بدون هیچ کلام و حرکتی در کادر حضور دارد. سخنوری های "بهار" دختر بچه فیلم نیز در تعمیق مناسبات فیلم نقشی ندارد و به خاطر کلیشه ای و تصنعی بودن تنها دافعه برانگیز است. در مقابل این حسرت باقی ماند که چرا فیلمساز لحظه ای را که نگار پس از سالها برای نخستین بار وارد سالن اجرای موسیقی می شود به تصویر نکشیده و تنها به چند دیالوگ محدود، اکتفا کرده است.
اگر فیلمساز به پاره ای از جزییات و عناصر و نقاط دراماتیک اثرش بیشتر بها می داد افسوس از دست رفتن اثری که می‌توانست ماندگار باشد باقی نمی ماند، هر چند "چهل سالگی" با وجود این نقصان ها هم محترم و موقر است.


تاریخ انتشار، تهران: ۰۹:۳۱ , ۱۳۸۹/۰۵/۲۴

0 نظرهای شما: