يادداشت تحليلي فارس
«اصول»گرايي در اصولگرايي
خبرگزاري فارس: براساس گزارههاي متقن سياسي، اجتماعي و حتي پيشبينيهاي گذشته و وقايع رخ داده در حوزه امنيتي در وقايع سال 88، اين گفتمان اصيل انقلابي و اصولگرايي حاكم بر فضاي سياسي و حاكميت بود كه توانست عمق فتنه را از دعواي انتخاباتي ساده بازشناسانده و چهره حقيقي فتنهگران را به نمايش گذارد.
پس از سپري شدن فتنه سال 88، لزوم توجه به گفتمان اصيل و انقلابي در كشور، توجه به اوجگيري قدرتمند قدرت و انسجام اين گفتمان در فضاي سياسي و ضرورت بازخواني مباني، چالشها، رويكردها و تداوم راهبردهاي اصلي آن بيش از پيش خودنمايي كرد. هم از اينرو بود كه تشكلهاي زير مجموعه چتر اصولگرايان و افراد وفادار به اين گفتمان در انبعاثي خودجوش براي حفظ دغدغهها و ادامه يافتن مسير پرافتخار «انقلاب اسلامي» به بازخواني اهداف عاليه انقلابي و تفكر اصولگرايي پرداخته و در هر كوي و برزن، اين به روزنمايي و بازشناسي، نقل محافل سياسي و انقلابي شد.
بيراه نبود اين حقيقت؛ چراكه براساس گزارههاي متقن سياسي، اجتماعي و حتي پيشبينيهاي گذشته و وقايع رخ داده در حوزه امنيتي و اطلاعاتي در وقايع سال 88، اين گفتمان اصيل انقلابي و اصولگرايي حاكم بر فضاي سياسي بود كه توانست عمق فتنه را از دعواي انتخاباتي ساده بازشناسانده و چهره حقيقي فتنهگران را به نمايش گذارد.
چنانچه با مقايسه كوتاه ميان فتنه سال 87 و فتنه سال 88 - كه هر دو نيز از مركزي واحد و عليه اساس و بنيانهاي اصيل انقلابي و حكومت اسلامي سازماندهي شده بود - اين نتيجه حاصل ميشود كه گرچه عمق فتنه سال گذشته بسي فراتر، همه جانبهتر و پيچيدهتر از سال 78 بود اما به دليل جايگير شدن گفتمان اصولگرايي در اجزاي مختلفي از حاكميت، بُرد رونمايي از حقيقت نهاني فتنه و چهره رسواي سران و اصحاب فتنه در فضاي سياسي كشور و حتي فضاي پيراموني بينالمللي بردي بسيار چشمگيرتر و گستردهتر يافت.
معالوصف اين گزينه در اذهان خودنمايي ميكند كه مختصات گفتمان اصولگرايي كه شعبهاي از شعبات حقيقت بيبديل انقلاب اسلامي بوده و توانسته اينچنين در برابر توطئههاي پيچيده دشمنان مقاومت كند، چيست؟ راهبردهاي و حركت اين گفتمان در فضاي سياسي - به طور مطلق - جامعه چيست و كاركردها و شرح وظايف منتسبان به اين گفتمان در اين نقشه چيست؟ بهخصوص آنكه با توجه به محتويات جلسه چندي پيش 29 چهره برجسته اصولگرا با رئيس جمهور، طرح اين بايدها و نبايدها و پرداختن به اين چيستيها - همچنانكه در فحواي كلام برخي از مدعوين در جلسه مذكور نيز بر آن تاكيد شده است - در جلسات آتي ضرورتي مضاعف يافته است.
در اين زمينه نكاتي قابل طرح است: 1- افراد، احزاب، جمعيتها و تشكلهاي فراواني حداقل در طول عمر پربركت نظامي اسلامي ايجاد شده كه طمطراق فراوان و صداي گوشخراش اعلام موجوديت آنها ديري نپاييده و به سرعت، سردي خاموشي آنان و حذف و هضم شدن در فضاي سياسي كشور بر جبينشان نواخته شده است. يكي از همين جريانات، جريان موسوم به اصلاح طلبي است كه عليرغم پروپاگانداي رسانهاي پرحجم و رنگارنگشان اما با فرو افتادن در پيچ سخت فتنه، نزول گفتماني آنان نيز سرعت گرفت و اينك جز تابوتي بيجنازه چيزي از اين جريان باقي نمانده است.
با آسيبشناسي اين اتفاقات، گذشته از سطح نازل گفتماني اين جريان و تخلل عميق ميان اين گفتمان و گفتمان انقلاب اسلامي حاكم بر فضاي عمومي ملت، عدم تعريف صحيح، همه فهم، اجتماعي و تبييني اين گفتمان و ساير گفتمانهاي محذوف از عمده دلايل افت اين گفتمانها ارزيابي ميشود. از اينروست كه علاوه بر ضرورت نسبتسنجي ميان گفتمانهاي غالب - همچون گفتمان اصولگرايي - با گفتمان اصيل انقلاب اسلامي - كه به آن اشاره خواهد شد - ضرورت تعريف و حدود و ثغور اصولگرايي و تعيين اهداف، راهبردهاي كلان قابليتها و توانها ضرورتي غير قابل خدشه فرض ميشود.هرچه اين تعريف جامع و مانعتر و البته برنامه محورتر، كاربرديتر و ناظر به چالشها و فرازهاي پيشرو تنظيم شده و اتفاق غالب اصولگرايان بر سر آن فراهم آيد، ضمانت بقا و تداوم آن در جامعه نيز مستحكمتر و عينيتر خواهد بود.
2- سعي آنان كه برآنند تا اصولگرايي در ساختار انقلاب اسلامي را به مثابه حزب، جريان و طيفي قدرتمحور تعريف كرده و براي چرخاندن گوي رياست در دست، اينك كه اين گفتمان، «نرخ شاهعباسي» شده به سمت اين گفتمان متمايل شدهاند، تلاشي ناكام و نارس است؛ چرا كه اساس تعريف اصولگرايي - با هر ذوق و سليقه - نه حركتي براي تصاحب قوا به هر قيمت و نه حركتي بيهدف پس از در دستگيري قدرت شناخته شده است. اصولگرايي گفتماني تكليف محور، خدمتمدار، داراي برنامه و طرح در نسبت با قدرت و پويا وجوشنده از درون است و بدين ترتيب زاويه داشتن آن با تفكرات جناحگرايانه و حزب سالار به خوبي قابل طرح است. در عوض اصولگرايي نسبت تعريف شدهاي در زير مجموعه انقلاب اسلامي داشته و نسبت به آن دغدغهمند و وظيفهشناس است. اصولگرايي كه سعي در تأويل و تغيير فرامين ولايت فقيه و به فراموشي سپردن خطوط تبييني ولي فقيه دارد و شاخص «انقلابيگري» را به ابزار روزمرگي، انفعال و عقبگرد ميفروشد پوستين اصولگرايي را به غصب بر تن كرده و جايي در حقيقت اين گفتمان ندارد.
3- مرحله تعيين نسبت اصولگرايي با «اصول» و نيز اصولگرايي با «اصولگرايان» از ديگر مهمات «اصولگرايي» است. در اين وهله نه آنچنان ميبايست حلقه اصول و اصولگرايان را فراخ تصور نمود كه هر راهزن قدرتطلب و هر طماع حريصي، چشم بر اصولگرايي تيز كرده و براي برگرفتن بهرهاي از اين سفره پاي در اين خان "خدمتمحور " نهد و نه آنچنان دايره آن را محدود تصور نمود كه هر آنكه - با ضعف تحليل و اشتباه و نه از روي عمد و قصد - اندك خطايي به دور از اصول مرتكب شد، چوب ضد اصولگرايي بر گرده خويش احساس نمايد. اصولگرايي حركتي همه جانبه است و بر مصداق «تعاونوا عليالبر و التقوي» ميبايست ضعفهاي سهوي و خطايي را با جبران حلقههاي همپوشان و تذكرات مشفقانه و ناصحانه تلافي نمود و با جماعت، به سمت اهداف رهنمون شد.
از سوي ديگر بنابر «اعرف الحق تعرف اهله» اين نه اصولگرايان صاحبنام و شهرتاند كه در اصولگرايي ميدانداري ميكنند كه در حقيقت اين «اصول» است كه با اتصاف فردي به آن، برجستگي يافته و صاحب تأثير ميشود. از اينرو وظيفه اصولگرايان به جاي تعريف از چهرهها و قرار گرفتن در زير تابلو افراد و شهرت آنان، معرفي «اصول» و ميزان پايبندي چهرههاي مورد قبول و تأييدشان بهحقايق اصولگرايي است. بدين ترتيب هر آنكه در عمل نسبتي عميقتر با انقلاب، امام(ره)، رهبري و حركت در مسير انقلابي داشته و دارد، از ارج و قرب بيشتري در ميان بدنه اصولگرايي برخوردار بوده و البته گفتمان او نيز پاياتر و ماناتر خواهد شد. چنين است كه «وزن سنجي» قدرت در مجموعه اصولگرا بايد مبتني بر اعتقادات، تواناييها، شجاعتها و قدرت بيشتر در احيا و اجراي گفتمان انقلاب اسلامي بوده و «سهمخواهي»هاي حزبي برپايه محورهاي موهوم و كهنه مطلوبيت و مقبوليت كافي ندارد.
4- بنابر آنچه مطرح شد، تلاش درون گفتماني براي اصلاح حركت اصولگرايي حركتي برپايه وظيفهشناسي و تكليفمداري است اما اين تلاش تا جايي مقبول و مستحسن است كه منجر به جدال و تعارض در مجموعه اصولگرايي نشود كه اگر چنين شود قطعاً با روح اصول و گرايش به آن متعارض خواهد بود. در اين ميان البته به كارگيري تدابير و حفظ چارچوبها در درون مجموعه اصولگرا نسبت به يكديگر از سوي عقلاي اين قوم امري بديهي و ضروري است.
5- بايستي دانست كه تلاش براي نفاقافكني ميان جريانات اصولگرا بيآنكه ناظر به طرد زيد يا بدنامي عمرو باشد، هدفي جز زمينگير ساختن گفتمان «اصول»گرايي ندارد و پر واضح است كه اين هدف جز از دستان ناپاك فتنهگران داخلي و خارجي برنميآيد.حساسيت نسبت به طرد افراط گرايي و تفريط مداري در قالبي دروغين با نام اصولگرايي، عزمي همه جانبه از سوي تمامي متعهدين به اصول ميطلبد؛ ضمن آنكه اين حقيقت نيز بايستي با تعريف تدابير و تعاريف لازم به ابزاري براي غلبه بر يكديگر تبديل نشود.بايد دانست كه امروز گفتمان اصولگرايي پرچم انقلاب اسلامي را بر دوش دارد و دشمن نيز از همين روست كه نقطه ثقل حركت تهاجمي خود را بر زمين زدن شاخصهاي اين گفتمان تعريف كرده است. اما حتي به فرض محال محقق شدن خوابهاي آشفته دشمن در رابطه اصولگرايي و يا خداي ناكرده در اثر بيمبالاتي و اهمال جريان اصولگرايي در كشور، اين «اصول» گراياناند كه متضرر خواهند شد و پرچم انقلاب بر دوش زايشهاي ديگر گفتمان انقلاب اسلامي، راه پيشرونده و روبهتعالي خود را ادامه داده و به پيش خواهد رفت. لذا مرزبندي اصولگرايان با دشمن و ميزان پايبندي عملي به آن از جمله الزامآورترين اقدام اصولي است كه بايد انجام گيرد.فايده معنوي و مادي اين مرزبنديها شامل خود اصولگرايان، مردم و نظام اسلامي خواهد شد.
6- همانگونه كه درصدر مطلب بدان اشاره شد، فتنه عميق و گسترده سال 88 عليه انقلاب و نظام اسلامي به گونهاي طراحي شده و به اجرا درآمد كه هرآنكه ناخالصي و كاستي نسبت به ارزشها و اهداف متعالي انقلابي ملت ايران داشت - به نسبت - پاي در آن نهاده - و به همان نسبت - در درون آن گرفتار شد. جاي انكار نيست كه عدهاي از منتسبين به مجموعه اصولگرا هم - معالاسف - در اين فتنه وارد شده و صدماتي وارد آوردند. كسانيكه شتر سرخموي فتنه را در پس پرده تحريك كرده و به ميدان فرستادند، كسانيكه اين شتر را سوار شده و جولان دادند و حتي كسانيكه نسبت به عرض اندام اين فتنه در دل احساس خوشي داشته و با سكوت خود فرصت بيشتري براي او فراهم آوردند، نسبتي با جريانات اصيل اصولگرايي ندارند و اين واقعيت بايد به عنوان يك «اصل» در اصولگرايي مورد توجه تمامي اصولگرايان قرار گيرد. فتنه سال 88 و نحوه مواجهه منتسبين به اصولگرايي با آن بايد به عنوان شاخصي در حركت آتي اصولگرايان تعريف شده و در برنامهريزيها لحاظ شود. اين باعث ميشود تا بعدها عدهاي نتوانند با انكار كردههاي زشت و تطهير چهرههاي ناپاك فتنهگران بار ديگر وارد صحنه شده، همان كنند كه پيش از اين نيز كردند. اين خطر از جنس خطر نفوذيها است؛ امري كه بايد نسبت به آن همواره گوش به زنگ ماند.
يادداشت از: محمدسعيد ذاكري
0 نظرهای شما:
Post a Comment