سيدعلي صالحي به ايلنا گفت
«چرا جايزهي نيما را نپذيرفت»؟!
شجاعت اخلاقي حكم ميكند
اندكي هشيار باشيم
سيدعلي صالحي حاضر نشد جايزهي داوران شعر نيما را قبول كند چون خودش ميگويد؛ هيچ جايزهاي را ـ در وطن ـ و در اين شرايط نميپذيرد. و باز ميگويد: مردم با آبرو گرسنهاند، با سيلي رخسار؛ سرخ ميكنند. جايزهها را بگذاريد براي بعد. عزت مردم در اولويت است.
ایلنا-: اگر عادت كردهايم به گفتگويي درباره شعر و كم و كيف آن؛ اينبار سيدعالي صالحي موضوعي تازه را براي گفتگو انتخاب ميكند، تجربههاي او از مرگ و لحظاتي كه رو به پايان هستي ميرود حتي اگر در نيمهي راه تقدير اين باشد كه بازگردي و هنوز ادامه بدهي. با صالحي در ادامه از روند درمان و مدارا سخن به ميان رفت و از جايزهاي كه قبول نكرد و جايزه صالحي كه بنا نشده؛ تعطيل شد آنهم به درخواست خودش. هفتة نخست مهرماه امسال، مراسم جايزه نيما در تهران برگزار شد. مجموعه شعر «انيس..» كتاب برگزيدة داوران بود، اما سيدعلي صالحي در اين مراسم حاضر نشد و جايزه را نپذيرفت. از قول ايشان يادآوري شد كه صلاحي هيچ جايزهاي را ـ در وطن ـ و در اين شرايط نميپذيرد. گفتگو را با ما بخوانيد...
* بعد از آن سكتة سنگين، احوال عموميتان چطور است و مراحل درمان چگونه طي ميشود؟
ــ ممنونام. حدود شش ماه پيش كه در بيمارستان به ديدنم آمديد، همه و ازجمله علم پزشكي از بازگشتام به زندگي نوميد شده بودند. با اين حال، روز سوم در c.c.u يك شعر كوتاه سرودم. توان گشودنِ پلكها در من نبود، اما به شدت زنده بودم، پراميد و انگيزه. من راهي جز زنده ماندن نداشتم. طبيعي است كه بعداز يورشِ آن مرگِ ناروا، دچار كاستي بشوم، ضعف جسمي، درد، تحمل روي يك مُشت قرص و ... نتيجة آن حادثة به شدت بيرحم است، اما من به زانو در نميآيم. تسليم شدن تقدير من نيست. آن قدر همه را دوست ميدارم كه زورم ميآيد بميرم. فعلاً با «دارو» و «دارو درماني» طي طريق ميكنم.
* گاهي «محيط» و «شرايط» تحملناپذير ميشود. آيا تجربة اين رنج، نتيجة چنين روندي براي شما بوده است؟
* گاهي «محيط» و «شرايط» تحملناپذير ميشود. آيا تجربة اين رنج، نتيجة چنين روندي براي شما بوده است؟
ــ صبوري هم حدي دارد. هرچه اهل مُدارا و تحمل باشي، سرانجام يك جايي «غفلت» ميكني، و خود عليه خود بر ميخيزي. يك لحظه بود. ساعتِ حدود هشت و نيم شب. تابلوي نقاشيام ـ به نام دندان ببر ـ درحال اتمام بود، ناگهان انگار يك مين در سينه و در قلبام منفجر شده است. از آن لحظه تا ساعت سه بامداد، سه مرتبه به هوش آمدم و باز فرو ريختم. از همة مسئولين بخش c.c.u بيمارستان لبافينژاد ممنونام. اما واقعاً سكته خبر نميكند، من هم در مقابل، او را خبر نكرده، سيگارِ لعنتي را كنار گذاشتم.
* در اين دوره سخت كه با مرگ روبهرو شده بوديد، به چه فكر ميكرديد؟ ترس هم حضور داشت؟ ــ
* در اين دوره سخت كه با مرگ روبهرو شده بوديد، به چه فكر ميكرديد؟ ترس هم حضور داشت؟ ــ
طي چند روز نخست، تحت تأثير داروهاي ضددرد و هم آرامش بخش، مطمئن بودم كه كارم تمام است. از كساني كه در زندگي با آنها برخورد داشتم؛ در دلام عذرخواهي كردم، بويژه از مادرم كه آن زمان در قيد حيات بود. نگران دخترانم بودم، اما با خود حرف زدم، آنقدر كه توانستم خودم را دوباره پيدا كنم. فهميدم اين خرده نوميدي ربطي به وجود پراميد من ندارد، تأثير داروست. به سرعت به خودم آمدم، خلاص و مهيا براي ادامة شعر، زندگي، اميد، دوست داشتن، مردم، عشق، آزادي.
* حملهي سختي بود اما اين سختي و حمله را پشت سر گذاشتيد. مرگ شوخي ندارد. حالا پرسش اين است كه ترديد ميان بودن و نبودن را چگونه تجربه كرديد، در لحظة سخت احتضار، شاعر مردم ما چه احوالي داشت؟ ــ
* حملهي سختي بود اما اين سختي و حمله را پشت سر گذاشتيد. مرگ شوخي ندارد. حالا پرسش اين است كه ترديد ميان بودن و نبودن را چگونه تجربه كرديد، در لحظة سخت احتضار، شاعر مردم ما چه احوالي داشت؟ ــ
بار اول نبود، پيشترها چندين بار عيناً مرگ را تجربه كردهام؛ تصادف، حوادث، بيماريها، تا سكتة قلبي و بعد مغزي سال 1375، و تا امروز. يك حال خاصي دارد آن لحظه، تا رسيدن مدت درد. ديگر درد نداري! مسئوليت دربرابر ديگران براي من مهم است و كارهاي ناتمام، وگرنه مرگ، برادر من است. تا دلش ميگيرد، سري به من ميزند. آن لحظهاي كه آرامآرام جهان را فراموش ميكني، از شدت شادي، دوست نداري به زندگي برگردي. نوعي كيف دُخان است يا شوق رسيدن به ملكوت، من نميدانم، اما هر بار كه از خط قرمز مرگ عبور كردهام، از شعف و سرمستي، يادم رفته حكايت چه بوده است. من عميقاً ميدانم زيستن در جهان ماده و اين دارفاني، چقدر دردآور و دشوار است. درك اين حقيقت آسان نيست. بايد مرگ را دور بزني تا دريابي روايت من از زندگي چيست؟
* روي جهانبيني شما اثر گذاشته اين تجربه؟ اگر آري، مصداق عينياش را در كدام كلمه مييابيد؟ ــ
* روي جهانبيني شما اثر گذاشته اين تجربه؟ اگر آري، مصداق عينياش را در كدام كلمه مييابيد؟ ــ
با تمام وجود «بي دروغ» زيستن، خداحافظ چانه زدنهاي هزار حرف! تمرين رهايي، نعمت بزرگي است. آدم از رويِ خودش ميگذرد.
* هفتة اول مهر ماه اعلام شد شما برندة جايزه نيما شديد و دفتر شعر شما «انيس...» كتاب برگزيده اعلام شد. چرا اين جايزه را نپذيرفتيد؟ ادامه و يا يكي از نشانههاي پرهيز از جهان است؟ ـ
* هفتة اول مهر ماه اعلام شد شما برندة جايزه نيما شديد و دفتر شعر شما «انيس...» كتاب برگزيده اعلام شد. چرا اين جايزه را نپذيرفتيد؟ ادامه و يا يكي از نشانههاي پرهيز از جهان است؟ ـ
ـ انتهاي تحليل اين موضوع، نشان ميدهد كه اين حرف درست است. اما من خواستم به نفع شاعران نسلهاي بعدي كنار بروم. من جايزهام را سالهاست كه از دستِ مردم گرفتهام. من به شيوة صوفيان عقبمانده از جهان نبريدهام. اما بعضي امور كه زماني مهم به نظر ميرسيدند، در اين سن و سال بيهوده مينمايند. در واقع نوعي حوصلة عميق جاي آن همه آرزوي شتابزده را گرفته است. ديگر براي خودم چيزي نميخواهم، خاصه اين جوايزِ وطني كه بيشتر به «حبة قند» ميمانند تا انگيزهاي درخور. البته كه دفاع ميكنم از جايزه، از تشويق، از ايجاد سبب و راه، بويژه براي نسلهاي جوانتر. اما بايد مراقب بود و به نيتهاي مخفي در پسِ پُشت بعضي جوايز حبه قندي دقت كرد. اميدوارم همة نيتها خير باشد، مسئله، مسئلة آبرو و شرفِ قلم است. سلامت جامعة فرهنگي براي امثال من يك اصل خللناپذير است. به شدت نگران از كف رفتن اين سلامت هستم. ميترسم فشارهاي مضاعف اقتصادي، فقر و تهيدستي. عاليترين ميراث اين مردم يعني فرهنگ و معرفت ملي را نابود كند. گاهي نشانههايي ميبينم كه تنام ميلرزد. انسان ايراني اهل اين همه دروغ نبوده است!
* شما مؤسس چندين كارگاه شعر بودهايد، آيا اين ايام، با وجود ادامة كسالت، كار با شاعران جوان را ادامه ميدهيد؟ ــ
* شما مؤسس چندين كارگاه شعر بودهايد، آيا اين ايام، با وجود ادامة كسالت، كار با شاعران جوان را ادامه ميدهيد؟ ــ
گاهي از شدت ضعف، ميان راه تلوتلو ميخورم، اما دست بردار نيستم. فرزندان مستعد و شريف من كم نيستند. بايد زنده بمانم، كار و كار و كار...! كارگاه شعر ادامه دارد، سرِ كلاس يكي دوبار تب داشتهام، اما به دوستانم در كارگاه نگفتم. نبايد بُريد. اميد، راه اميد ادامه دارد.
* و آموزگارتان در اين مسير پايداري چه كسي است؟
* و آموزگارتان در اين مسير پايداري چه كسي است؟
ــ مردم. همين مردم شريف، بزرگ، شكستناپذير.
*دوستان و هواداراني خواستهاند جايزهاي به نام «صالحي» بنيان بگذارند اما مخالفت كرديد و حتي قدغن، چرا؟!
*دوستان و هواداراني خواستهاند جايزهاي به نام «صالحي» بنيان بگذارند اما مخالفت كرديد و حتي قدغن، چرا؟!
ــ مردم با آبرويِ ما گرسنهاند، با سيلي رخسار خود را سرخ ميكنند. در اين شرايط شرف شكن، دادن و گرفتن جايزه، يعني تأييد همين شرايط. شرمآور نيست؟ اين بازيها را بگذاريد براي بعد. الآن عزتِ مردم در اولويت است. جايزه شعر يعني چه؟! شجاعتِ اخلاقي حكم ميكند اندكي هشيار باشيم و تحليل درستي از شرايط به دست دهيم.
*طي اين دورة مداوا، بعداز كتاب شعر موفق «انيس...» ديگر چه كارهايي كرده و چه آثاري در دست تهيه داريد؟ ــ
*طي اين دورة مداوا، بعداز كتاب شعر موفق «انيس...» ديگر چه كارهايي كرده و چه آثاري در دست تهيه داريد؟ ــ
دفتر «ما نبايد بميريم...» منتشر خواهد شد، انتشارات نگاه مسئول آن است. و مجموعه شعر «ردپاي برف...» كه اميدوارم بعد از سه سال انتظار مجوز، لااقل تكليفاش روشن شده باشد. برگزيده غزليات حافظ با عنوان «غزل غزلها» همراه با تابلوها و طرحهاي چهار رنگ، امسال ازسوي انتشارات «جان شيفته» به سامان ميرسد. رباعيات خيام را نيز كار كردهام، به همين ناشر تعلق دارد. طرح و تابلوهايي كه كار كردهام، اين دفتر را آرايشي تازه بخشيده است.
* كاري هست كه هنوز به ناشر نسپرده باشيد؟ ــ
* كاري هست كه هنوز به ناشر نسپرده باشيد؟ ــ
دفتر شعر تازهام، كم حجم اما خاص. اخيراً ناشر معتبري خواسته كه اين دفتر را به ايشان بدهم. مسير روشن نيست. بايد صبر كرد. اين دفتر هم ميرود خاك ميخورد در انتظار مجوز.
* و حتماً تجديد چاپ هم داريد!
* و حتماً تجديد چاپ هم داريد!
ــ چاپ چهارم گزينه شعرم از سوي انتشارات مرواريد، به زودي منتشر ميشود. در مرحلة چاپ است.
* متشكريم از شما و اين فرصت. ــ زنده باشيد!
1389/7/15 - 09:47:24 کد خبر : 153300
* متشكريم از شما و اين فرصت. ــ زنده باشيد!
1389/7/15 - 09:47:24 کد خبر : 153300
0 نظرهای شما:
Post a Comment