«درياى پارس» و «خليج پارس» در متون جغرافیایی کهن

«درياى پارس» و «خليج پارس» در متون جغرافیایی کهن









آنچه در اينجا نقل خواهد شد، مربوط به مکتبى جغرافيايى است که نه تنها «خليج فارس» را به
ه نام هميشگى آن مى خواند بلکه علاوه بر آن، تمام آبهاى آزاد جنوب سرزمين هاى اسلامى و همچنين بخش اعظمى از اقيانوس هند را به نام «درياى پارس» می شناسد و از این دیدگاه برای ایرانیان بسیار اهمیت دارد. آنچه در اينجا نقل خواهد شد، مربوط به مکتبى جغرافيايى است که نه تنها «خليج فارس» را به نام هميشگى آن مى خواند بلکه علاوه بر آن، تمام آبهاى آزاد جنوب سرزمين هاى اسلامى و همچنين بخش اعظمى از اقيانوس هند را به نام «درياى پارس» می شناسد و از این دیدگاه برای ایرانیان بسیار اهمیت دارد. این مقاله که همراه با نقشه هایی به بررسی حضور خلیج فارس در متون کهن پرداخته، از سایت میراث مکتوب به قلم علی صفری آق قلعه نقل می شود.
در ميان متونى که در روزگاران گذشته به موضوع «جغرافيا» پرداخته‌اند، با شيوه‌ها و مکتب‌هاى مختلفى مواجه مى‌شويم که مباحث جغرافيايى در هر کدام از آنها با شیوه‌ها و ديدگاه‌هاى خاصی مورد بررسى قرار گرفته است. بنابراين هنگام بررسى متون مختلف، بايد اين موضوع را مدنظر قرار دهيم و مطالب مندرج در نوشته‌هاى يک مکتب را با آثار مکاتب ديگر نياميزيم.
تاکنون توجه پژوهشگران به اين نکته معطوف بود که در ميان همه اقوام و در تمامى ادوار«خليج فارس» به نام همیشگی آن یعنی «خليج فارس» ناميده‌ شده و نام‌هاى محدثى که در دهه‌هاى اخير توسط برخى دانش‌ستيزان به کار مى‌رود، خالى از بنيان‌هاى تاريخى و علمى است. آنچه در اينجا نقل خواهد شد، مربوط به مکتبى جغرافيايى است که نه تنها «خليج فارس» را به نام هميشگى آن مى‌خواند بلکه علاوه بر آن، تمام آب‌هاى آزادِ جنوبِ سرزمين‌هاى اسلامى و همچنين بخش اعظمى از اقيانوس هند را به نام «درياى پارس» می‌شناسد و از این دیدگاه برای ایرانیان بسیار اهمیت دارد.
اين موضوع نخستين بار در خلال بررسى و تصحيح متن گيهان‌شناخت براى نويسنده اين سطور روشن شد. فصل دوم متن مذکور به «بيان عالم سفلى و نهادِ زمين» اختصاص دارد. در اين فصل بخشى با عنوان «مقدار زمين» هست (ص110 نسخه کتابخانه آيت‌الله مرعشى) که در آنجا به اندازه زمين اشاره شده و نویسنده با اين عبارات، به توصيف درياها پرداخته است:
«بدان که بزرگ‌ترين دريا، "دريايِ پارس" است که او را "دريايِ هند" نيز گويند. و او پيوسته است به دريايِ محيط، به جانبِ مشرق. و درازايِ اين دريا از زمينِ مشرق تا آنجا که به زمينِ بربر و سودان مغرب رسد، دو هزار و ششصد و شست فرسنگ است و پهنايِ او نُه‌صد فرسنگ است. 330 فرسنگ از وى بر جانب شمال است از خط استوا و باقى در جنوب است.»
و بلافاصله پس از اين عبارات نوشته است:
«و او را چهار خليج است: اول را "خليجِ بربر" خوانند‌ ... و دوم را "خليج الاحمر" خوانند ‌... خليجِ سه‌ديگر را "بحرِ فارس" خوانند... و چهارم‌خليج، "خليج الاخضر" خوانند و ان "دريايِ هند" است.»
این مطلب جالب توجه می‌نمود و لازم بود تا مورد بررسی قرار گیرد و خوشبختانه در چند متن جغرافیایی معتبر نیز همین اطلاعات را توانستیم بیابیم. برای نمونه ابواسحق ابرهیم اصطخری در آغاز مسالک الممالک ــ آنجا که به ذکر دریاها می‌پردازد ــ از همین شیوه پیروی می‌کند و ما همان اطلاعات را از یکی از دو ترجمه کهنِ فارسیِ آن (مسالک و ممالک، ص 8) نقل می‌کنیم:
«ذکر دریاها: بــزرگ‌تـریـن دریــاها دریای پــارس است و دریای روم؛ و این هر دو دریا برابرِ یکدیگرند و هـــر دو از دریــای محیـط بــرخیزنــد. و درازا و پهنــای دریــای پـارس عظیم‌تــرست و در آخرِ دریای پـارس زمیـــن چیــن است تا دریای قلزم و از قلزم تا چین بر خطّ راست دویست منزل باشد...»
اصطخری پس از این در حدود یک صفحه را به توصیف «دریای روم» اختصاص داده و بعد از توصیف چند دریای دیگر، به «ذکر دیار عرب» می‌پردازد. خبری از توصیف «دریای پارس» در این موضع نیست، اما جالب اینجاست که او به واقع دچار فراموشی نشده و اندکی که پیش می‌رویم، می‌بینیم که بلافاصله پس از «ذکر دیار عرب» فصلی جداگانه را به «ذکر دریای پارس» اختصاص داده و توصیف دقیقی از محدوده آن را ارائه می‌کند. وی در آغاز این بخش (مسالک و ممالک، ص 31) می‌نویسد:
«کنون یاد کنیم بعد از ذکر ولایت عرب، شرحِ دریای پارس؛ به حکم آن کی این دریا بر دیار عرب می‌گردد و بیشتر ولایت اسلام آنست کی این دریا بر حدودِ آن می‌گردد و شکل آن را صورت کنیم...»
عین همین مطالب در متن عربی کتاب صوره الارض ابن حوقل (ص 11، چاپ لیدن) آمده است:
«و أمّا البحار فأشهرُها اثنان؛ و اعظمها بحر فارس ثمّ بحرالروم و هما خلیجان متقابلان یأخذان من البحر المحیط و أفسحهما طولاً و عرضاً بحر فارس و الذی یقتری بحر فارس من الارض فمن حدّ الصین الی القلزم فإذا قطعت من القلزم الی الصین علی خطّ مستقیم کان مقداره نحو مائتی مرحله...»
و نیــــز در همــان متــــن (ص42، چاپ لیـــدن) آمــده است:
«و الذّى يجب أن يذکر بعد ديار العرب بحر فارس لأنّه يشتمـل علــى أکثــر حـدودها و تتّصل ديـــار العرب به و بکثير من بلدان الإسلام و تعتوره ثمّ اذکر جوامع مّا یشتمل علیه هذا البحر...».
گمان می‌کنم که مطالب این سه متن برای حصول به مقصود کافی باشد. اما باید این را هم متذکر شویم که در دیگر منابع کهن جغرافیایی نیز اگرچه به موضوع فوق‌الذکر نپرداخته‌اند، اما در همه این موارد، محدوده «خلیج فارس» را بیش از آنچه که امروز تصور می‌کنیم تعیین کرده و آن را تا حدود سند فراتر برده‌اند. برای نمونه در حدودالعالم (ص 95، الزهرا) در ضمن برشمردن پنج خلیجِ «بحر الاعظم» به «دریای پارس» چنین اشاره شده است:
«... چهارم خليج پارس خوانند. حدّ از پارس برگيرد با پهناء اندک تا به حدود سند. و پنجم خليج از حدود بلاد هند برگيرد...»
نيز در بخش‌هاى آغازين جغرافياى حافظ ابرو (ج1، ص 100) آنجا که نويسنده به توصيف درياهاى روى زمين مى‌پردازد، ضمن اشاره به «بحر محيط» درياهايی را که بدان پيوسته نام مـی‌برد و در این میان، به «خلیج فارس» نیز اشــاره دارد و جـــالب اینکه محدوده آن را چنین توصیف می‌کند:
«و خليج سيـم خليـــج فـــارس است که بر غربيِ آن بلاد عرب است؛ اراضــى حجـاز و يمن و فرضه عمان ــ و بدين جهت آن را بحر عمان نيز خواننـد ــ . و بر شرقيِ آن زمين کيج و مکران و اراضى سند. و طول اين خليج در شمــال، قريـب پانصـــــد فرســـخ باشــد و نهـر فــرات ــ که منابع آن از جبــال ارزن‌الرّوم است ــ در نزديک واسط به دجله مى‏پيوندد و در نواحــى بصـره و عبادان بدين بحر متصل مى‏شود. و ممالک فارس و کرمان بر کنار اين خليج است از جانب شمال. و حدّ اين خليج تا به اراضى سند است؛ بعد از آن ممالک هند مى‏شود و خليج آن را خليج اخضر خوانند و بحر هند نيز گويند.»
يا براى نمونه در ترجمه آثارالبلاد و اخبارالعباد (صص 161‌ـ 162) ضمن يادکرد «منصوره»، به «رود مهران» اشاره شده و يادآور مى‌شود که اين رود به درياى فارس مى‌ريزد:
«و به آنجاست نهرِ مهران... و مى‌رود به جانبِ مغرب تا آنکه مى‌افتد به درياى فارس، پايانِ سند.»
این «رود مهران» همان رودی است که امروزه به نام «رود سند» خوانده می‌شود و این مطلب نشان می‌دهد که نویسنـده آثارالبلاد محــدوده «دریـای پارس» را تا نواحی سنـد مــی‌دانستـه است.
بـديــن‌ســــان مشخص مــی‌شود که جغرافـی‌دانــان قدیـــم، حـــدود «خليــج فـــارس» را بسيـار فراتــر از حـدى مــى‌دانستند که ما امروزه تصور مى‌کنيـم. اين‌گـونه روايت‌ها اگرچه به «دريـاى پارس» ــ مطابـق آنچـه ذکـر شــد ــ اشـاره‌اى ندارند، اما توصيفى که ارائه مــى‌دهند، به ميــزان زيادى با آنچه گفتيم مطابقت دارد.
در اینجا قصد نداریم که مطلب را در تمامی متون و منابع جغرافی مورد بررسی قرار دهیم و لذا به مواردی که ذکر شد اکتفا می‌کنیم. در نهایت به ارائه چند نقشه خواهیم پرداخت که آنچه را ذکر کردیم به خوبی تأیید می‌کند. یکی از این نقشه‌ها (که تصویر آن بر روی جلد همین شماره گزارش میراث آمـده)، مربوط است به اثری جغرافیایی از ابوعلی الفارسی النحوی که به نام مؤلف آن خوانده می‌شود و نسخه‌ای که تصویر مذکور را از آن آورده‌ایم (Gotha. MS. Arabe. No. 1521, p.12) در سال 569ق کتابت شده است. چنانکه می‌بینیم در این نقشه شکل دریای پـــارس (بحـــر فارس) تا ناحیه سنـــد ادامـه پیدا کرده است.
نمونه بعـدی که در تصویر1 می‌بینیــم متعلـق است بــه اثــــر جغـــرافیــایــی ابـــــوعبـــدالله محمــــدبــــن احمدبن یوســف الکاتب الخوارزمی (ح 365 ـ381ق) که از نسخه مورّخ 686ق کتابخانه گوشـک سلطان احمد استانبول برداشت شده است.
این نقشه مطابق با مکتب جغرافیایی گسترده‌ای است که دریاهای دنیا را منحصر به دو دریای فارس و روم می‌داند و می‌بینیم که کاملاً با موارد ذکر شده در متونی چون گیهان‌شناخت و مسالک‌الممالک مطابق است.
نمونه دیگر که در تصویر2 می‌بینیم مربوط است به دستنـویس مشهـور ترجمــه فارســی مسـالک و ممالک به خط ابــن‌سـاوجـــی (نسخــه مـــوزه ملی ایران، مورخ 726ق) که دریای پارس را تا ناحیه سنـــد نمـــایش می‌دهد.
نمونــه دیگـر که در تصویــر3 می‌بینیـم مربــوط است به نقشه‌ای از کتاب سراج‌الدین ابـوحفض عمــر (ابن‌الوردی) نسخه کتابخانه ایالتی پروس (Kataloge Nr. 6032) چنانکه می‌بینیم در سمت چپ این تصویر نام «الخلیج‌الفارسی» آمده و در کناره هر کدام از سرزمین‌ها، به صورت کوچکی نام‌های بحرالسند، بحرالهند، بحرالتبت و بحرالصین نوشته شده است.

0 نظرهای شما: