در گفت و گو سایت بنیاد «نوبل» با «ماریو بارگاس یوسا» مطرح شد :
بارگاس یوسا:
نویسندگان باید در حل مشکلات مدنی
شركت كنند
باورم نمی شود برنده جایزه نوبل شده ام/بعضی وقت ها برای نوشتن کتابم مجبور به نقل مکان می شوم/من هرگز نخواسته ام سیاستمدار حرفه ای باشم/دموکراسی در حضور شهروندان معنی پیدا می کند/ زبان خارجی باعث غنای زبان اصلی مي شود
باورم نمی شود برنده جایزه نوبل شده ام/بعضی وقت ها برای نوشتن کتابم مجبور به نقل مکان می شوم/من هرگز نخواسته ام سیاستمدار حرفه ای باشم/دموکراسی در حضور شهروندان معنی پیدا می کند/ زبان خارجی باعث غنای زبان اصلی مي شود
ایلنا:- سایت اینترنتی بنیاد نوبل که «آدام اسمیث» مدیر آن است، طبق روال سال های گذشته، لحظاتی پس از اعلام نام برنده جایزه نوبل با او گفتگوی تلفنی انجام می دهد. در این دوره هم نوبت «ماریو بارگاس یوسا» بود تا به عنوان برنده نوبل ادبیات در سال 2010، طرف گفتگوی تلفنی آدام اسمیث باشد به گزارش ايلنا ماریو بارگاس در گفتگو تلفني خود با آدام اسميت نظر خود را درباره اين جايزه بيان كرده است مشروح گفتگوي سایت اینترنتی بنیاد نوبل با ماريو بارگاس يوسا به شرح ذيل است :
یوسا: الو؟ آدام اسمیث: الو! شما ماریو بارگاس یوسا هستید؟ بله، خودم هستم. سلام. من آدام اسمیث هستم و از وب سایت جایزه نوبل واقع در استکهلم به شما زنگ می زنم. تبریک مرا برای بردن جایزه نوبل بپذیرید.
خب، پس، حقیقت دارد؟ ها ها! ها، ها! مطمئنا حقیقت دارد... چون من یک تماس از دبیر کل آکادمی داشتم، و نمی دانستم آیا این خبر حقیقت داشته یا یکی از دوستانم داشته با من شوخی می کرده! خب، من تأیید می کنم که خبر برنده شدن شما همین الان در استکهلم به طور رسمی به گوش عموم رسانده شد. آها! پس اعلام شده.
خب من واقعا تحت تأثیر قرار گرفته ام و ممنونم. واقعا غافلگیری خیلی بزرگی بود. نمی دانم چه بگویم... احساس می کنم حواسم سر جایش نیست! شما الان چند سال است که شما جزو نامزد های اسکار هستید؛ آیا می دانید بردن این جایزه برای شما چه معنا و مفهومی دارد؟ دانستن را که می دانم، ولی مسأله این است که من هنوز باورم نمی شود. باید خبرش را در روزنامه ها بخوانم. البته که همین طور است. چون این خبر در ارتباط با ادبیات است، پس واقعیت دارد.
ما یک... احساس می کنم خیلی خوشحالم. این جایزه دلگرمی بسیار شگفت انگیزی است. صادقانه بگویم؛ اصلا انتظار بردن جایزه نوبل را نداشتم! هرگز نمی دانستم اسمم در بین نامزد های این جایزه قرار داشته است... اتفاق بسیار شگفت انگیزی است و من خیلی خیلی شگفت زده ام. نویسندگی برای من در تمام عمرم آنچنان لذت شگفت انگیزی بوده که باورم نمی شود بابت کاری به من پاداش بدهند که خودش برایم حکم یک پاداش را داشته! بگذریم، خواهش می کنم... تبریکات خاصانه مرا بپذیری... لطفا از طرف من از اعضای آکادمی سوئد تشکر کنید.
حتما! آیا امکانش هست شما را برای چند دقیقه ای پای تلفن نگه دارم، چون می خواهیم یک گفتگوی خیلی کوتاه تلفنی با شما انجام بدهیم. بله، خواهش می کنم. ممنونم. این طور که من فهمیده ام، شما در پرینستون مشغول تدریس هستید؟ من در حال حاضر در نیویورک زندگی می کنم، ولی برای تدریس به پرینستون می روم. دوشنبه ها و سه شنبه ها را به تدریس می گذرانم، ولی تا ماه دسامبر در نیویورک زندگی می کنم. پس شما در جا های مختلف زیادی زندگی می کنید و خود تان هم که اهل کشور پرو هستید... من در لیما و مادرید زندگی می کنم. ولی بیشتر بین لیما و مادرید در رفت و آمد هستم.
من این را پرسیدم تا یک سؤال دیگر را از شما بپرسم: آیا مکانی که در آن هستید، امکان دارد بر روی نویسندگی تان تأثیر بگذارد و تغییری در آن ایجاد کند؟ نه، فکر نمی کنم این طور باشد. خب من درباره مکان های مختلف می نویسم... بعضی وقت ها برای نوشتن کتابم مجبور به نقل مکان می شوم چون دارم درباره یک مکان خاص می نویسم. ولی به طور کلی فکر نمی کنم مکانی که در آن هستم ایده داستانی را که در ذهن دارم، تغییر چندانی بدهد... ولی شاید، شاید همین طور باشد که شما می گویید؛ ولی چنین چیزی خیلی خودآگاهانه رخ نمی دهد. شاید مکانی که در آن هستم خیلی ناخودآگاهانه برایم الهام بخش شود.
نمی دانم. در مورد زبان طور؟ من شخصا به این نتیجه رسیده ام که زندگی کردن با یک مسئله خارجی؛ مثلا، زبان خارجی باعث غنای زبان اصلی که در مورد من اسپانیایی است، می شود. به نظر خودم به دلیل مواجه دائمی با زبان های خارجی مثل انگلیسی و فرانسوی و آلمانی، زبان مادری خودم را بهتر درک کرده ام. از طرف دیگر، ارتباط با زبان خارجی باعث می شود که آدم نسبت به ظرایفی که هر زبان برای بیان افکار و احساسات مشترک دارد، خودآگاه شود.
به نظر خودم ارتباط من با زبان مادری ام خیلی خیلی غنی تر شده چون در کشور هایی زندگی کرده ام که زبان اسپانیایی، زبان ملی آنجا نبوده. شما فرم های بسیار متنوعی برای نویسندگی تان انتخاب می کنید؛ علتش چیست؟ خب، فرم اصلی من در نویسندگی، رمان است... ولی، نمایشنامه و داستان کوتاه هم می نویسم. ولی فکر نمی کنم که ژانر های مختلف ادبی بر روی بینش و عقاید و احساساتی که سعی می کنم در داستان هایم بیان کنم، تأثیر بگذارد. ولی در عین حال معتقدم که یک سری داستان ها را در فرم نمایشنامه بهتر از فرم رمان یا داستان کوتاه می توان بیان کرد. ولی در مورد یک سری دیگر از داستان ها معتقدم که فرم رمان خیلی بهتر از فرم های دیگر است. می توانم درباره علاقه تان به سیاست بپرسم؟ شما در جایی گفته اید که ورود تان به دنیای سیاست از سر اجبار بوده؛ آیا این جبر، یک جبر شخصی بوده یا به خاطر حرفه نویسندگی تان بوده؟
خب، می دانید، به نظر من، نویسندگان هم شهروند هستند، و یک جبر اخلاقی باعث می شود که در بحث و مناظره های مدنی درباره مسائل و مشکلاتی که جوامع با آنها مواجهند، شرکت کنند. البته این حرف من به این معنا نیست که نویسندگان باید سیاستمداران حرفه ای باشند. نه، من هرگز نخواسته ام سیاستمدار حرفه ای باشم. من البته یک بار وارد دنیای حرفه ای سیاست شدم، چون در پرو اوضاع بسیار بسیار وخیم بود؛ تورم افسار گسیخته شده بود؛ مشکل تروریسم وجود داشت؛ جنگ داخلی داشتیم. و در چنین شرایطی، احساس کردم که دموکراسی بسیار ناچیز و شکننده ای که داشتیم در آستانه نابودی قرار داشت.
بنابراین در این شرایط بود که وارد دنیای سیاست شدم. ولی من این کار را به عنوان یک تجربه بسیار استثنایی انجام دادم، و کاملا نسبت به این موضوع آگاهی داشتم که این کار من یک تجربه گذرا و موقت خواهد بود که همین طور هم شد. ولی در عین حال، معتقدم که نویسندگان باید مثل بقیه شهروندان جامعه، در حل مشکلات مدنی حضور داشته باشند. در غیر این صورت، نمی توانید اعتراضی بکنید. نمی توانید ابراز وجود بکنید. اگر شما به دموکراسی اعتقاد داشته باشید، دموکراسی در حضور شهروندان معنی پیدا می کند، و نویسندگان و هنرمندان و روشنفکران هم باید مثل دیگران باید برای حل مشکلات جامعه در بحث های مدنی حضور داشته باشند.
بسیار خوب. سؤال آخر من این است: بردن جایزه نوبل باعث می شود که کلی خواننده جدید پیدا کنید که پیش از این هرگز اثری از شما نخوانده اند. آیا به آنها پیشنهاد می کنید که برای خواندن آثار تان با یک کتاب خاص شروع کنند؟ نمی دانم! واقعا نمی دانم... شاید... نه! نمی توانم بگویم! پس شما می گویید که انتخاب با خود شان است، بله؟ بله، دقیقا، قربان. از گفتگو با شما لذت بردم. خیلی از شما ممنونم. باز هم به شما تبریک می گویم. خیلی ممنونم، و خداحافظ شما. خدا حافظ!
آدام اسمیث فرشید عطایی
1389/7/16 - 14:17:54 کد خبر : 153520
آدام اسمیث فرشید عطایی
1389/7/16 - 14:17:54 کد خبر : 153520
0 نظرهای شما:
Post a Comment