تهران هنوز با زخم‌هايش تنهاست

تهران هنوز با زخم‌هايش تنهاست
گزارش ايسنا از كارتن‌خواب‌ها
... وقتي تنها چند ساعت گرم مي‌شوند


1388/10/14 01-04-2010 13:52:14
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران سرويس: اجتماعي - شهري
يه خرابه پر از سرنگ تازه و خالي، خاكي و خوني كه با بوي مدفوع مونده همراه شده، جايي براي تصويرسازي نيست، اما تو داشتي توش حال مي‌كردي...
يه كانال با آب و لجن و چاشني هميشگي آشغال و موش، تاريك و سرد، اما وقتي ديدمت راحت و بي‌خيال كز كرده بودي و خيالت به ما نبود...
تو هستي، تو زخم شهر مني و اين شهر و آدم‌هايش اين روزها اصراري بر ديدنت ندارن، اما تو و روزگار تو، روزگار من و شهر من شده، روزگار تهران با همه زخم‌هاي چركين و كرم خورده‌اش!
اين تصوير زيبا نيست، همون طور كه سه چهار ساعت همراه شدن با خرابه ‌و آشغال‌ نشين و كارتن خواب‌هاي اين شهر هم كه بعضا معتاداني حرفه‌اي شدن و ناي دفاع از خودشان رو هم ندارن، گزارش و سوژه جذابي نيست، اما اين بخشي از واقعيت شهر ماست كه گريزي از آن نيست.
به گزارش خبرنگار «شهري» ايسنا، وقتي چهار سال پيش ايسنا، در شب‌هاي سرد زمستان سراغ كارتن خواب‌ها رو گرفت، تهران گرمخانه‌اي براي ساماندهي كارتن‌خواب‌ها نداشت تا آن‌ها را از دست بي‌رحم سرما در امان نگه دارد.
چند سال پيش با چند گزارش تصويري، شوراي شهر تهران تكان خورد و تهران متوجه شد كه غير از موش‌ها و آشغال‌هايي كه در جوي‌ها و كنار خيابان مي‌بيند و بايد جمع‌آوري كند، انسان‌هايي نيز وجود دارند كه كنار همين آشغال‌ها، گرم مي‌شوند و همين جوي‌ها تختخوابشان شده، اما حالا انگار همه گشت‌هاي جمع‌آوري كارتن خواب‌ها با چند شيفت كاري هم جوابگوي تعداد قابل توجه اين كارتن‌ خواب‌ها نيست. اين درحاليست كه موضوع متكديان، بچه‌هاي خيابان و چراغ‌هاي قرمز، بچه‌هاي اسفند و دود و درد، بچه‌هاي گل و بادكنك و سي دي، دختران فراري، دختران باردار و دختران بي‌سرپناه و در نهايت آشغال جمع‌كن‌هاي افغان و پاكستاني كه در عين پيدا كردن نان و نمك براي خودشان باري از دوش اين شهر برمي‌دارند، در هيچ گروهي براي ساماندهي اجتماعي اين شهر جاي ندارند.
«مددكارشهر» كه در اين گزارش او را به نام عليپور معرفي مي‌كنيم، همراه ما در خوروي شهرداري مستقر شده و مي‌گويد:« فقط با بي‌خانمان‌ها كار داريم، در بخش‌هاي گزارش شده توسط 137 و يا مسير‌هاي تعيين شده گشت داريم. اول از شخص كارتن‌خواب مي‌پرسيم كه اگر جايي را براي گذراندن شب ندارد، دوست دارد با ما به «خاوران» بيايد؟! البته اگر متكدي، دستفروش، آشغال جمع‌كن و يا هر نوع ديگري از خيابان‌گردي نباشد، چون كاري با آن‌ها نداريم و به ما مربوط نمي‌شود.»
سپس با شكلي از درماندگي شغلي مي‌گويد: «گاهي با دختران فراري و خياباني يا زنان ويژه برخورد مي‌كنيم، يك بار دختري را از كف خيابان جمع كرديم، حامله بود، حامله شده بود، مي‌گفت پدرش او را براي كار از خانه بيرون انداخته، مجبور شديم يك شب او را به خاوران ببريم، اما چه فايده صبح زود همه را بيرون مي‌اندازند! چند بار ديگر در خيابان ديديمش، اما ديگر كاري نمي‌توانستيم برايش بكنيم!»
به گزارش ايسنا، از ميدان انقلاب به سمت جنوب شرق شهر مي‌رويم، اكيپ‌هاي جمع‌آوري، مناطق تجمع كارتن‌خواب‌ها را ديگر خوب ياد گرفته‌اند، تقريبا مشخص است اما در كنار اين لكه‌هاي جرم و آسيب، مردمي شريف هم زندگي مي‌كنند، اما سهم آن‌ها با سهم آن‌هايي كه خواسته و ناخواسته خاكي، زخمي، دودي و... شده‌اند، يكي شده!
پارك ... (به پارك طيب معروف شده)
چند خانه قديمي را ماه‌هاست براي نوسازي كه معلوم نيست بالاخره كي قرار است انجام شود، خراب كرده‌اند و خرابه‌هايش در كنار چندين ستون بتني و آهني، محل تجمع معتادان و كارتن خواب‌هايي شده كه شب‌ها با آتش خود را گرم مي‌كنند و آتش نگراني را به جان اهالي محل مي‌اندازد.
پيرمرد از اهالي محل است. دنبال گروه راه افتاده و يك جورهايي نظارت مي‌كند. وقتي مي‌بيند چند نفر را جمع كرده‌ايم و در حال رفتنيم، جلو مي‌آيد: «خدا خيرتان دهد، بالاخره يك نفر مي‌آيد اينجا را مي‌بيند، از اين در و ديوار فقط خلاف و مواد مي‌بارد، آمدند خونه‌ها رو درست كنند، خونه‌خرابمان كردن، نمي‌دانيم بچه‌ها رو كجا بفرستيم كه اين چيزها جلوي چشمانمون نباشد.»
به خيابان «فدائيان اسلام» مي‌رسيم، كانال آب بزرگ با بلوك‌هاي ناقص پوشيده شده، عمق كانال اندازه قد يك آدم است، تقريبا در طول روز كاملا خشك و چند ساعت بيشتر آب در آن روان نيست و بعد فقط آشغال و موش و معتاد در آن وول مي‌خورد! اين‌ها را لاستيك فروشي كه كنار مغازه‌اش چند كارتن خواب و متكدي نئشه پيدا كرديم مي‌گفت و اصرار داشت كه ما دنبال مابقي آن‌ها برويم.
اول در مسيري كه نشان مي‌داد كسي را نديديم، اما با فاصله كوتاهي متوجه فضاي خالي اما شلوغ داخل كانال شديم، هوا تاريك شده بود و داخل كانال مشخص نبود، اما آن‌ها آن پايين مشغول بودند.
خلوتشان را به هم زده بوديم، از فضاي خالي بين كانال بيرون آمدند و من متعجب كه اين‌ها چگونه اين ديواره بلند چند متري را با اين حال و روز چطور مي‌پرند و بيرون مي‌آيند.
ايم مغازه دار دوباره شروع مي‌كند:«شما مي‌رويد و نهايتا چند تا از اين‌ها را يك شب با خودتان مي‌بريد، اما ما مي‌مانيم و همين بساط، آمده‌اند ابرويمان را درست كند، چشممان را هم كور كردند!»
نمي‌توانم بيشتر نزديك شوم، نزديك شدن به كسي كه چيزي براي از دست دادن ندارد، عاقلانه نيست. اما عليپور جلو مي‌رود و حرف مي‌زند و بعد دو نفرشان را سوار ماشين مي‌كند: « نصفشان فرار كردند،‌ اين دو تا هم جان بالا آمدن از كانال را نداشتند كه فرار كنند.»
حالا چهار پنج نفر سوار ماشين هستند، جايشان گرم شده و خوابيده‌اند. يكي از آن‌ها روي صندلي بي‌خيال دراز كشيده و خوابيده، عليپور مي‌گويد:«عادت دارد، تقريبا هر روز ميهمان ماست.»
از مامور انتظامي همراهمان مي‌پرسم چرا فقط «باتوم» همراهتان داريد، معلوم نيست بين اين افراد چه آدم‌هايي هست، هر كدامشان يك بمب بيماري‌هاي خاص هستند، مي‌خندد:«از همين باتوم هم تقريبا استفاده نمي‌كنيم، مگر مجبور باشيم. اگر با همين باتوم به يكيشان بزنيم چون معتاد هستند، با يك ضربه غش مي‌كنند و مي‌افتند روي دستمان، اگر هم قوي و خطرناك يا مسلح باشند، كلا بي‌خيال مي‌شويم، دستوري براي مقابله نداريم.»

مي‌گفت بارها با گروه‌هاي حرفه‌اي ‌و شبكه‌اي تكدي‌گري برخورد كرده‌ كه پيرزن‌ها، معلول‌ها، زن‌ها با نوزادهاي معتاد و بچه‌ها را سرچهارراه‌هاي مشخص مي‌آورند و شب هم مي‌برند و هميشه چند نفر آدم هيكلي و گنده همراهشان هست و كسي جرات نزديك شدن به آن‌ها را ندارد!
آن‌ها تهران را با خرابه‌هايش دوست دارند!
عليپور مي‌گويد: «اين شهر آن قدر خرابه و نقطه كور و دور از چشم دارد كه اگر هر روز و هر ساعت هم گشت‌هاي شهرداري خيابان را بگردند، باز هم هر روز مكان‌هاي جديدي ديده مي‌شود و بعد آدرس بعضي از خيابان‌ها و ساختمان‌ها و پل‌ها و خرابه‌ها، پروژه‌هاي نيمه كاره و سطل‌هاي آشغال را مي‌دهند كه رفتن به آن‌ها بدون حضور ماموران نيروي انتظامي و حتي گاهي با حضور آن‌ها عاقلانه نيست.»
وقتي اين آدرس‌ها را مي‌گويد از كنار ساختمان نيمه‌كاره‌اي مي‌گذاريم ـ پشت ترمينال جنوب ـ مي‌گويد: «روزها شايد با نيروي انتظامي هم نمي‌توانيد وارد اينجا شويد، چه برسد به شب‌ها. همه اين محل را مي‌شناسند. بارها گزارش آن را اعلام كرده‌ايم اما نمي‌دانم ساختمان نيمه‌كاره كدام سازمان و مجموعه و يا حتي شهرداريست كه كسي سراغش را نمي‌گيرد.»
تقريبا به «خاوران» رسيده‌ايم، عليپور از جا افتادن گرمخانه «خاوران» در بين متكديان و كارتن خواب‌ها مي‌گويد و ترسي كه از مركز «اسلامشهر» دارند: «اگر بگويم مي‌بريمتان اسلامشهر، مي‌ترسند و همكاري مي‌كنند، اما خاوران را با پاي خودشان مي‌آيند.»
همين‌طور هم بود، وقتي به «خاوران» رسيديم يكي يكي از سراشيبي خاوران روان بودند، به نوبت سر و رويشان را مي‌شستند و مي‌تراشيدند، وسايلشان را تحويل مي‌دادند و بعد از نشان دادن كارت كثيف و چروك گرفته‌شان منتظر شام مختصر، اما گرم مي‌ماندند.
هزينه‌هاي ميلياردي با تاريخ مصرف يك شبه مي‌ارزد؟
هر كارتن خواب براي شهرداري چند در مي‌آيد؟
يكي از مددكاران حاضر در گرمخانه جواب سوالم را كه «وقتي همه تلاش شما صبح زود دوباره كف خيابان است، احساس بي‌حاصلي و بي‌تاثيري نداريد؟» اين طور مي‌دهد: «دور باطل كه فقط در اين كار نيست، دور و برمان از اين اقدامات بي‌اثر زياد است، حداقل اينجا چند نفر از سرما و يخ‌زدگي و يك شهر از تصاوير تكان‌دهنده چند ساعتي دور مي‌شود.»
عليپور فرم‌ها را براي تحويل مددجويان تكميل مي‌كند و اسم چند تا را از حفظ مي‌نويسد و بعد جوابم را مي‌دهد: «اگر همين مسكن‌هاي مقطعي هم نباشد و گاهي تكاني به اين جريان زيرزميني و مغفول مانده ندهيم، لايه‌هاي زير شهر از هميني كه حالا هست بدتر مي‌شود، شما نمي‌توانيد فكرش را بكنيد كه بعد از يك هفته توي خيابان و پارك و توي سرما و كثيفي خوابيدن چه فشاري به آدم مي‌آيد.»
به گزارش ايسنا، از روزبهاني ـ مدير عالي سازمان رفاه و خدمات اجتماعي شهرداري تهران ـ و سيد محمدهادي ايازي ـ معاون فرهنگي و اجتماعي شهردار تهران ـ هم سوالم را پرسيدم.
روزبهاني در توضيحي گفت: موضوع حمايت از آسيب‌ديدگان شهر تهران در چند فصل اعتبارات مشخصي را به خود اختصاص داده است كه شامل حمايت از مراكز اسكان موقت، اسكان شبانه‌روزي و حمايت از اين افراد تا زماني كه سازمان مشخصي مسووليت آن‌ها را براي ساماندهي بپذيرد و نيز حمايت از افراد در معرض آسيب مي‌شود.
وي كه آماري از رقم تمام شده هزينه‌هاي هر متكدي براي شهرداري و رقمي كه به پيمانكار براي اين خدمات داده مي‌شود ارائه نكرد، گفت: رقم دقيقي از اعتبارات اختصاص يافته براي هر كارتن خواب به پيمانكار مشخص در اختيار ندارم و آناليز تخصصي محاسبه هزينه‌ها براي كارتن خواب‌ها تنها در زمان برگزاري مناقصه انتخاب پيمانكار اعلام مي‌شود.
مديرعالي سازمان رفاه و خدمات اجتماعي شهرداري تهران اضافه كرد: خدمات مربوط به كارتن خواب‌ها، شامل حضور پزشك در گرمخانه، ارائه وسايل بهداشتي و لباس در صورت لزوم و تغذيه گرم مي‌شود و جمع‌آوري آن‌ها را پيمانكار ديگري با هزينه‌ها مجزا انجام مي‌دهد.
وي عنوان كرد: پيمانكارهاي معرفي شده براي مناقصه‌هاي اين گرمخانه‌ها از طريق سازمان‌هاي مربوطه از جمله بهزيستي رتبه‌بندي و پروانه تخصصي دريافت مي‌كنند و معمولا موسسات خيريه در اين حوزه‌ وارد مي‌شوند كه البته شهرداري براي هزينه‌هاي پرداخت شده اعتبارات قابل توجهي پرداخت مي‌كند.
روزبهاني تاكيد كرد: هزينه‌هاي اختصاص يافته به كارتن خواب‌ها مربوط به اقلام و اجناس اختصاص يافته براي آن‌ها مي‌شود كه هزينه‌هايي بين‌بخشي است، اما اصل خدمات به اين كارتن خواب‌ها مورد نظر ما قرار دارد.
به گزارش ايسنا،‌ مسوول ساماندهي متكديان و كارتن‌خواب‌ها كه پس از ورود به گرمخانه «مددجو» ناميده مي‌شوند، شركتي پيمانكار در بخش خصوصي است كه هر سال با مزايده انتخاب مي‌شود و بنا به ادعاي برخي پرسنل شاغل در اين گرمخانه‌ها، شهرداري تهران هم طبق توافق به ازاي هر شب نگهداري هر مددجو به پيمانكار مربوطه تا 16 هزار تومان پرداخت مي‌كند و اين ميزان، جداي از هزينه‌هايي است كه براي جمع‌آوري و استخدام مددكار و مامور همراه وي پرداخت مي‌كند و اگر خودماني بگوييم پيمانكار گرمخانه هر چند كه به نوعي موسسه خيريه است اما بدش نمي‌آيد، مددجوي بيشتري هر شب ميهمانش باشد!
اما سيد محمدهادي ايازي ـ معاون اجتماعي و فرهنگي شهردار تهران ـ در پاسخ به اين كه رقم واقعي كه شهرداري براي هر كارتن خواب در گرمخانه ‌خاوران يا بهمن هزينه مي‌كند، پس از بررسي، رقم دو هزار و 500 تومان را به خبرنگار ايسنا اعلام كرد.
به گزارش ايسنا، اين كه بخش خصوصي براي قانع شدن و ماندن در اين كار سخت و حساس بايد تا اندازه كافي تامين مالي شود و صرفه اقتصادي داشته باشد، امري قابل قبول است، اما مساله مهم اين است كه آيا اين اقدام يا ميزان هزينه نبايد تاريخ مصرف بيشتري داشته باشد!؟ درعين حال حقوقي كه به مددكارشهر و مامورهمراه وي و حتي راننده خودرو و مسوولان حاضر در گرمخانه داده مي‌شود در مقايسه با حساسيت و خطر روحي و رواني و البته جسمي كه تحمل مي‌كنند، بسيار ناچيز است. هر چند عليپور در پاسخ به سوال من، اظهار رضايت نسبي مي‌كند و مي‌گويد: «خدا را شكر، مي‌گذرد.» اما گويا حقوق ماموران همراه مددكار شهر كمتر از ماموران حفاظت در پارك‌هاست.
براساس شنيده‌ها و مشاهدات خبرنگار ايسنا، گرمخانه «بهمن» به دليل ماهيت فعاليت و نوع مددجويي كه به آن منتقل مي‌شود، بخش قابل توجهي از آن عملا تبديل به كمپ ترك اعتياد و يا اسكان موقت شده است و به عبارتي بخش زيادي از سهم گرمخانه‌اي آن براي مددجويان شبانه حذف شده است و بايد اين تعداد را از تخت‌هاي شهرداري در ساماندهي كارتن خواب‌ها كسر كنيم.
هرچند روز‌بهاني ـ مديرعالي سازمان رفاه و خدمات اجتماعي شهرداري تهران ـ اين موضوع را رد مي‌كند اما تعداد اكيپ‌هايي كه هر شب به خاوران مراجعه مي‌كنند در مقايسه با بهمن بسيار بيشتر است.
نكته ديگر اين كه دست تنها بودن شهرداري در اين چرخه يكي ديگر از دلايل اصلي نارسايي طرح‌هاي چندين ميليارد توماني است، چرا كه اگر بهزيستي، كميته امداد، سازمان زندان‌ها، نيروي انتظامي و... در اين چرخه فعال و كامل عمل مي‌كردند، ديگر مددجويان به اين گرمخانه‌ها و يا كف خيابان بازنمي‌گشتند و شايد اين گزارش‌ها و گزارش‌هاي ديگر نوشته نمي‌شد و ستادهاي ساماندهي و طرح‌هاي ضربتي با هزينه‌هاي ميلياردي شكل نمي‌گرفت.
حالا اين روزها، چه زير آفتاب و چه زير شرشر باراني كه لبخند رضايت و شادي و يا لحظات رمانتيك براي تهراني‌هاي بي‌خبر از لايه‌هاي پنهان شهرشان دارد، به آن كانال خيابانِ...، به آن درزهاي باز پلِ ... ، يا به آن بيغوله خيابانِ ... فكر مي‌كنم كه چندين متكدي از سرما كز كرده، چندين هزار سرنگ روي زمين مي‌افتد، چندين دختر كنار آتش گرم مي‌شوند و بعد شايد ديگر پيدايشان نكنيم و چندين كودك پشت همين چهارراه‌هاي انتظار خياباني مي‌شوند و هيچ گشت ساماندهي براي آن‌ها در شهر نيست.
آدرس‌هاي محل‌هاي اشاره شده در گزارش را كامل و مشخص نداديم، با اين اميد كه آن‌ها را با شهردار منطقه‌هاي 11، 12، 14، 15، 16 و ... و ديگر مسوولان مطرح كنيم تا خرابه‌ها، طرح‌هاي روي زمين مانده، خانه‌هاي آماده براي نوسازي، كانال‌ها، فنس‌ها و پارك‌ها را يك بار ديگر دريابند.
عليپور كه نماينده شهرداري است، مي‌گفت: «بارها آدرس‌ها را داده است» و راستي چرا عليپور هنوز سر ساعت مشخص به محلي هميشگي براي پيدا كردن كارتن خواب‌ها سر مي‌زد؟ و چند روز، چند ماه و يا چند سال از تولد خرابه‌هايي كه عليپور آن را خوب مي‌شناخت مي‌گذرد و شهرداري و ساير مسوولان به آنجا سر نزده‌اند؟
و يادمان نرود كه همين آسيب‌ها و چه بسا بيشتر و خطرناك‌تر زير زرق و برق مناطق به اصطلاح بالاشهر يك و دو، سه، چهار، پنج و... را هم گرفته، اما ديده نمي‌شوند!

0 نظرهای شما: