تهران – خبرگزاری ایسکانیوز : منتظر بودم تا زمان بگذرد و هر چه زودتر به «اوین» برسم.برای ساعت۲:۳۰ بامداد یکشنبه با همکارم قرار گذاشتم و به سمت زندان رفتیم. حدود ۲۰۰ نفر از فعالان حقوق اجتماعی ، چند خبرنگار و مادران داغدیده هم حضور داشتند.یک ساعت بعد پدر و مادر احسان (مقتول) به همراه برادر و خواهرش به آنجا آمدند.جمعیت به سمت آنان رفت و التماس کرد از اعدام «بهنود» صرف نظر کنند.
مدتی گذشت و پدر و مادر «احسان» گفتند «ما گذشت می کنیم.» جو بسیار سنگینی حاکم بود.در زندان باز شد و من و همکارم به اتفاق اولیای دم به داخل رفتیم.چند دقیقه ای در سالن انتظار ایستادیم.خیال می کردیم که شاکیان گذشت می کنند و «بهنود» اعدام نمی شود.صدای دعای فعالان حقوق اجتماعی از بیرون زندان به گوش می رسید که «بهنود» با شماری از مسئولان زندان ، وارد اتاق شد.«بهنود» وقتی اولیای دم را دید به دست و پای آنان افتاد و التماس کرد که او را نکشند.
سرپرست دایره اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران صورتجلسه را تنظیم کرد و چند نفر از مسئولان زندان ، من و همکارم به سمت شاکیان رفتیم و باز التماس کردیم که «بهنود» را اعدام نکنند.مادر مقتول گفت : «الان نمی توانم فکر کنم.باید طناب دار را به گردن بهنود بیندازم.»صدای اذان به گوش می رسید که «بهنود» به اتاق دیگری رفت تا آخرین نماز زندگی اش را بخواند.
او رفت تا از خدا ، طلب مغفرت کند.پس از اتمام نماز ، همگی به محوطه زندان رفتیم.وحشت داشتم و تمام بدنم می لرزید.نمی دانستم که عاقبت این پسر بی مادر چه خواهد شد.
«بهنود» وقتی دوباره به دست و پای مادر «احسان» افتاد گفت :«من مادر ندارم ؛ تو را به خدا شما مادری کنید و مرا اعدام نکنید.»همگی به سالنی دیگر رفتیم.در آن سالن ، چهار پایه ای مستطیل شکل و آهنی وجود داشت که بالای آن طناب دار پلاستیکی آبی نصب کرده بودند.
«بهنود» آرزو داشت آسمان آبی را در آخرین لحظه های زندگی خود ببیند اما باید طناب آبی دار را می دید. اولیای دم به داخل «سالن مرگ» آمدند و پس از مدتی «بهنود» هم قدم به آنجا گذاشت ؛ سالنی که اعدامها در آنجا صورت می گرفت.شاهدان ، باز هم از پدر و مادر «احسان» خواهش کردند و گفتند «اگر با خدا معامله کنید زیان نمی کنید.
این پسر به اندازه کافی تنبیه شده و ....»مادر مقتول جواب داد : «باید طناب دار را به گردن بهنود بیندارید.» «بهنود» به بالای چهارپایه رفت و طناب را به گردنش انداختند.چند ثانیه ای نگذشته بود که پدر و مادر «احسان» به سمت چهارپایه رفتند و آن را از زیر پای «بهنود» کشیدند.
طاقت دیدن آن صحنه را نداشتم.تا چهارپایه از زیر پای «بهنود» کشیده شد تمامی اطرافم را سیاه دیدم ، سیاه سیاه.من به عنوان وکیل «بهنود» همه تلاشم را کردم اما فایده ای نداشت و او اعدام شد ، اعدام.
*محمد مصطفایی - وکیل پایه یک دادگستری
***
..شامگاه 27 مرداد 1384 «بهنود» که آن موقع 17 ساله بود به دنبال درگیری جمعی در «ونک پارک» تهران پسری به نام «احسان» را با چاقو از پا درآورد.«بهنود» در دادگاه گفت : «آن روز به دنبال درگیری ، با چاقویی که در دست داشتم احسان را هل دادم.من نمی خواستم او را بکشم و چاقو ، ناخواسته به قلبش فرو رفت.»هیئت قضایی پس از بررسی مدرک های موجود و نظر به تقاضای خانواده داغدار ، پسر نگون بخت را به مرگ محکوم کرد که رای به تائید شعبه 33 دیوان عالی کشور رسید.به گزارش ایسکانیوز ، با نهایی شدن حکم مرگ «بهنود» عزم رسانه های خبری برای بازگشت او به زندگی آغاز شد و هیچ کس جز شاکیان نمی خواست این پسر به دار آویخته شود.
در آن بین ، تلاش گروهی از هنرمندان و قاضی «عصمت ا... جابری» و همکارانش در واحد صلح و سازش دادسرای ناحیه 27 نیز به نتیجه نرسید و سرانجام سحرگاه یکشنبه ، پرونده زندگی پر فراز و نشیب «بهنود» با اجرای حکم قصاص در زندان «اوین» برای همیشه بسته شد.به باور جرم شناسان ، بیشتر جنایت هایی که در سنین نوجوانی و جوانی رقم می خورد زاییده غرور کاذب این برهه حساس زندگی است و کسانی که در کم تر از 18 سالگی و پیش از بلوغ فکری ، مهر «آدمکش» را روی پیشانی خود حک شده می بینند مستحق قصاص نفس (مرگ) نیستند.در این وادی ، البته جنایت های استثنایی ؛ نظیر «بیجه پاکدشت» جای تامل دقیق تری دارد اما پرونده های «بهنود» 19 ساله ، «علی - م» که در 16 سالگی در یک مدرسه کرج ، دوستش را قربانی جدال کودکانه کرد و ... را باید از دریچه دیگری دید.
0 نظرهای شما:
Post a Comment