نقاشي ايراني به بيراهه مي‌رود

صادق تبريزي در گفتگوي مفصل با ايلنا:
نقاشي ايراني به بيراهه مي‌رود

تبريزي چند ايراد اساسي به مديريت موضوع تجسمي در كشور دارد: آموزش در هنر به خصوص در هنرهاي تجسمي ايران مغفول مانده و به آن پرداخته نشده است. هنر و نقاشي ايران درحال حركت به سمت بيراهه است به خصوص در مبحث كپي‌برداري؛ هر كاري در هر گوشه دنيا مي‌شود، سريعا كپي‌اش در ايران ارائه مي‌شود.
ایلنا- : کارشناسي ارشد دانشکده هنرهاي تزئيني، ابداع سبک نقاشي‌خط (اداره هنرهاي زيبا) 1338، تشکيل نخستين نمايشگاه کلوپ فرانسه 1340، شرکت در نمايشگاه جهاني سراميک و اخذ گواهينامه چک و اسلواکي 1341، مشارکت در تأسيس تالار ايران 1343، اشتغال به کار در وزارت کشور تا سال 1350، تشکيل نمايشگاه انفرادي در پاريس و استکهلم 1351، فروش يک اثر به موزه حنان در چين 1376،‌ شرکت در آرت اکسپو‌‌ي مليوان، سنگاپور، سيدني، بولونيا، سوئيس و ... تنها بخشي از فعاليت‌ها و رزومه كاري صادق تبريزي است. صادق تبریزی از پیشگامان سبک نقاشی‌خط در ایران است. در آثار او؛ حروف نگاشته‌شده معنایی ندارند و فرم آن‌ها مورد توجه است به گونه‌ای که می‌توان ادعا کرد که این آثار به نوعی بازی با فرم‌ در فضای تابلو است. این فرم‌ها حرکت را به خوبی القاء می‌کنند و این امر آگاهانه صورت گرفته است، در واقع نوعی رقص و موسیقی با حرکت سبک قلم در سرتاسر تابلو به چشم می‌خورد؛ حروف همانند دود در هوا معلق و رقصان‌اند و به خوبی حس سبکی و بی‌وزنی را به مخاطب القاء می‌کنند. آثار صادق تبریزی؛ ترکیب نگاره‌ها و حروف را که هرکدام به نوعی در حکم نشانه یا رمزگان تاریخی ایران هستند به نمایش می‌گذارند. آثار این نمایشگاه را می‌توان به دو دسته‌ی قابل توجه تقسیم کرد: ۱- آثاری که در آن‌ها شاهد ترکیب‌بندی شلوغی از نگاره‌ها و حروفی هستیم که هم در پس‌زمینه نگاره‌ها کلاژ شده و هم در انتهای کار روی نگاره‌ها و حروف پس‌زمینه نگاشته شده. در این دسته از آثار تقریباً هیچ فضای خالی (منفی) در سراسر تابلو به چشم نمی‌خورد. ۲- دسته‌ی دیگر شامل آثاری است که در آن‌ها ایجاز تصویری به چشم می‌خورد و ما شاهد ترکیب‌بندی ساده و نوعی خلاصه‌گویی و انتزاع در آثار هستیم. به هر صورت و به مناسبت برپايي نمايشگاه آثار تبريزي در گالري شمرون تهران به گفتگو با او پرداختيم. هرچند قرار بود درباره مباحث روز هنري اين گفتگو پيش رود اما به تدريج ناگفته‌هاي هنر ايران را از زبان او شنيدم.
*شما چه شد و چگونه پا به عرصه هنر گذاشتيد؟ ــ پدر من؛ موثرترين فرد براي اين بود كه وارد هنر شوم. او مرا به كارگاه‌هاي نقاشي قهوه‌خانه‌اي مي‌برد به كارگاه‌هاي افرادي مانند قولرآغاسي، مدبر و امثالهم. من از بچگي به اين كارگاه‌ها مي‌رفتم. بلوكي‌فر براي پدرم كار مي‌كرد پدر من نقاش ريزه‌كار (نقاش ساختمان) بود كه نقاشاني كه بعدها به آنها نقاشان قهوه‌خانه‌اي اطلاق شد، نقاش صورت‌ساز ناميده مي‌شدند.
*اين تغيير نام از كي رخ داد؟ ــ وقتي منير فرمان‌فرما نمايشگاهي از مجموعه نقاشي‌هايي كه از نقاشي قهوه‌خانه‌اي جمع كرده بود در انجمن ايران ـ امريكا برپا كرده بود. كريم امامي كه كاتالوگ و پوستر اين نمايشگاه را نوشت و طراحي ‌كرد؛ به اين نوع؛ نقاشي مكتب قهوه‌خانه‌اي اطلاق كرد كه اين نام روي آن ماند و گرنه آن زمان‌ها به اين سبك صورت‌ساز مي‌گفتند. مدبر نقاشي‌هاي داخل كاخ مرمر را كشيد. ساختمان مجلس شوراي ملي(ساختمان سابق) آثاري از اين مكتب بود كه كار بلوكي‌فر بود. همه اينها باعث معروفيت اين سبك شد. من وقتي كه بلوكي‌فر نزد پدرم كار مي‌كردم؛ به‌عنوان شاگردش كار مي‌كردم و اولين معلم من بلوكي‌فر بود كه از او چيزهاي زيادي آموختم. كار به آنجا كشيد كه از دبيرستان به هنرستان پسران رفتم و در سه رشته مجسمه‌سازي، نقاشي و مينياتور؛ به مينيتاتور علاقه‌مند شدم و وارد اين حوزه شدم.
*آن دوران يكي از دوران درخشان هنرهاي تجسمي بود كه يكي از دلايل مهمش اساتيدي بودند كه در هنرستان پسران درس مي‌دادند. نظر شما چيست؟ ــ استادان ما در آن دوره قابل مقايسه با ... برخي هنرمندان امروز نيستند. در آن دوره حسين بهزاد، زاويه و الماسي كار مي‌كردند كه يك سانتي‌متر كار اينها به تمام كارهاي ... آنها مي‌ارزد منتهي هنر برخي تنها تبليغات روي خودشان است. خاطرم هست در نيويورك؛ آمريكا نمايشگاهي گذاشته بودم كه فرشچيان از نيوجرسي محل زندگي‌اش به نمايشگاه من آمد در آن موقع مشغول ساخت ضريح حضرت امام رضا(ع) بود. از او پرسيدم براي ساخت اين ضريح چه مبلغي گرفته‌اي؟ گفت اين كارم نيز مجاني است. در هنرستان پسران من نزد افرادي مانند كمال‌الدين بهزاد، حسين زاويه، هادي اقدسيه، يوسفي، محمد تبريزي، شاگردي كردم. اينها افرادي هستند كه يكي از كارهايشان به اندازه تمام كارهاي برخي هنرمندان دركنار هم ارزش دارد؛ چه ارزش مادي چه ارزش هنري. خاطره‌اي از محمد تبريزي هميشه در ذهنم است. او بعداز مدتي كار كردن كه به قول خودش اتفاقا بسيار هم بازاري كار مي‌كرد، به جلاد هنر معروف شد نه به خاطر وجهه بد جلادي كه به خاطر اينكه آنقدر سريع بود كه يك تابلوي بزرگ را ظرف سه يا چهار ساعت به اتمام مي‌رساند. در هنرستان چندين بار داودي؛ ناظم آن موقع هنرستان؛ بارها به من مي‌گفت كه بهزاد از كارهايم تعريف كرده و مي‌خواهد كه مرا استخدام كند و در كارها به او كمك كنم. هرچند اين امر محقق نشد ولي من بعدها فهميدم بهزاد مي‌خواسته كه به من روحيه كاري بدهد و در ضمن به ارزش آموزش‌هاي خود نيز اشاره كند. اين استادان، اساتيد بسيار منحصر به فردي بودند كه هم‌اكنون حتي يك نفر مانند آنها نيز ديگر نيست و به جاي آنها يك تعداد آدم متملق و ناوارد به هنر؛ جاي آنها را گرفته‌اند.
*شما آموزش هنر خود را از مينياتور شروع كرديد، يعني مي‌توان شما را نگارگر نيز دانست. آنچه كه امروز در جامعه به عنوان نگارگري و مينياتور رواج دارد را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ متاسفانه امروز كساني آمده‌اند و براي مينياتور سوژه‌هاي مذهبي درنظر گرفته‌اند كه مي‌خواهند مينياتور را با مذهب مخلوط كنند ولي سوژه‌هاي مذهبي به درد كار مينياتور نمي‌خورد. مينياتور ظرافت‌ها، پرداخت‌ها و حالت‌هايي را كه دارد مردم دوست دارند. اين پرداخت‌ها و ظرافت‌ها در مطالب عشقي و شاعرانه است كه اگر اين مضامين را با موضوعات ديگري مخلوط كنيم، آش شله‌قلم‌كاري مي‌شود. متاسفانه اولياي امور در اثر فقر فرهنگي و عدم اطلاع از هنر از اين موارد نيز حمايت مي‌كنند و براي آن دست مي‌زنند.
*مديريت اكنون موزه هنرهاي معاصر و مركز امور تجسمي وزارت ارشاد را چگونه مي‌بينيد؟ ــ به اعتقادم آقاي شالويي؛ مدير آن‌چنان خوبي نيست ولي همين‌قدر كه از هنرمندان استمداد كمك مي‌كند، بسيار جاي اميدواري است. اينكه او اين خضوع و خشوع را دارد كه مي‌گويد من نمي‌دانم؛ بسيار مهم است.
*يكي از معضلات امروز هنر ايران بحث آموزش هنر است، تقريبا هر هنرمند مهم و نام‌آوري در هنر ايران مي‌بينيم، درمي‌يابيم كه او برآيند آموزشي‌اش در دهه 30 ـ 40 و 50 است يعني هنر‌آموخته اين دوران بوده است. اين را چگونه تعبير مي‌كنيد و تكليف دوره امروز چه مي‌شود؟ ــ در آن شبي كه به اصطلاح هم‌انديشي هنرمندان با مديركل اداره تجسمي وزارت ارشاد بود، هنرمند عكاسي كه او را نمي‌شناختم برخاست و در اين مورد صحبت كرد كه بسيار نيز سخنراني خوبي بود ولي هيچ‌كس به او گوش نمي‌كرد و هركسي با بغل‌دستي خود صحبت مي‌كرد، از مديران جلسه گرفته تا هنرمندان حاضر در آن جلسه...! يكي از معضلات مهم هنر ما نداشتن منتقد هنري است، در دهه‌هاي 40 و 50 با حضور منتقدان هنري در ايران به خصوص فردي مانند كريم امامي و جواد مجابي هيچ‌كس جرات كار تقليدي نداشت. هركس كار كپي مي‌كرد؛ مجابي آبرويش را مي‌برد و كاري مي‌كرد كه داغ رسوايي بر پيشاني او بخورد. اين را گفتم تا به اين نتيجه برسم كه متاسفانه منتقدان هنري در كشور ما در زمان حاضر بنابه دلايلي مانند نبود رسانه آزاد يا عدم تربيت درست يك منتقد هنري آن‌چنان نمي‌توانند رشد كنند و حرف‌هايشان را بزنند درنتيجه كسي نمي‌تواند به مباحث مهم مانند آموزش هنر بپردازد. متاسفانه آموزش در هنر به خصوص در هنرهاي تجسمي ايران مغفول مانده و به آن پرداخته نشده است. نتيجه پرداخت درست به آموزش هنر را مي‌توان در همان دهه‌ها ديد در آن دوران با حضور اساتيد بزرگ و مطرح و نيز روش‌هاي درست تدريس شاهد بالندگي هنر بوديم. هنر ايران و نقاشي ايران درحال حاضر درحال حركت به سمت بيراهه است به خصوص در مبحث كپي‌برداري، با كوچك‌شدن دنيا توسط اينترنت هم‌اكنون جوانان ايران و به اصطلاح دانش‌آموزان هنر؛ هر كاري در هر گوشه دنيا مي‌شود، سريعا كپي‌اش را ارائه مي‌دهند و جالب اينكه همين كپي‌ها در آنچه كه در بينال‌ها و دوسالانه‌ها خوانده مي‌شود برگزيده نيز مي‌شوند و جايزه مي‌گيرند و اين جاي تاسف دارد. نقاش؛ قلمش، فكرش، ايده‌اش بايد هماهنگ و منسجم باشد. پيكاسو را مثال مي‌زنم، از اولين كارهايش كه همان كارهاي قرمز و آبي و خطوط در هم است تا آخرين كارهايش كه به كوبيسم ختم مي‌شود جرياني در همه آنها به صورت مشترك وجود دارد اين همان خط فكري پيكاسو است.
*يكي از مباحث مهم در عرصه هنر عرضه آثار هنري است كه اين وظيفه‌ها را گالري‌ها و گالري‌دارها برعهده دارند. آنچه كه از گالري‌داري گذشته ايران كه به دهه 30 بازمي‌گردد با آنچه كه هم‌اكنون مي‌بينيم را چگونه تشريح مي‌كنيد؟ آيا مي‌توان ادعا كرد كه گالري و گالري‌داري در ايران رشد كرده و بر مبناي زمان پيش رفته است؟ ــ‌ دوست دارم از ابتداي كار گالري‌ و گالري‌داري شروع كنم. آن موقع كه ما شروع به كار كرديم هيچ‌كس كار گالري‌داري را نمي‌دانست و هيچ گالري در ايران وجود نداشت. يك تالاري بود كه متعلق به وزارت فرهنگ و هنر آن دوران بود به نام تالار عباسي در شاه‌آباد. در يك ساختمان قديمي يك سالن عريض و طويلي بود با بناي قديمي كه از ديوارهايش براي نمايش آثار هنري استفاده مي‌كردند. خاطرم است در آنجا من نمايشگاه سهراب سپهري را ديدم البته يك تالار ديگر نيز وجود داشت كه آن هم متعلق به وزارت فرهنگ و هنر بود. در اين تالارها نمايشگاه‌هايي گذاشته مي‌شد كه متعلق به افراد يا جرياناتي بود كه مورد پسند آن وزارتخانه بود. آن چيزي كه متاسفانه امروزه نيز در برخي موارد شاهد آن هستيم. البته در آن موقع‌؛ بانك صادرات در خيابان جمهوري فعلي محوطه‌اي داشت كه آن را دراختيار سهراب سپهري، بيژن صفاري، پرويز تناولي، ماركو گرگوريان و چند نفر ديگر گذاشته بود كه در آن نمايشگاه بر پا كنند. آن مواقع هتل‌ها نيز محلي براي برپايي نمايشگاه بودند. من و مرحوم عربشاهي قصد داشتيم؛ نمايشگاهي برگزار كنيم كه هيات ژوري وزارت فرهنگ كار ما را شايسته ورود در سالن‌هاي وزارت فرهنگ ندانست كه ما به‌دنبال جاي ديگري براي نمايشگاه رفتيم. حال بماند كه چه كشيدم كه بالاخره در كلوپ فرهنگي فرانسه آن موقع نمايشگاه‌مان را برگزار كنيم. من و عربشاهي بعداز اين نمايشگاه به اين فكر افتاديم كه بايد سالن‌هاي خصوصي ديگري هم باشد كه برآيند انديشه ما به بازگشايي تالار ايرانيان انجام شد. ما هيات موسس اين گالري‌ بوديم كه تعدادمان 13 نفر بود.
*گويا اولين گالري، گالري آپادانا بود كه محمود جوادي‌پور آن را درست كرد. ــ جوادي‌پور و گروه معروف خروس جنگي شامل ضياءپور، عامري، ويشگائي و جواد حميدي كه از بين آنها تنها استاد جوادي‌پور باقي مانده است؛ تالاري را به نام آپادانا درست كردند كه خاطرم است در روز افتتاحيه آن در سال 1327 جمعيت زيادي بالغ بر هزاران نفر از آن گالري ديدن كردند ولي به عقيده من آنچه كه جوادي‌پور و دوستانش ساختند گالري نبود آنها يك آتليه درست كردند كه نمايشگاه‌هايي نيز در آن برپا مي‌كردند. گالري آن است كه تداوم كاري داشته باشد و مشخص باشد كه در آن چه نمايشگاه‌هايي برپا شده است. آقاي تناولي نيز آتليه كبود را درست كرد كه در آن نيز نمايشگاه‌هايي دايره شد. يا ماركو گرگوريان گالري استاتيك را باز كرد و آن نيز بعداز مدت زماني كوتاه تعطيل شد. مي‌توانيم بگوئيم كه قبل از اينكه ما تالار ايران را باز كنيم تنها گالري‌ كه در ايران واقعا گالري بود، گالري هنر جديد ژازه طباطبايي بود كه مرتب برنامه مي‌داد و نمايشگاه برگزار مي‌كرد. بعداز آن گالري ما مطرح بود. البته در آن دوران قانون بود كه هركسي كار فرهنگي مي‌كرد دولت از او حمايت مي‌كرد در بحث گالري‌ نيز وضع چنين بود كه بايد يك گالري زده مي‌شد؛ افتتاح مي‌شد و كارهاي اوليه آن مي‌شد تا بعداز آن وزارت فرهنگ و هنر به گالري‌ها اجاره ماهيانه مي‌پرداخت.
* آن 13 نفري كه گفتيد در بحث بازگشايي اين گالري شريك بودند چه كساني بودند؟ مدير آن گالري كه بود؟ ــ اين گالري كه باز كرديم با هزينه خودمان بود. عربشاهي 30 تومان داد. من 300 تومان دادم. هركسي به وسع خود مبلغي گذاشت به جز من و عربشاهي. ما دو گروه بوديم نقاشان و طراحان كه در بين طراحان؛ مميز شاخص آنها بود. قندريز، مميز، پيلارام، شيوا مثقالي، جودت و پاكباز و چند نفر ديگر اعضاي هيات موسس اين گالري بودند.
*يعني مرحوم مميز نيز با شما بود؟ ــ اصلا اگر مميز نبود اين گروه جمع نمي‌شد. يكي از ويژگي‌هاي مميز و يكي از محاسن بزرگش حس مديريت و جمع كردن آدم‌ها دركنار هم بود. جذبه‌اي كه داشت به اين جريان كمك مي‌كرد كه درنتيجه نيز او مدير موزه نيز شد. قباد شيوا، مثقالي و افرادي مانند اينها نيز در آن جمع 13 نفره بودند. البته من از اين جمع جدا شده‌ام كه دلايل خاص خودش را داشت. امروزه وضعيت گالري و گالري‌داري آنچنان كه بايد و شايد درست و بر اساس قواعد نيست. همه چيز باند و باندبازي شده است و نمي‌توان به عرضه درست آثار هنري از يكسو و فروش درست آثار اميدوار بود.
*شما در دو بحث بسيار مطرح هستيد يكي نقاشي‌خط كه به اعتقاد بسياري از محققان هنر؛ شما جزء پيشگامان و مبدعان اين هنر هستيد و ديگري در بحث نقاشي فيگوراتيو و نقاشي انتزاعي. دوست داريد شما را به كدامين هنر بشناسند؟ يعني به عقيده شما تبريزي نقاشي‌خط مطرح‌تر است و مقبول‌تر يا تبريزي نقاش مدرن؟ ــ نقاشي‌خط را خود من درست كرده‌ام كه با ادامه آن توسط افرادي مانند عربشاهي، پيلارام، زنده‌رودي، احصائي، مافي و .... به اعتلا رسيده است. دوست دارم مرا با هنر نقاشي‌خط بشناسند. اين هنر و اين سبك كه هنري مانند فرزند من است.
1389/4/21 - 13:27 کد خبر : 134647

0 نظرهای شما: