آدمهایی میان واقعیت و خیال
ایسکانیوز : نمایش«اسب های پشت پنجره»را باید اثری تراژدی کمدی دانست که تلاش می کند که در فضایی میان واقعیت و خیال به روایتی از آدمهای بازمانده از جنگ بپردازد.نمایش « اسبهای پشت پنجره » نوشته «ماتئی ویسنییک» نمایشنامهنویس، شاعر و روزنامهنگار فرانسوی رومانیاییتبار است. که توسط «روح الله جعفری» به روی صحنه رفت. یکی از معروفترین آثار ویسنییک ، نمایشنامهای با نام بلند «داستان خرسهای پاندا به روایت یک ساکسیفونیست » (1996) است که از سال 1988 به زبانهای مختلف دنیا ترجمه و اجرا شده است.
ویسنییک پس از مهاجرت به فرانسه از سال 1988 آثارش را به زبان فرانسوی مینویسد. وی از سال 1977 نمایشنامهنویسی را آغاز کرد. او در سال 1984 جایزه اتحادیه نویشندگان رومانیایی را برای بهترین کتاب شعر دریافت کرد. ویسنییک در طی 10 سال، نمایشنامههای زیادی نوشت که همه آنها در کشورش ممنوع شدند.
یک رمان و دو فیلمنامه او نیز به همین سرنوشت دچار شدند. او در سپتامبر 1987 در پی دعوت بنیاد فرهنگی پاریس به فرانسه رفت و پس از درخواست پناهندگی سیاسی در این کشور اقامت گزید. پس از سقوط حکومت کمونیستی رومانی، ویسنییک در دسامبر 1989 به کشورش بازگشت و افزون بر انتشار آثارش در رومانی، فعالیتهای ادبی و هنری را از سر گرفت.از آثار این نویسنده می توان به : «نان در جیب» ،«سه شب با مادوکس» ،«دستنویسهای قلابی» ،«اسبهای پشت پنجره» ،«آخرین گودو» ،«تئاتر تیکه شده یا مرد زبالهای» ،«نامهای به درختها وپرندهها» ،«پیکر زن»، «یک میدان مبارزه در جنگ بوسنی» و «تماشاچی محکوم به اعدام» اشاره کرد.«روحالله جعفری» کارگردان جوان تئاتر چندی پیش نمایش « اسب های پشت پنجره » را درتئاترشهر اجرا کرد.
نمایش«اسب های پشت پنجره» را باید اثری تراژدی کمدی دانست که تلاش می کند در فضای گروتسک گونه خود و در فضایی میان واقعیت و خیال به روایتی از آدمهای بازمانده از جنگ بپردازد.در اپیزود اول این نمایش با داستان مادری اخمو، منضبط و مغروری که فرزندش را برای رفتن به جنگ آماده میکند. سروکار داریم که ،پسر تنها فرزند مادرش است ومادر پسرش را وابسته به خود بار آورده ودوست ندارد فرزندش به جنگ رفته واز بین برود. به همین دلیل وقتی پسرش می خواهد به جنگ برود.ابتدا مانع اوشده و وقتی می فهمد که نمی تواند مانع اوشود.شروع می کند به نصیحت کردن پسر که چه کاری را انجام دهد.در واقع از همان ابتدای نمایش می توان به تاکید نویسنده وکارگردان به حضور فیزیکی مردان درجنگ اشاره کرد .
جنگی که مردان در آن قربانیان اولیه هستند ودرمقابل زنان وکودکانی که بعد از کشته شدن همسرانشان باید در تنهایی با یادآوری خاطرات شیرین وتلخ بسوزند وبسازند. روحالله جعفری در این نمایش یک جور تقابل زنها و مردها را در شرایط بحرانی ، جنگ وپیامدهای ویران کننده آن مورد نقد وبررسی قرار می دهد ودر این راه با قراردادن تصاویر و تاکید بر المانهای جبهه و جنگ ،تمرکز و توجه را به رویدادهای زندگی ومواجهه آدمها در تنهایی خود معطوف می کند. در اپیزود دوم با دختری روبه رو هستیم که در لحظاتی صبورانه و دلسوزانه با پدر معلول وبازمانده از جنگ رفتارمی کند. ولی در لحظاتی عنان از کف داده با جدیت با پدر بیمارش که از جنگ برگشته برخورد میکند. در واقع در این اپیزود دختر ازپدر بیمارش پرستاری میکند.
در این اپیزود شاهد تاکید کارگردان ونویسنده بر آثار وپیامدها و شرایط بازماندگان از جنگ را می بینیم .شرایطی که پدر با بدن مجروح ومعلولش در شرایط سخت باید زندگی کند واراده نداشته باشد که بدون اجازه اطرافیانش جایی یا کاری را انجام دهد ودرمقابل دختری که با فداکاری از زندگی خود گذشته ، وزندگیش را فدای پدرش می کند.در اپیزود سوم زنی با یادآوری خاطرات تلخ وشیرینی که با همسرش در دوران صلح داشته با صبوری و فداکاری با یاد ونام او زندگی تلخی را می گذراند. نکته مهم این اپیزود بازی رئال بازیگر نقش زن است. از طرفس اپیزود سوم قابل باورترین وملموسترین بخش از سه گانه نمایش «اسب های پشت پنجره »است. زن در تنهایی خود لحظه به لحظه خرد ترو خردتر می شود.
چرا که هر روز وشب سایه همسرش را بالای سرش احساس نکرده ودر تنهایی خود بی پناه وبی یار زنده زنده چون شمع آب می شود. در نمایش «اسب های پشت پنجره »در هر سه اپیزود یک زن، یک مرد و تصور ذهنی حضور اسب یا اسبها روایت میشوند و همزمان با پایان یک اپیزود، اپیزود بعدی روایت مشابهش را درباره زن، و شباهت مردها و اسبهایشان به عنوان یک وجه ثابت آغاز میکند. در اپیزود اول، پسری که اسبی را نوازش کرده و مادرش که اورا مدام نصیحت می کند که به اسبها نزدیک نشده وآنها رانوازش نکند. در اپیزود دوم، مردی که از جنگ برگشته و فکر می کند.
اسبها در تعقیبش هستند و در اپیزود سوم :کسی که از اسبی سرخ با کله سیاه تعریف میکند. درواقع در این سه گانه هر کدام رابطهای حسی میان واقعیت وخیال را روایت میکنند. در بخش طراحی صحنه نمایش باید گفت که طرحی نمایش در خدمت نمایش است. در ابتدای نمایش صحنه ای خالی ، بزرگ و سفید را با دیوارهایی که رمزها و نشانهها را در خود پنهان کرده روبه روهستیم که یک جورنزدیکی واحساس یکی بودن به مخاطب القا می کند یعنی مخاطب احساس می کند که تکه ای از زندگی را مشاهده می کند. لباسها و دیگر ابزارهای صحنه نیز به رنگ خاکستری و سیاه، در زمینه در دکورسفید می تواند نشانه ای از بی کناهی این آدمها باشد که هر کدام به نوعی قربانی شرایط زندگی و جنگ شده اند.
در نمایش «اسب های پشت پنجره» در تمام مدت زمان روایت نمایش هدف اصلی کارگردان ایجاد پیوند میان واقعیتهای وحشتناک و خواستهای ذهنی و حقیقی انسانها ست و اسب به عنوان نمادی از حقیقت مردانگی همواره در جنگی پایان ناپذیر که هرلحظه امکان دارد در کشوری اتفاق بیفتد و مرد به عنوان تجسم واقعیت این نماد توسط زنهای نمایش تیمار میشود. بنابراین آن چه که در این نمایش به چالش کشیده می شود حضور زنان و مبارزه اصلی آنان با پیامدها وتلخی های پس ازجنگ ونحوه روبه رو شدن آنان با تنهاییها وآوارگیها است. در واقع قهرمان نگاه انتقادی نمایش زن است و همین زن در این سوی پنجره شاهد حضور اسبهای پشت پنجره است.
اسبهایی که همان طور که اشاره شد نشانه ای از مردانگی ومردانی است که دیگر درکنارزنشان حضور ندارند وتنهااز آنان یاد و نامی برای همسرانشان باقی مانده است. در پایان باید از بازیهای زیبا وتاثیر گذار مژگان خالقی، الهام جعفرنژاد و مرجان قمری دراین نمایش یاد کرد که درموفقیت این نمایش نقش به سزایی را ایفا کردند.
0 نظرهای شما:
Post a Comment